BOLTS




Saturday, November 29, 2008

٭
دل من و اين تلخي بي نهايت ريشه اش كجاست؟ *
---------------------------------------
اين مدت اخير احساس مي كنم كه يكي از پيامبران متاخر بني اسرائيل ام. از همانها كه هر روز كارشان اين بود كه در خيابانها داد بزنند كه آخر زمان شده است و همين فرداست كه دنيا فروبپاشد. حرفهايم شده است مثل مكاشفات يوحنا از آخر زمان. آپوكاليپس، شده است نابودي و آتش و شمشير.
حرفهاي آخر زماني من گاهي جهاني است و گاهي داخلي. جهاني هايش وضعيت توسعه ناپايدار جهان است، گرمايش زمين و كمبود منابع و نابودي سيستم طبيعي و آلودگي و از بين رفتن تنوع زيستي و اينجور روضه ها كه زياد شنيده ايد. اينكه اين كره به اندازه اين همه آدم كه همه شان بخواهند زندگي خوب كنند جا ندارد. به اندازه اين همه آدم غذا، آب و انرژي وجود ندارد و اينكه كافي است چيني ها و هندي ها هم بخواهند مثل آمريكايي ها غذا بخورند كه تمام موجودي دامداري هاي كره زمين را يكي دو هفته اي بخورند.

آخر زمانهاي داخلي من اما هم زمانشان نزديك تر است و هم وحشتناك ترند.
مي خوانم كه حدود 30 هزار ميليارد تومان با اين قيمت نفت، آخر سال كسري بودجه مي آوريم. حساب مي كنم كه حداكثر بشود 10 هزار ميلياردش را منتقل كرد به سال بعد يا بشود از بودجه عمراني برگشت زد به جاري و ناچار ايشان (بعد از آنكه زير نوشته خليج عربي عكس گرفته دستم نمي رود مقامش را بنويسم "رئيس جمهور ايران") به بانك مركزي دستور مي دهد كه 20 هزار ميليارد تومان پول چاپ كنند. يعني 20% درصد اضافه تورم نسبت به تورم 25 تا 30 درصدي فعلي.
آنوقت ديگر نور علي نور است. پيش بيني من براي زماني در حوالي بهار آينده اين است: صنعت به كل خوابيده است. پروژة هاي عمراني بي پول مانده اند، تجارت مرحوم شده است و در نتيجه مردم بيكار شده اند. تورم هم 45 تا 50 درصد بشود. اگر شورش نشود باورم مي شود كه حتما دست امام زمان در كار است.
اما از قضا اين بهار، همان بهاري است كه مبارزات انتخاباتي در آن انجام مي شود. ايشان هم ( هماني كه دستم نمي رود مقامش را بنويسم) برگ برنده را رو مي كند : طرح تحول اقتصادي.
با يكي از آن لبخند ها كه آدم وقتي مي بيند مي خواهد بميرد، در تلويزيون اعلام مي كند كه در راستاي مهروزي، در ماه ارديبهشت خانواده اي 500 هزار تومان يا يك ميليون تومان به حساب مردم ريخته مي شود، اما يارانه ها ازماه مرداد حذف مي شود و قيمت آب و برق و سوخت واقعي مي شود.
اينطوري قبل از انتخابات پول به مردم داده است و قيمت ها را هم گران نكرده است.
البته نگران نباشيد، مردم ما عادت دارند كه نمك نشناسي كنند و در نتيجه پول را مي گيرند و راي را هم نمي دهند. ( يادتان رفته با آدمي به شرافت خاتمي چكار كردند، چه حرفها كه نزدند، دلم مي خواهد بدانم دانشجوياني كه آن سال آخري دانشگاه تهران با خاتمي آنطور رفتار كردند، امروز كجا هستند؟)
اما ايشان هم كه از اين همه نمك نشناسي مردم بدحوري دلش گرفته است به آقاي وزيرشان دستور مي دهد كه مستقل از اينكه چقدر راي در صندوق به چه اسمي ريخته شده است، راي ايشان را 23 ميليون اعلام كنند (كه از 22 ميليون دور دوم خاتمي بيشتر باشد) و البته براي سهولت امر هم اعلام مي كنند كه راي گيري و شمارش آرا كامپيوتري است، در نتيجه در هيچ صندوقي، هيچ كسي شمارشي از آرا ندارد كه بعدا بخواهد اعتراضي بكند. يك فايل كامپيوتري است و يك كد رمز آقاي وزير كه هر كاري دلش خواست با اعداد بكند. البته شوراي نگهبان هم هست كه نيم ساعتي بعد از اعلام نتايج آنرا تاييد مي كند. و البته مردم ايران علي الخصوص اصلاح طلبان هم كه همگي غيور...، با شنيدن اين نتيجه يكصدا به خيابانها مي ريزند و نفري يك ساندويچ هايدا يا يك ليوان آب انار يا يك ظرف فالوده بستني مي خورند و به خانه بر مي گردند. رهبران جنبش هم در يك اقدام انقلابي در تلويزيونهايشان عكس ايشان را پاره مي كنند و به عروسكشان سوزن مي زنند و يكصدا مي گويند : الهي جز جيگر بگيري.

ايشان هم البته به همين كارهايي كه اين 4 ساله كرده، 4 سال ديگر هم ادامه مي دهد. در نتيجه مملكت كاملا ورشكست مي شود و مردم بيكار مي شوند. تورم هم سر به فلك مي كشد. در نتيجه مردم شورش مي كنند. ايشان هم سركوب مي كند. پيش بيني من اين است كه يكي دو شورش اول، از شهر ها و شهركهاي حاشيه تهران است. اما بعدي اش يكي از شهرهاي غربي. بعد يكي دو سالي شورش در اين شهر و آن شهر مي شود تا اينكه حكومت سقوط كند.

آنوقت تازه اول بدبختي است چونكه باز مثل اول انقلاب همه مي افتند به جان هم و بساط اعدام و ترور و بمب و اين حرفها برقرار مي شود و باز دو سه سالي طول مي كشد تا آرامش برقرار شود. البته فكر نكنيد كه خيلي آرامش بدردبخوري هم خواهد بود: هميشه بعد از اينجور وقايع كسي قدرت را بدست مي گيرد كه زودتر به فكرش رسيده باشد كه اسلحه بيشتري جمع كند. هيچ ابايي هم از استفاده اش نداشته باشد.

اين فعلا شده است "بدترين سناريو"ي من.
چند سال پيش، فكر و ذكر من اين بود چطور كارم را گسترش بدهم، كه چطور همكاري هاي بين المللي داشته باشم، كه كدام شاخه هاي جديد را مي توانم به فعاليت حرفه اي ام اضافه كنم. اما اين مدت اخير تمام وقت در فكر اين هستم كه اگر مملكت ورشكست بشود تا چه مدتي پرسنل ام را حفظ كنم، بعد به چه ترتيبي عذرشان را بخواهم، بعد تا چه مدت مي توانم بدون كار زندگي ام را بچرخانم.

براي همين هم هست كه انقدر تلخ شده ام.

البته بهترين سناريو هم هست، كه كسي جاي ايشان را بگيرد كه به اندازه يك نخود مديريت بداند، رابطه هاي بين المللي را درست كند، تحريم ها را بردارد، بعد سرمايه خارجي جلب كند، آزاديهاي اجتماعي را بيشتر كند و تمام آن روياهاي شيريني كه هميشه با زنگ ساعت صبحگاهي خراب مي شود.

متاسفانه اما سناريوهاي بد قابليت تحقق بيشتري دارند، چرا كه ريشه شان حماقت انسانها است و اين تنها منبعي است كه لايزال است.

براي همين هم تلخ شده ام، و فكر نكنم به اين زوديها تلخي ام برود.

------------------------------------
* فدريكو گارسيا لوركا به ترجمه احمد شاملو

Labels:




Comments:
نادر عزیز،
قضیه گرمایش زمین که هنوز زیر سوال است. حداقل این که که استاد من معتقد است (با دلیل) که طبیعت راهش را پیدا می کند.
کاش بقیه موارد هم دست طبیعت بود.
 
نخیرم! هیچ کدوم اینایی که گفتید نمیشه. مگه یادتون نیست سر خاتمی و ناطق چقدر همه مطمئت بودن که ناطق میشه؟ یادمه ابراهیم نبوی بود فکر کنم که از قول ناطق گفته بود: چه رای بدین چه رای ندین، چشم همه بشه کور، منم رئیس جمهور. یادته؟ این بار هم نمیشه اونی که شما نوشتید. کسی می آید. حالا یا دروغی پست یا کسی که مثل هیچکس نیست.
 
Not only you are bitter but also very scary these days !!!
 
درباره وضعيت داخلي تصميم گرفته ام كه فكر نكنم. اميدوارم به معجزه.

از قضا "گرمايش عمومي زمين" تقريبا ديگر مورد قبول دانشمندان دنيا قرار گرفته است. گزارش پانل بين المللي تغييرات آب و هوا IPCCكه در سال 2007 ارائه شد، قضيه را تقريبا روشن كرد.
يك نگاهي به ويكي پديا بيندازيد بد نيست :
http://en.wikipedia.org/wiki/Global_warming
علي الخصوص به مراجع بحث.
فيلم An inconvenient truth را هم دستتان رسيد ببينيد.
مسئله خيلي ساده است : ميزان دي اكسيد كربن موجود در جو از بيشترين ركورد تاريخ كره زمين بيشتر شده است. اگر به همين شكل مصرف كنيم، تا چند دهه ديگر دي اكسيد كربن هوا به دو برابر ميزان متوسط تاريخ كره زمين مي رسد. اين عدد مرز وضعيت قابل پيش بيني است، وضعيت آّب و هواي كره و بازخورد گونه هاي گياهي و جانوري و عوامل زيست محيطي در صورت عبور از اين مرز، قابل پيش بيني نيست و ممكن است تفاوت ماهوي با وضعيت فعلي داشته باشد. آنوقت معلوم نيست كه ديگر شرايط براي زندگي انسان روي اين كره چندان هم مساعد باشد.
 
نادر عزیز
الان نمودارهایی که مربوط به میزان GHGدر تاریخ کره زمین است در دسترسم نیست. ولی همانطور که نوشتی بالاتر از یک محدوده مشخص از غلظت دی اکسید کربن نمی توان اثرات گلخانه ای را پیش بینی کرد. چند تا نمودار هست که بد نیست ببینی (مربوط به همان دو مورد قبلی که گفتم). سر فرصت اسکن می کنم و برایت می فرستم. این قضیه گرمایش عمومی زمین به این سادگی که در فیلم ها نشان می دهند نیست. ضمن اینکه گازهایی مثل متان و اکسیدهای نیتروژن اثر گلخانه ای به مراتب بیشتر از دی اکسید کربن دارندکه به صورت میزان معادل دی اکسید کربن بیان می شوند.
 
اما یک مساله ای که هست اینه که این ماهی 500000 یا یک میلیون تومن رو از کجا میخوان بدن؟ اون موقعی که این بحث رو مطرح کردن، نفت بالای 100 دلار بود و الان تقریبا 1/3 شده، اگه به حداقل 14 میلیون خانوار هم بخوان بدن (یعنی نه به همه که میشن 17 میلیون و خورده ای)، با احتساب ماهی 500000 تومان نه حتی یک میلیون تومان، میشه ماهی 7 میلیارد دلار (دلار رو 1000 تومن فرض کرده ام)، و این قضیه رو اگه بخوان حداقل دوماه ادامه بدن، یعنی اردیبهشت و خرداد، دوماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، میشه 14 میلیارد دلار.
این پول رو از کجا میخوان بدن؟ خزانه که خالیست، درآمد نفت هم با احتساب قیمت بشکه ای 45 دلار (تازه اگه پایینتر نیاد) ماهی 2.7 میلیارد دلار است، برای پرداخت 14 میلیارد دلار، حداقل درآمد نفت 6 ماه نیاز است بدون اینکه خرج دیگری بشود، یعنی ورود بنزین قطع شود، هزینه های جاری از محل دیگری تأمین شود که بعیداست چون تازه آخر سال هزینه های جاری دولت بالا میرود(برای پرداخت عیدی و پاداش و اینها)، من فکر میکنم این وعده ای که داده شده در شرایط فعلی تحققش امکانپذیر نباشه، مگر اینکه قیمت نفت افزایش پیدا کند .
حتی اگر بخواهند، دلار را بالا ببرند که میزان ریالی حاصل از تبدیل دلارهای نفتی بیشتر شود، این امر باعث تورم وحشتناکی خواهد شد که باز با فرض مساله مغایرت خواهد داشت.
مگر اینکه خزانه خالی نباشد و این میزان پول رو ذخیره کرده باشند که باز بعید میدونم اینقدر آینده نگری کرده باشند.
خلاصه اینکه این طرح موقع خوش خوشان قیمت نفت بالای 100 دلار طراحی شده و دیگه فکر اینجاش رو نکرده اند.
 
در مورد بیشتر چیزهایی که فکر می‌کنی رخ می‌ده باهات موافقم، بالاخره کاساندرا قراره پیام‌آور وقایع شوم باشه.
در واقع پیش‌بینی این‌که اون برنامه‌ی اقتصادی به کجا منتهی می‌شه اصلا کار سختی نبود، اما چندتا نکته:

1- نوشتی که «به بانك مركزي دستور مي دهد كه 20 هزار ميليارد تومان پول چاپ كنند. يعني 20% درصد اضافه تورم نسبت به تورم 25 تا 30 درصدي فعلي.» تا جایی که من می‌دونم داستان این‌قدر هم خطی نیست که بشه صاف گفت چقدر اضافه می‌شه ولی خوب در همین حدود خواهد بود.
2- من هم فکر می‌کنم به زودی یکی از اون لبخندها رو خواهیم دید ولی در مورد افزایش قیمت ارز.
3- آقا از تو بعیده که سرشاخ بودن فارس-عرب این‌قدر برات مهم باشه که این‌کار خاصش از همه‌ی کارای دیگه‌اش برات مهمتر باشه که این بشه جرقه‌ی ننوشتن عنوانش.
4- سال 82 با هم حرف می‌زدیم و شدیدا ضدخاتمی شده بودی، به احتمال زیاد شبیه همون دانشجوهایی که بهشون اشاره کردی. اشتباه می‌کنم یا نظرت عوض شده؟ و اگه شده چرا؟
5- در واقع می‌خواستم فقط همین بند رو بنویسم که بقیه‌اش هم اومد! واقعا فکر نمی‌کنم برای رفیقمون 22 یا 23 میلیون فرق خاصی بکنه. همین‌حالا هم داره می‌گه ما بهتریم و اصولا عدد براش مقیاس چیزی نیست. چرا باید خودشو به دردسر (احتمالی) بندازه؟
6- قسمت آخر سناریومون هم یه کمی فرق داره. در واقع مال من یه کمی بدتره. نمی‌گم چشه که پس‌فردا متهم به ترویج تجزیه‌طلبی نشم.
 
تا جایی که من به یاد دارم سرکار جزو اولین کسایی بودین که گفتین : مگه خاتمی چی کار کرده؟ و از بی عرضگی و ترسو بودنش شکایت داشتین و همه جا هم پشت سرش حرف میزدین، نمیخوای بگی که یادت رفته که نه؟
راستی در مورد او پست پایینت در مورد جی دی پی نوشتی و طرف رو مسخره کردی (که البته حقش بود) ولی آماری که آوردی مال سرانه است نه مال کل، طرف هم در مورد کل حرف زده. کل جی پی دی با سرانه اون فرق میکنه. ایران تو کلش تو بیست تای اول دنیاست، ولی توی سرانه طبیتا پایین جدوله.
 
اقاي ب عزيز چه كاري ميتوان كرد؟ اين مطلب من را بخوان
 
Just wanted to say, I don't read weblogs anymore. I don't have time, or energy or anymore intrest to follow all the blogs that I read for so many years. It's been a while that I have retired from reading and writing blogs, but your blog is the only one that I miss, I follow and I enjoy.
I don't care if you change your character every single time you write, I don't care if you have " afkaare parakande!" and I don't care how "khaandani" your blog is, but please whatever you do, don't retire. Whether you like it or not, some people are hooked to these words.
 
سلام

من می خواستم راجع به انتخابات ریاست جمهوری ایران صحبت کنم.

خواهش می کنم این مطلب را بخونید و اگر موافق بودید شما هم بنویسید و اگر مخالفتی داشتید دلیل اش را بیان کنید.



من مثل بقیه نگرانم. مهم ترین نگرانی ام هم برای زندگی خودمه. این چند سال اخیر واقعا سخت گذشت. من از سخت زندگی کردن تو کشور ثروتمندی مثل ایران متنفرم. کارم کفاف یه زندگی معمولی مستقل رو هم نمی ده. آرامش هم از زندگی ام رخت بربسته. به آینده هم هیچ امیدی ندارم. دلم هم نمی خواد سختی اش را من بکشم و با پولی که حق منه دیگران راحت زندگی کنند و قدرتمند ترو پولدارتر بشوند، حالا چه دولتمرد باشند چه اهل کشورهای دوست وبرادر.



در مورد انتخابات پیش رو، به نظرم اگه می خواهیم دوباره الف نون انتخاب نشه باید فکر کنیم که کی انتخاب بشه بهتره. دیشب داشتم کتابی می خواندم این جمله اش به نظرم خیلی مناسب موقعیت الان ما است:



انتخابات اغلب به نفع کسانی تمام شده است که مردم با آنها موافق نبوده اند زیرا آن شخص بیشترین توجه و انرژی را به خود جلب نموده است. اگر از سیاستمداری خوشتان نمی آید، حامی رقیب او باشید.

(هیل دوسکین- کتاب راز- راندا براون – ترجمه پورآغاسی – ص 177)



الف نون همینکار رادر عرض این 4 سال کرده. اینقدر مصاحبه و فعالیت کرده که همه جا حرف اونه. (تو این مورد خیلی هوشمندانه رفتار کرده).

من می خوام همین کاری را بکنم که کتاب توصیه کرده. معمولا یه آدم ناشناس کاندید نمی شه. رجل سیاسی بودن فکر کنم جز شروط کاندیداتوری باشه. اغلب کاندیداها را هم کم و بیش می شناسیم. یعنی می دانیم کی واقعا اهل تدبیر و کاره و به معنی واقعی خدمت می کنه. پس راجع به چیزهایی که از رئیس جمهورمون می خواهیم و کسی که فکر میکنیم اینکار را می تواند بهتر از بقیه انجام بدهد حرف می زنیم.



کارهایی که من از رئیس جمهورم می خواهم:

شرایطی را فراهم کند که من آرامش داشته باشم و بتوانم برای زندگی ام برنامه ریزی کنم.

(مثلا من با حقوق یک کارمند بتوانم یک زندگی عادی داشته باشم. رویای خانه دار شدن را به گور نبرم. عمرم در ترافیک کور و سلامتی ام در آلودگی هوای تهران به فنا نرود...)

واقعا دلم می خواهد شرایطی در مملکتم داشته باشم که فکر مهاجرت کاملا از سرم بیرون برود. (تصور من راجع به وضعیت من مهاجر در کشورهای اروپائی و آمریکای شمالی مثل وضعیت افغان ها در کشور خودمان است: شهروند درجه دو)

از قدیم گفته اند یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب است. همین ایران را آباد کنند ، بقیه دنیا پیش کش.

به عنوان شهروند تبعه ایران واقعا توقع خدمت از مدیران دارم. با کسی هم تعارف ندارم . اگر کسی نمی تواند ، دانش و تجربه و شهامت ندارد، خیانت بزرگی است که موقعیت و پستی را غصب کند که در آن کارائی ندارد و ما خودمان باید به کسانی این موقعیت را بدهیم که بیش از دیگران برای ما کار می کنند.



آقای خاتمی:

آدم محترمی است ولی بسیار اهل مدارا. اگر وزیر خارجه بشود موفق تر است تا رئیس جمهور. الان به کسی نیاز است که جرئت و جسارت الف نون را داشته باشد البته همراه با تدبیر.



آقای قالیباف:

خوب این آدم چه وقتی که در نیروی انتظامی بود چه در شهرداری خوب کار کرده . اثرات اش را هم همه می بینیم. از 110 و 137 و پارک بانوان و ... مگه ما غیر از این که مدیر مملکت کاری کنه که ما راحت تر و شاد تر زندگی کنیم و آرامش داشته باشیم چیز دیگه ای می خواهیم؟ اگر هم کسی مخالف این آدمه و چیزی ازش میدونه بگه.



آقای موسوی

این که ایشان زمان جنگ خوب مدیریت کرده اند دلیل کافی نیست. سالها است ایشان در صحنه سیاسی نبوده. به نظرم شرایط فعلی خیلی با آن زمان بسته و محدود جنگ و بحران فعلی جهانی با شرایط سی سال پیش فرق دارد. باز هم اگر کسی موافق ایشان است و فکر می کند او می تواند دلایل اش را بگوید.



آقای کرباسچی

من مدیریت این آدم را قبول دارم. اما در مورد سایر مسائل(اختلاس و زندان رفتن) نظری ندارم چون اطلاعاتم کامل نیست. شاید اگر رئیس جمهور نباشد و مقام اجرائی داشته باشد بهتر است.





چون خیلی اهل سیاست نیستم، خوب آدمهای کمی را می شناسم. خیلی آدمهای دیگری هستند که می توانیم در این لیست بگذاریم و راجع به آنها بحث کنیم . حداقل فضای بسته ای در مورد انتخابات نخواهیم داشت و می فهمیم که واقعا چی می خواهیم و چه کسی می تواند انجامش دهد. من بعد از ماجرای لایحه حمایت از خانواده کمی به تاثیر اینترنت و همبستگی ایمان آوردم.



انتخابات مسئله مهمی هستش. با آینده تک تک ماها سرو کار داره. پس کمی بهش فکر کنیم. مثبت هم فکر کنیم. با احتیاط هم عمل کنیم . دیدم که زمزمه کاندید شدن خاتمی که بلند شد، بهش گفته شد ترسوئه و اون هم سر جاش نشست. یعنی یه کاری نکنیم که آدم های مورد نظر ما را از همین الان بذارن کنار.





یه مورد دیگه : همه جانبه فکر کنیم.

مثلا راجع به اوباما :

برداشتم این بود که به دلیل غیر نظامی بودنش (در برابر مک کین نظامی ) و سیاه پوست بودنش (در جامعه نژادپرست آمریکا) و جوان بودنش (در مقابل دولتمردان فعلی) انتخاب شد. حالا که انتخاب شده تا جائی که من دیدم همون سیاستهای قبل راکمی ملایمتر پیش گرفته. موقع انتخابات اش من فقط یکی دو مقاله راجع به نظرات و مشی سیاسی اش خوندم.





سپاسگزارم که وقت گذاشتید و خواندید. خیلی دوست دارم نظر شما را هم بدانم .

محمد احمدی
 
نادر عزیز،
قول داده بودم که چند نمودار برایت بفرستم که یادم رفت! ولی این بحث کوچک باعث شد که مقادیری -بیشتر- روی گرمایش زمین مطالعه کنم. خواستم برایت چند تا کتاب بفرستم که ایمیلت را توی وبلاگ ندیدم. هر چند که حجم یکی از فایل ها خیلی زیاد بود و با ایمیل هم نمی شد فرستاد.
1- climate confusion by Roy Spencer
2- Meltdown by Patrick Michaels
البته انتظار ندارم که این کتاب ها را بخوانی فقط به عنوان دو مرجع مخالف برایت فرستادم تا از آن تلخی بی نهایت کمی کم شود. در پاسخ به فیلم an inconvenient truth هم یکی دو تا فیلم دیدم که البته حال و هوای مخالف داشت و به نظرم کتاب ها ارجحیت دارند. فقط به خاطر اینکه یک نمونه کوچک از تاثیر منابع مالی در تایید یا عدم مخالفت با "تاثیر گازهای گلخانه ای بر گرمایش زمین" را بدانی: بودجه پروژه خودم را اتحادیه اروپا به منظور کاهش گازهای گلخانه ای یک فرایند خاص می پردازد . به هر حال اگر کتاب ها را خواستی و با نقض کپی رایت هم مشکلی نداشتی می شود به راحتی از سایت هایی مثل gigapedia دانلود کرد.
 
Post a Comment

........................................................................................

Wednesday, November 26, 2008

٭
اهميت آقاي ب بودن
---------------------
1- "آقاي ب" سه سالي پيش از اين بوجود آمد. قبل از آقاي ب هم اين وبلاگ بود. اين وبلاگ ، وبلاگ من بود. هنوز هم هست. آقاي ب يكي از شخصيتهاي جانبي اي است كه در اين وبلاگ آمد و شد مي كند. مثل تات و مثل صيدا. يا مثل اردشير تيرداد.
2- اينكه چطور آقاي ب شد مالك اصلي اين وبلاگ، خودم هم نمي دانم. قسمتيش بر مي گردد به آقاي رئيس جمهور كه با مزخرفاتش و با اعداد بي ربطش، به آقاي ب و ماشين حساب آقاي ب ميدان زيادي داد. آنقدر كه حتي من نويسنده وبلاگ هم از اين دو نفر خسته شدم.
خسته شدم از ضرب و تقسيم اعدادي كه به هم ربطي ندارند، كه مزخرف اند. مزخرف. و اگر چه شايد قبلا ها كمتر كسي توجه مي كرد به مزخرف بودن اين اعداد، امروز تقريبا همه اين موضوع را مي فهمند و البته ماشين حساب آقاي ب هم نقش خودش را در جلب توجه به اين اعداد بازي كرد.
البته آقاي ب فقط هم محدود به آقاي رئيس جمهور نبود و به خيلي چيزها پرداخت، مثلا بحث شبه علم، يا آموزش ديني كه جزو پست هاي مورد علاقه من است.
3- اما آقاي ب كم كم عوض شد. مثل خيلي چيزهاي ديگر. آقاي ب اولي كه بوجود آمد، شوخ طبع بود و سر حال. بعد كم كم تلخ شد، تند شد و بد اخلاق. نمي توانم كتمان كنم كه من هم اين سالها تلخ تر و تند تر شده ام، اما هنوز هم فكر مي كنم كه در مقايسه با آقاي ب، قابل تحمل تر و قابل معاشرت تر هستم.
4- چند باري در اين مدت اخير سعي كردم كه "آقاي ب بودن" را كنار بگذارم. وبلاگ شخصي تري داشته باشم براي آدمهاي محدودتر. مي دانم كه يك وبلاگ شخصي، توان جذب مخاطب كمتري دارد، اما حقيقتش را بگويم، مخاطبين انگشت شماري هستند كه واقعا دلم مي خواهد وبلاگم را بخوانند.
5- آقاي ب خيلي بيشتر از چيزي كه فكر مي كردم عمر كرد. خيلي بيشتر از صيدا و تات، بيشتر از مروه و ليث، بيشتر از خانواده سماواتي، و بيشتر از اردشير تيرداد. هيچكدام اينها را دور نريخته ام، هنوز هم گاهي سر و كله شان يك جاهايي پيدا مي شود. آقاي ب هنوز هم اينجا خواهد بود، اما نه به عنوان شخصيت اصلي.
6- آقاي ب بودن، ساده بود. يك تيپ مشخص كه نوشتن از زبانش خيلي ساده بود. سخت است كه باز خودم باشم، با همه پراكندگي هاي افكارم. و تقريبا مطمئنم كه وبلاگ من بعد از اين، كمتر خواندني خواهد بود.

Labels:




Comments:
من ترجیح می‌دادم بخشهای دیگه‌ای از تو رو هم اینجا ببینیم حالا یا به اسم شخصیتهای جدید یا به اسم خودت.
 
خيلي جالبه كه هر كاري كه انجام ميديم خودش دوباره روي خودمون اثر ميزاره و به همين دليل آقاي ب عوض شده چون نميشه اين همه مشكل رو ديد و بيان كرد اما عوض نشد
اما بنظر من آقاي ب و ديگر شخصيتهاي احتمالي با ارزش هستند و بايد حرفهايشان را بزنند
 
I love Aghaay B. And I enjoy to read him.
 
Post a Comment

........................................................................................

Saturday, November 22, 2008

٭
آقاي ب و دو سوال ساده
-----------------------------
آقاي ب مي گويد، موقعيت بسيار ساده است. در نتيجه نياز زيادي به تحليل و بررسي و فلسفه بافي و اينها ندارد.
فقط دو سوال است كه بايد جواب داده شود :

سوال اول : آيا جهار سال بعد از "اينها كه با هم فرقي ندارن" "چه خاتمي چه احمدي نژاد، جمهوري اسلامي همينه ديگه" ، و "حالا ببينين، احمدي نژاد كه رئيس جمهور شه كنسرت گوگوش رو تو تهران آزاد مي كنه" ، "اين چيزها كه به يه نفر آدم نيست، جريان جهاني شدنه و اصلاح طلب و اصولگرا بايد با دنيا رابطه داشته باشن" و اينجور حرفها كه همه مان آن موقع شنيديم، آيا مردم ايران متوجه شده اند كه با چه موجوداتي طرف هستند؟

سوال دوم: با توجه به وزير كشور شدن آقاي محصولي، نتيجه انتخابات از قبل معلوم است، آقاي احمدي نژاد با 23 ميليون راي ( كه از 22 ميليون راي دور دوم خاتمي بيشتر باشد) در همان دور اول برنده اعلام مي شود، مستقل از اينكه چه كسي در مقابلش باشد و اينكه واقعا چه كسي چقدر راي داشته باشد.
سوال اينكه آيا در اين شرايط مردم ايران به اندازه مردم اوكراين به رايشان اهميت مي دهند، به خيابان مي آيند و از رايشان حفاظت خواهند كرد يا خواهند گفت " نه بابا به اون بدي هم كه شما مي گين نيست، تازه ميخواد پول نفتمون رو هم بياره دم در خونه" و خواهند رفت درخانه هايشان كه اگر يكوقت پستچي پول نفتشان را آورد ، پشت در نماند؟

Labels:




Comments:
ابراهیم نبوی ها کماکان فریاد می کشند که بروید به خاتمی رای دهید.

دو حالت دارد :

حالت اول- به تعدادی که برد اصلاح طلبان منطقی باشد مردم در انتخابات شرکت می کنند اما اصلاح طلبی از صندوق بیرون نمی آید.

نتیجه: ابراهیم نبوی تا 3 سال فریاد می کشد تقصیر مردم و احمد زید آبادی است و سال چهارم شروع به دعوت مردم برای شرکت در انتخابات می کند.

حالت دوم- مانند انتخابات مجلس گذشته که حتی مشارکت مردم مشهد تنها 16% بود ( اصولگرا + اصلاح طلب + حذب اللهی و الخ )، این بار مشارکت مردم کمتر نباشد بیشتر هم نیست.

نتیجه : دوباره یک نفر غیر اصلاح طلب از صندوق بیرون می آید و چون مورد تایید نظام است کشور را به گند می کشد. بازی جناح های قدرت در ظاهر به ضرر مردم اما در بلند مدت به سود مردم و به ضرر نظام است.

- حالت فوق العاده خاص: چه مردم شرکت کنند و چه نکنند خاتمی از صندوق بیرون می افتد. 8 سال دیگر مردم را سر کار می گذارد. روزنامه نگاران و دانشجویان به زندان می افتند. اوضاع اقتصادی اما خوب نمی شود چون غنی سا.......

حال شما چه طوره؟
 
باشد که مردم بالغ شوند و بدانند که کسی نمی آید به دادشان برسد... اعم از ائمه ازمنه تا دول غربیه و شرقیه... تا در خانه به تماشای وی او ای مشغولند وضع همین است
باشد که کمی از تنبلی ما در تغییر روش زندگی ما کاسته گردد تا هر بی سر و پایی ادعای رهبری بر دنیا نکند
باشد که دائی جان! دیگر نداشته باشیم
باشد که من بمیرم و این همه احمق در خیابان نبینم
باشد که وبلاگ مستدام گردد و مطلب نویسی پایدار
خرمی روز افزون
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, November 10, 2008

٭
آقاي ب و دروغ
-------------------

1- آقاي ب اصولا از دروغ و دروغگوها خوشش مي آيد. اگر دروغگوها نبودند، آقاي سال تا سال هم نمي توانست وبلاگ بنويسد.

2- آقاي ب جمله هاي زيادي شنيده است كه به صورت X از ايمان است. مطرح مي شوند، مثلا نظافت از ايمان است. اما اخيرا متوجه شده كه دروغگويي از ايمان است.

3- مثلا همين آقاي سيد ايمان ضيابري و اين مقاله اش :
http://www.atlanticfreepress.com/news/1/5888-understanding-the-reality-of-iran-.html

4- آقاي سيد ايمان مدعي شده اند كه : GDP ايران از پرتغال، جمهوري چك، اسرائيل، ايرلند، فنلاند و لوكزامبورگ بيشتر است.
آمار صندوق بين المللي پول البته چيز ديگري نشان ميدهد:
GDP ايران در سال گذشته برابر 10570 دلار سرانه بوده است كه ايران را در مقام 71 جهان قرار مي دهد.
در مقايسه لوكزامبورگ Gdp سرانه 79660 دلار دارد و مقام دوم را به خود اختصاص داده.
ايرلند با 43414 دلار در مقام هفتم است.
فنلاند با 35340 دلار در مقام 20 ام است.
اسرائيل با 27147 دلار در مقام 31 است.
جمهوري چك با 24229 دلار در مقام 35 است.
و پرتغال با 21779 دلار در مقام 39 ام قرار گرفته است.
نگاه كنيد به :
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_GDP_(PPP)_per_capita

5- آقاي سيد ايمان مدعي شده اند كه ايران جزو بيست كشور جهان در مقالات ISI است.
ليست 20 كشور اول مقالات ISI به شرح زير است:
- آمريكا
- ژاپن
- آلمان
- انگلستان
- فرانسه
- چين
- كانادا
- ايتاليا
- روسيه
- اسپانيا
- استراليا
- هلند
- هند
- كره جنوبي
- سوئد
- سوئيس
- برزيل
- تايوان
- لهستان
- بلژيك

نگاه كنيد به :
http://www.in-cites.com/countries/2007allfields.html

6- آقاي سيد ايمان مدعي شده اند كه ايران مقام 35 جذب توريست را با 2.5 ميليون توريست در سال دارد. و بالاتر از برزيل، هند، پرتغال ، دانمارك و امارات متحده عربي قرار دارد.
صد البته بديهي است كه اين ادعاي ايشان هم دروغ شاخدار است.
ايران اصلا جزو 50 كشور اول دنيا در جذب توريست هم نيست. در عوض :
پرتغال مقام 20 ام را دارد با 12.3 ميليون توريست.
امارات 32 ام است با 7.1 ميليون مسافر
برزيل و هند 41 ام و 42 ام اند با 5.0 ميليون مسافر
و دانمارك هم 43 ام است با 4.7 ميليون مسافر.

البته آمار فوق مربوط به سال 2007 است كه در ماه جون 2008 توسط Worl Tourist organization سازمان ملل ارائه شده است و اصولا معلوم نيست كه آقاي سيد ايمان آمار سال 2008 را قبل از پايان اين سال چگونه ارائه كرده اند.
نگاه كنيد به :
http://www.tourismroi.com/Content_Attachments/27670/File_633513750035785076.pdf

7- آقاي سيد ايمان مدعي شده اند كه در تاريخ ايران، اشغال و خشونت وجود نداشته است.
احتمالا ايشان تاريخ شان ضعيف است. با عرض شرمندگي بايد عرض كنم كه وجود داشته است.
نمونه اش حمله نادر شاه به هند و قتل عام 50 هزار نفر در دهلي و غارت هر چيزي كه بدست سپاه ايران افتاده است شامل قسمت قابل توجهي از جواهرات فعلي موزه جواهرات ايران.

8- آقاي ب تقريبا مطمئن شده است كه دروغگويي از ايمان است، چه از نوع سيد اش چه غير از آن.

9- آقاي ب از خانواده هاي محترم ضيابري، رجبي، احمدي نژاد و خاندانهاي وابسته بابت تهيه ماده خام لازم جهت نوشتن وبلاگ تشكر مي كند.

10- فربد.

Labels:




Comments:
وبلاگ نویسی از ایمان است
...اشاره به ماده 9 پست زیبای شما
درود بر بولتس
 
اون ایمان با این ایمان فرق می کنه، مجید جون! نمی دونم شما عربی ات هم به خوبی ریاضی ات هست یا نه. اما ایمان در "ایکس از ایمان است" به زبان عربی با ال می آید ولی این آقای ایمان را هر کاری کنید نمی توانید ال بر سرش بگذارید. ه

راستی سلام.ه
 
خوب ببینم این سایت آتلانتیک Free Press یک شورای سردبیری یا همچین چیزی ندارد که چک کنند محتوای مطالب ارسالی شان را؟
 
دمشون و دمتون و دممون گرم
 
سلام آقای ب
پست بسیار جالبی بود.
آقای ایمان این لوگزامبورگ را خیلی خوب آمده بود! بلکه هم به قول سانلی آن را با بورکینا فاسو اشتباه گرفته بود.
جهت تایید بند هفت کافی است گوشه چشمی به جهان گشایی های سلسله هخامنشی یا ساسانی بیاندازیم. خشونت جنگ هشت ساله هم قسمتی از تاریخ معاصرمان معحسوب می شود مگر نه؟
 
جولیا جان این آسید ایمان یا کوروش یک پسر کم سن و سالیه که متاسفانه وقتی بعضی جاها تحویلش گرفتند و گفتند که جوونترین خبرنگار دنیاست احتمالا دیگه خدا رو بنده نیست ! یادمه وقتی 14-13 سالش بود میگفت من به 6-5 زبون تسلط کامل دارم... متاسفانه بلد نیست هوشش رو درست هدایت کنه و بیشتر هدفش رو مطرح شدن قرار داده
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, November 03, 2008

٭
آقاي ب و علم پزشكي
-----------------------
آقاي ب ارادت ويژه اي به پزشكان و علم پزشكي دارد. اما اين مانع نمي شود كه يك مورد خيلي جدي را درباره اين موضوع مطرح نكند.

آقاي ب جمعه شب، بعد از دو روز احساس ضعف، بالاخره تب كرد و رهسپار دكتر شد.
آقاي دكتر، از آقاي ب سوال كرد كه مشكلش چيست. آقاي ب هم طبق معمول خيلي دقيق توضيح داد.
آقاي دكتر يك نگاه به حلق آقاي ب انداخت، يك نگاه به گوشش كرد و شروع كرد به نوشتن:
دو عدد آمپول پني سيلين، يك عدد آمپول مسكن، يك آمپول ضد حساسيت كه بايد هر چهارتايشان با هم همان شب تزريق مي شد. ده عدد هم آنتي بيوتيك سفيكسيم كه بايد در طي روزهاي آتي خورده مي شد، يا يكسري خرت و پرت ديگر.

آقاي ب از مطب دكتر كه بيرون آمد، كمي با خودش فكر كرد و تصميم گرفت قبل از اينكه چهار آمپول فوق را يكچا تزريق كند، نظر دكتر اورژانس بيمارستان بغلي را هم بداند.
دكتر اورژانس بيمارستان بغلي، يك نگاه به گلوي آقاي ب كرد، يك نگاه به گوشش انداخت و بعد گفت كه بيماري ويروسي است، يك قرص سرماخوردگي نوشت، با ويتامين ث و مولتي ويتامين.

آقاي ب شديدا به علم و روش علمي اعتقاد دارد. قسمتي از اين اعتقاد شامل تكرارپذيري و يكتايي وقايع است.
آقاي ب قبول دارد كه بسياري از روشهاي علمي، صد در صد دقيق نيستند، اما نمي تواند بپذيرد كه بررسي علمي يك واقعه از سوي دو نفر متخصص هم ارز به نتايجي انقدر متفاوت بيانجامد.

آقاي ب مي داند كه در شغل او، هر دو نفر متخصصي كه در مورد يك مسئله نظر بدهند، در نهايت به نتايجي خيلي نزديك به هم مي رسند. (بگذريم از تفاوت هاي سليقه اي). نمي شود كه يك نفر به اين نتيجه برسد كه ابعاد ستونهاي يك ساختمان دو متر در دو متر است و ديگري تشخيص بدهد كه ده سانت در ده سانت كافي است.
براي همين آقاي ب نمي تواند اين اختلاف نظر دو پزشكي را كه به آنها مراجعه كرده است درك كند.

آقاي ب معمولا وقتي با يك مسئله روبرو مي شود، معمولا زمان قابل توجهي براي بررسي آن و مطالعه جوانب آن صرف مي كند.
آقاي ب از خودش مي پرسد: يعني هيچكدام از اين دكتر ها به خودشان زحمت ندادند كه لااقل يك درجه براي آقاي ب بگذارند؟ شايد آقاي ب دروغ گفته بود كه تب دارد؟ يا شايد اشتباه كرده بود كه خيال مي كرد فقط يك درجه تب دارد و شايد 4 درجه تب داشت؟

آقاي ب فقط و فقط يك دكتر در اين چند سال اخير ديده است كه با دقت تمام و با حوصله تمام به حرف آدم گوش مي دهد، با حوصله و دقت معاينه مي كند و داروي بي خودي هم نمي نويسد. آقاي ب مي پرسد : چه بلايي به سر نسل جديد دكترهاي اين مملكت آمده است؟ چرا آن دكترهاي خوب قديمي به اين موجودات بي حوصله، بي دقت و كم سواد تبديل شدند؟

آقاي ب بايد در انتها تبليغ آن يك دكتر خاصي كه نام برد را هم بكند: خانم دكتر پريسا پورصميمي. چند سال پيش در ميدان كاج مطب داشت. بعد تر هم در بيمارستان آسيا بود. آقاي ب دو سه سالي است كه از ايشان خبر جديدي ندارد.

آقاي ب دو سه سالي است كه از بسياري از چيزهاي خوب قديمي خبر جديدي ندارد.

Labels:




Comments:
خوب طبق معمول باید توضیحاتی صرفا من باب روشن شدن بدم. به عنوان دفاعیه نخوندیش. در مورد این نمونه خاص که مطرح کردی اساسا یک سری بیماریهای فصلی مثل سرماخوردگی و آنفولانزا که همه گیر می شود مراجعین مطبها زیاد می شوند و با توجه به شرح حالی که بیمار می دهد معمولا با نسخه ای روانه می شود. اینکه چرا درجه تب گرفته نمی شود حق با شما است اما معمولا حال عمومی و شرح حال بیمار در این وضع تشخیص سرماخوردگی ویروسی را مسجل میکند. اینکه چرا نظر دو متخصص متفاوت است به خاطر تفاوت نگاه علمی شون نیست به خاطر فرهنگ حاکم بر بیمارانه. به عبارتی چون در ایران بین بیمار و پزشک رابطه پولی وجود داره. شما مجبوری برای از دست ندادن بیماران مطابق میل شون رفتار کنی. اگر به بیمار عام جامعه بگی ویروسیه و صرفا با خوردن مایعات و گرم نگه داشتن و نهایتا استامینوفن بیماریت ون خوب میشه و نیاز به آنتی بیوتیک نداره دفعه بعد به مطب نمیاد و میره سراغ دکتری که براش سوزن بنویسه یا لااقل کوآموکسی کلاوی سفیکسیمی چیزی بنویسه.درنتیجه برای اون دکتر صرف نمیکنه که با نگاه به طرفش و مصاحبت باهاش ببینه از چه قشری از اجتماعه تا مطابق با سطح فرهنگش براش نسخه بپیچه. لذا ممکنه یکی از همکاران به جنبه اقتصادی توجه نداشته باشه و علم رو مد نظرش داشته باشه و برای سرما خوردگی ویروسی 4 تا پنی سیلین تجویز نکنه. دیگری جنبه اقتصادیش براش مهم باشه و عادت کرده باشه مطابق میل بیمارش رفتار کنه درنتیجه آمپول رو مینویسه که اگر فایده ای نداره ضرری هم نداره ولی خوب مقاومت دارویی رو زیاد میکنه که بعدها سبب بیچارگی میشه. ولی تاکید میکنم باز هم اشکال از سیستمه تا آن پزشک خاص.در آخر هم طبق نوع نگاه خودت باید بگم اون جمله چرا به این موجودات کم سواد و بی حوصله و ... تبدیل شده اند حاصل یک مشاهده غلطه. یعنی چون آماری و جامعه آماری از پزشکان قدیمی تر و سوادشون نداری و هکذا جدیدی ها نمیتونی چنین ادعایی بکنی. اینکه این روزها آدم این چیزها رو بیشتر می شنوه به خاطر فاکتورهای دیگه ای که ناشی از گذر زمانه. برای همین هم اون یک جمله از بیخ و بن میتونه یک گزاره غلط باشه
 
آقا سه صنف هستن که رمز موفقیتشون در اینه که بهشون یقین داشته باشی. پزشک و معلم و آخوند. اگه شک کنی بهشون دیگه نمی‌تونن کارتو راه بندازن. طرف اگه دارونما هم بهت می‌داد (که در عمل همین‌کار رو کرده) اثرش زیاد فرقی با دارو نداشت.
بهت گفته بودم جز دندون‌پزشک، چشم‌پزشک و ارتوپد به بقیه‌ی پزشکها اعتماد ندارم. فرق اینا با بقیه اینه که می‌فهمم دارن چه می‌کنن!
 
من جمله ام در مورد پزشکان خوب قدیمی رو تصحیح می کنم. طبق معمول حق با آقای دکتر رضا است. یعنی اینکه تصور من از پزشکان قدیمی مشمول مرور زمان و مشمول گرد خاطرات شده است. علاوه بر اینٰ خاطرات خوب من از پزشکان متخصص قدیمی با مشاهدات بد من از پزشکان معمولی اورِِژانس مقایسه شده است.
در ضمن قدیم تر هاٰ من انقدر بد اخلاق و سخت گیر و موشکاف نبودم.
 
فكر نمي كنم اينجوري باشد كه دكترهاي جديد با دكترهاي قديم فرقي نداشته باشند!
همانطور كه استادهاي جديد با استادهاي قديم متفاوت هستند دكترها هم متفاوتند
نه همه! اما تعداد كسانيكه متفاوت هستند بيشتر شده
همانطور كه راننده تاكسي‌هاي جديد با قديم متفاوت هستند.
همانطور كه سبزي فروش محل با سبزي فروش الان متفاوت است
يه دليل مهمش ماديات هستش!! و عدم نظارتهاي مناسب، اينكه هر كسي به راحتي توي هر كاري وارد نشده كه خب در اينجا اصلا كسي اين موضوعات رو بررسي نميكنه
يك دليل ديگه هم اينه كه بعضي ها فكر مي كنند كه خدا هستند و خيلي درك بالايي دارند!! براي همين اين مشكلات پيش مياد
 
نسل جدید پزشکان تاجر با طعم قصاب هستند.
 
خطاب به رضا: و شما حتما میدونید که با تجویز بی رویه آنتی بیوتیک سهم خودتان را در ایجاد باکتریهای مقاوم به آنتی بیوتیک به خوبی ادا می کنید؟ باکتریهایی که ممکن است روزی باعث عفونت و اپیدمی خطرناکی بشوند که آن وقت نه تو مانی و نه من.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home