BOLTS




Saturday, January 30, 2010

٭
آقاي ب روزنامه اعتماد را آتش مي زند

--------------------------------
آقاي ب روزنامه اعتماد اول بهمن را آتش مي زند.البته نبايد اين عمل آقاي ب را به تاثيرپذيري ايشان از اغتشاش گران و يا سر نخ دادن به آنان براي راهپيمايي 22 بهمن ارتباط داد.
آقاي ب مشخصا بخاطر يك مقاله علمي (!؟) اين روزنامه را آتش زده است.
مقاله علمي مورد نظر آقاي ب ادعاي يك پژوهشگر(!؟) است درباره اينكه بيشتر زلزله ها در ديماه رخ مي دهد.
http://www.etemaad.ir/Released/88-11-01/150.htm
البته ادعاي ايشان قسمت هاي جالبتري هم دارد كه آقاي ب كم كم برايتان تعريف مي كند.

اول درباره "پژوهشگر" نامبرده در مقاله:
آقاي احمد فتحي به عنوان پژوهشگر اين مقاله را نوشته اند و در آخر هم ادعا كرده اند كه در زمينه زلزله ها با سازمان هاي علمي مربوطه ارتباط دارند.
جستجوي اينترنتي اين نام به يافتن سه نفر منجر مي شود: يكي شان وكيل دادگستري است، يكي شان استاد دانشگاه عمران اهواز و فارغ التحصيل سازه هاي هيدروليكي است و آخري هم رئيس آموزش و پرورش كرمان.
آقاي ب شديدا دعا مي كند كه پژوهشگر نامبرده ، استاد دانشكده مهندسی علوم آب دانشگاه شهید چمران اهواز و فارغ التحصيل سازه هاي هيدروليكي نباشد. گمان مي كند كه استاد مربوطه انقدر از روش تحقيق سر در مي آورد كه با يك جستجوي ساده، تاريخچه زلزله هاي كره زمين را بدست بياورد و صحت ادعاي خود درباره رخداد زلزله در ديماه را بررسي كند. راستش آقاي ب بيشتر فكر مي كند كه "پژوهشگر" كذايي، رئيس اموزش و پرورش كرمان باشد. اينجور مزخرفات بيشتر به منش اينجور افراد مي خورد.(البته يك وبلاگ نويس هم به اين نام هست، شايد يكي از اينها باشد، يك خواننده آوازهاي عربي هم هست)
د ر هر حال، آقاي فتحي عزيز ما، هركدام اينها كه باشند، مرجع قابل قبولي براي اظهار نظر درباره زلزله محسوب نمي شوند.
براي يك روزنامه معتبر خيلي بد است كه مقاله صفحه اولش از يك مرجع خيلي نامعتبر باشد. و از آن بدتر اينكه مسئول صفحه علم روزنامه هم از يك مرجع معتبر نخواسته باشد كه اظهارات اين مرجع نامعتبر را بررسي و تاييد كند.

دوم: اظهار نظر كم نظير ايشان درباره رخداد زلزله ها در ديماه
ايشان افاضه فرموده اند كه :
"اگر رد پاي زلزله هاي مهيب و تاريخي دنيا را جست وجو کنيم مسلماً نمودار زمين لرزه ها در دي ماه به اوج خود مي رسد."

احتمالا ايشان گمان مي كردند كه جستجوي تاريخچه زلزله كار خيلي سختي است و احتمالا كسي اينكار را نخواهد كرد و در نتيجه نامربوطي ادعاي ايشان هم فاش نخواهد شد. اما فراموش كرده بودند كه در جهان يك نفر آقاي ب وجود دارد كه به يك عدد ماشين حساب آقاي ب مجهز است.
آقاي ب يك جستجوي ساده اينترنتي مي كند، كاتالوگ زلزله هاي اصلي كره زمين را در 4000 سال اخير پيدا مي كند، آنهايي كه ماه رخداد زلزله شان مشخص بوده است را از آنها كه نامشخص است جدا مي كند و فهرستي از بيش از 3000 زلزله اساسي را بدست مي آورد. بعد اين زلزله ها را بر اساس ماه رخدادشان مرتب مي كند و تعداد زلزله در هر ماه را مي شمارد.
ژانويه : 269
فوريه : 249
مارس : 265
آوريل : 277
مي : 277
جون : 268
جولاي : 274
آگوست : 287
سپتامبر : 250
اكتبر : 252
نوامبر : 260
دسامبر : 265

اگر با كمي تسامل ، ژانويه را همان ديماه مورد نظر اين پژوهشگر برجسته بگيريم، متوجه مي شويم كه نه فقط زلزله ها در ديماه به اوج خود نمي رسند، كه ديماه در رده پنجم از نظر ميزان رخداد زلزله قرار دارد.
از طرف ديگر مشاهده مي شود كه رابطه معناداري بين در ميزان تعداد رخداد زلزله و ماههاي مختلف سال وجود ندارد.
در نتيجه اصلي ترين ادعاي ايشان به كل بي اساس است.

سوم: شدت تابش اشعه هاي كيهاني
حداقل و حداكثر فاصله زمين از خورشيد، 147100000 و 152600000 كيلومتر است. با توجه به اينكه شدت تابش با عكس مجذور فاصله مرتبط است، ميزان تابش دريافتي كره زمين در دو نقطه اوج و حضيض تنها 7 درصد با يكديگر تفاوت دارند. اگرچه آقاي ب فيزيكدان نيست، اما مي تواند حدس بزند كه اختلاف 7 درصدي (سه ونيم درصد از ميزان ميانگين) نبايد باعث آن همه اتفاقات عجيب كه ايشان ذكر كرده اند بشود.
علاوه بر اين عبارت "غليظ ترين غلظت تشعشعات به اصطلاح کيهاني خورشيدي" كه ايشان استفاده كرده اند بيشتر به درد دستورالعمل هاي كيمياگري مي خورد تا مقالات علمي.

چهارم : گل سر سبد مدعيات
مقاله آقاي پژوهشگر برجسته مورد نظر ما البته يك گل سرسبد هم دارد كه در دقت علمي چنان مي درخشد كه نگاه فيزيكدانان مرده و زنده تاريخ را به خود خيره كرده است.
ايشان فرموده اند :
"اين غلظت تشعشعات کيهاني که عامل چسب هسته يي عناصر سازنده پوسته زمين هستند باعث سنتز هسته يي و ساخته شدن عناصر اعماق زيرين پوسته زمين و قطورتر شدن جداره زمين در دي ماه مي شوند و وقتي در اين فرآيند سنتز، حجم عظيمي از ضدماده درون زمين به ماده سنتز مي شود. قاعدتاً حفره هاي وسيع و خالي در زير پوسته جامد زمين به وجود مي آيد که تکيه گاه پوسته از بين رفته و به ناچار بر اثر وزن خود شکسته شده و در داخل مذاب زيرين خود فرو مي ريزد يعني زمين لرزه روي مي دهد و جاي شکستگي هم گسل است."
( و به خدا اين عين جمله هاي ايشان است، آقاي ب كلا اين همه طنزپردازي بلد نيست، ابراهيم نبوي و ابراهيم رها هم فعلا درگير كارهاي ديگري هستند )
ايشان ادعاهايي كرده اند كه هر كدامشان جاي روزها تفريح و شادي خوانندگان را فراهم مي آورد :
- تشعشعات كيهاني عامل چسب هسته اي عناصر پوسته زمين هستند
- پوسته زمين در ديماه قطور تر مي شود.
- حفره هاي وسيع و خالي زير پوسته جامد زمين بوجود مي آيد، تكيه گاه پوسته از ميان مي رود و در اثر وزن خود مي شكند. و در ماده مذاب مي ريزد. در نتيجه زلزله مي شود.
بگذاريد قبل از اينكه به اوج فرمايشات ايشان بپردازيم، اين يكي فرمايششان را يك كمي دقيق تر بررسي كنيم :
دوستاني كه در كار خاك و تونل سازي هستند مي دانند كه در اثر وجود فضاي خالي در زير خاك، (چنانچه لايه خاك ضخامت كافي داشته باشد) خاك يك قوس طبيعي ايجاد مي كند و پس از ريزش جزئي، به شكل پايداري در مي آيد. اين خاصيتي است كه در ساخت قناتها و در حفر بسياري از تونلها ، علي الخصوص آنها كه به روش اتريشي حفر مي شوند كه قسمت قابل توجهي از تونلهاي حفر شده در ايران را شامل مي شود، استفاده شده است. نسبت دهانه به ضخامت خاك روي حفره براي پايداري خاك سطحي وابسته به جنس خاك است اما اين تناسب چيزي از رده 1 است. (چند برابر بيشتر يا كمترش فرقي براي ما ندارد)
ضخامت پوسته زمين در نازكترين حالت در حدود 10 كيلومتر است، در نتيجه حفره اي كه آنقدر بزرگ باشد كه باعث فروريزش پوسته شود، بايد ابعادي حداقل در حدود 6 كيلومتر داشته باشد.
آقاي ب فرض مي كند ابعاد حفره مورد نظر ايشان 6 كيلومتر در 6 كيلومتر در فقط 1 متر باشد. فرض هم مي كند كه چگالي لايه هاي پاييني كره زمين، در همين حد لايه رويه (چيزي در حدود 2 تن بر متر مربع) باشد.
در نتيجه جرمي حدود 72 ميليون تن در حفره مورد نظر ايشان ناپديد شده است. جهت مقايسه يادآور مي شود كه هر تريلي 20 تن بار مي برد. براي حمل جرم ناپديد شده در اين حفره سي و پنج ميليون تريلي لازم است.
از همه قشنگ تر اينكه ايشان مدعي هستند كه پوسته در داخل ماده مذاب مي ريزد، ايشان ظاهرا كوچكترين دانشي درباره لايه هاي كره زمين ندارند و نمي دانند كه بين پوسته و ماده مذاب، يك لايه به ضخامت2900 كيلومتر به نام جبه قرار گرفته است. (2900 كيلومتر تقريبا مي شود سه برابر فاصله تهران تا مشهد) اينكه چطور پوسته مي تواند از جبه رد بشود و در داخل ماده مذاب بريزد از عجايبي است كه فقط اين پژوهشگر برجسته موفق به كشف آن شده است.

و اما اكنون، اوج فرمايشان علمي ايشان، گل سرسبد مقاله شان :
"در اين فرآيند سنتز، حجم عظيمي از ضدماده درون زمين به ماده سنتز مي شود."
آقاي ب معتقد است كه همه فيزيكدانان عالم بايد همه كار و زندگيشان را بگذارند، چند سال متوالي فقط همين يك جمله از فرمايشان گهربار جناب پژوهشگر برجسته را بپرستند. اصلا بايد اين جمله را با طلا و جواهر نوشت و سر در تمام دانشكده هاي فيزيك دنيا زد، تمام دانشجويان درس فيزيك يك بايد اين جمله را حفظ كنند و در امتحان بدون كسر واو ارائه كنند.
پژوهشگر عزيز برجسته ما ظاهرا چيز زيادي در مورد ضد ماده نشنيده است، وگرنه مي دانست كه ادعا وجود ضد ماده در هسته زمين چقدر مسخره است. ضد ماده در دنياي مادي نمي تواند وجود پايداري داشته باشد چرا كه در تماس با ماده، از ميان مي رود و از تركيب ماده و ضد ماده معادلش، انرژي بدست مي آيد. مقدار انرژي حاصله هم همان ميزان قابل توجهي است كه فرمول كذايي انشتين ارائه مي كند.

برگرديم به حفره كذايي، ايجاد حفره اي با ابعاد فوق به معناي آن است كه حدود 36000 هزار تن ماده با 36000 هزار تن ضد ماده با هم واكنش داده اند. ماشين حساب آقاي ب جساب مي كند كه در اثر چنين واكنشي انرژي اي حاصل مي شود كه تقريبا معادل انفجار150000000000000000000000 تن تي ان تي است. (بله درست شمرديد ، 15 با 22 صفر جلويش)

بيشترين مقدار انرژي آزاد شده در بزرگترين زلزله اي كه تا بحال ثبت شده است ( زلزله 1960 شيلي، 9.5 ريشتر) برابر 178000000 تن تي ان تي تخمين زده شده است، در نتيجه، زلزله اي كه با ادعاي ايشان در اثر ايجاد چنين حفره اي بوجود مي آيد، 840000000000000 برابر بزرگتر از بيشترين چيزي است كه كره زمين هرگز تجربه كرده است.
شدتش 1500000000 برابر بيشتر است از برخورد شهابسنگي كه باعث نابودي دايناسورها شد.

آقاي ب بسيار علاقمند است كه پژوهشگر برجسته، جناب آقاي فتحي را ببيند، تا هيكل ايشان را طلا بگيرد. حقيقتا اين حجم پرت و پلا از يك آدم عادي بعيد است، گمان نكنم حتي از وزير محترم علوم هم بربيايد.

Labels: ,




Comments:
سلام. شما مهمترین بخش مقاله رو ندیده گرفتید: زمین در زمستان نزدیکترین فاصله را با خورشید دارد
 
من اون بند چهار رو لااقل پنج بار خوندم بعد دیدم نمی‌فهمم ولش کردم بعد دیدم در دنباله مطلب تو تفسیرش هم کردی!!! آقا واقعا دمت گرم ما رو از خنده کشتی اول صبحی
 
واي آقاي ب عزيز چقدر خوب مي نويسيد امروز همش داشتم آرشيوتون رو ميخوندم.دست مريزاد خيلي باهوشيد!
 
منم مقاله رو که دیدم اول رفتم ببینم که واقعا بیشترین زلزله ها تو دی اتفاق افتادن یا نه و وقتی دیدم که همین صورت نظریه مشکل داره دیگه بقیه ش رو نخوندم! خیلی جالبه که به این راحتی از بی خبری مردم سواستفاده می کنن ... اونم روزنامه ها! نه سایت فارس نیوز!

پ.ن. درضمن میشه راجع به اون روش اتریشی هم بنویسین که چی شده که اینم مث هزارتا چیز دیگه به جای ایران اسمش به یه کشور دیگه نسبت داده میشه و قنات ایرانی رو میگن اتریشی؟؟؟
 
به نسیم: ممنون. شما لطف دارید.
به هورتات: اینکه در دوران باستان در ایران قنات حفر می شده دلیل نمی شود که هر چیزی که با هر روشی حفر می شود را ایرانی بدانیم. روش اتریشی، که امروزه بیشتر روش بهبود یافته آن، روش نو اتریشی یا natm مورداستفاده قرار می گیرد، تکنیکی است که نکات خاص خود را دارد. فرمول بندی و محاسبات این روش اولین بار برای حفر تونل در اتریش استفاده شده است و دلیل نامگذاری اش هم همین است.
راستش من اصولا خیلی هم با اینکه به دستاورد های ۲۰۰۰ سال پیش مان افتخار کنیم در حالی که وضع امروزمان این است موافق نیستم.
 
Salam
Agha dastet dard nakone. Man dar paris zendegi mikonam vali vaghti in maghaleye jafang ro khundam be khate etemaad zang zadam va ye email ham ferestadam. atash zadane ye noskhe vase adam khube vali baghie ke in mozakhrafato mikhunan chi.
 
مطلب كوتاهي در اين باره نوشته ام، كلياتش همين چيزيست كه در وبلاگ خوانديد، اما كمي پيراسته تر. ظاهرا قرار است در روزنامه اعتماد شنبه آينده17 بهمن چاپ بشود. ظاهرا سه شنبه هم (فردا) مقاله ديگري در اين زمينه چاپ خواهد شد.
 
amoo bolts
che khhobe in aghaye b:)
1- kash aghahaye b faravoon shan...ravashe khasi mishnasin beshe in aghaye b ro b soorate akhlaghi taksir kard?
2- chera payamhaye khosoosi ro montasher mikonin vaghti tahesh gofte mishe k khosoosie?
3- man fahmidam ghosam babate oon name anita chie...
man tasidam...man ghose khordam v negaran shodam baraye kasani k ta oon rooz bayad ghorbani shan...v ghanmnak shodam baraye kasani k momkene oon roozo nabinan:(
v baraye doostanam v oonayi k mishnasam yeho negaran shodam...v shoma ham too liste negaranihaam boodin:(
moraghebe khodetoon bashin amoo bolts
4- in ye payame khosoosi nist. u may publish it:)-
 
نمی دونم که به این مقاله بخندم یا گریه کنم!!!!
 
خانم ممهتاب،
من شرمنده ام كه كامنت خصوصي تان را پابليش كردم.
راستش براي كامنت هاي اينجا يك قانون ساده دارم : هر چيزي را كه شامل واژگان ناشايست نباشد ( يا تبليغات نامربوط نباشد) تاييد مي كنم.
اخيرا يك روش ساده تر پيدا كرده ام و آن اينكه هر نوشته اي كه نام كسي را داشته باشد تاييد مي كنم و فقط نوشته هاي بي نام را براي موارد فوق بررسي مي كنم.
به اين ترتيب كامنت شما را قبل از تاييد نخوانده بودم.
عذر مي خواهم و سعي مي كنم كه تكرار نشود.
 
سلام نادر

کاش نقدت رو هم اینجا بگذاری. حالا قبل یا بعد از چاپش هم بامزه ست. چون یهو ممکنه ‌بینی اونی که چاپ شده هیچ ربطی به اونی که تو فرستادی نداره
 
روزنامه اعتماد در صفحه علم، ديروز، شنبه 17 بهمن، چاپش كرد.
تقريبا همان چيزي بود كه نوشته بودم. بجز اينكه ابتداي مطلب را كه ارجاع داده بودم به مطلب صفحه اول اعتماد اول بهمن را حذف كرده بودو بجايش نوشته بود كه مطلب كذايي "در برخي رسانه ها" چاپ شده. البته قبلش تلفني با من در اين مورد صحبت كرده بودند.
ظاهرا مطلب كذايي را سردبير بدون اطلاع گروه علم چاپ كرده، گروه علم هم با وجوديكه دلش مي خواست سردبير را ادب كند، نمي خواست خيلي هم ضايعش كند.
 
چه لذت‌بخش است دیدن این‌که این روزنامه هم، به عنوان نمونه‌یی از کسانی که داعیه‌ی عدالت‌خواهی و دموکراسی (حتا به شیوه‌ی غیرقابل اجرای اسلامی‌اش) دارند این‌طور مانند رقبایشان دست به سانسور می‌زنند و توجیه هم می‌کنند. این رژیم هم برای هر عمل‌اش توجیهی دارد. این‌ها همه سر و ته یک کرباس‌اند. مگر این دولت و نظام و همه‌ی کثافت‌های درون‌اش از کجا آمده‌اند؟ مگر غیر از همین «مردم‌» و همین من و شمااند؟ به امید این‌که من و شما و ما و ایشان روزی یک‌جا با خاک یکسان شویم بلکه نسل‌های آتی کم‌تر چیزی از ما به‌ارث ببرند و از شر تنفس بوی تعفن‌مان کمی در امان باشند.
 
انقدر هم بد بين نباشيد.
جدي مي گويم، تنفس ما آنقدر ها هم بد بو نيست. بويي كه حس مي كنيد، جوراب آقاي الف.ن است.
 
salam aghaye bolts
:D
ma koli fekr nemoodim ta befahmim aghaye alef. noon ki hastand.
aval fekr kardim aghaye alefe khodeman hastand
:D
momkene yek sar b baghe ma bezanid be sarfe chay az ghoori khodetan v nazaretoono baram bezarin
mersi
khanoome mahtab
:)
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, January 28, 2010

٭
مغز متكثر
(يك رويكرد استراتژيك براي جنبش سبز)
-------------------------------------
جنبش سبز ايران شيوه تازه اي در بيان و جمع بندي نظرات و روش نويني از تصميم گيري بر مبناي آراي متكثر فعالان اين جنبش را بنيان نهاده است.
اين شيوه نوين، كه به جرات مي گويم نگرش تازه اي به دموكراسي است، بسيار مديون ابزارهاي نوين ارتباطي است.
امكان بيان نظرات، به لطف وبلاگها، وبسايتها و شبكه ها اجتماعي، باعث مي شود كه هر يك فرد از اعضاي جنبش توان مشاركت در فرآيند تصميم سازي و تصميم گيري براي جنبش را داشته باشد و گستردگي اطلاعات دريافتي، باعث مي شود كه كه هر عضو بتواند به تنهايي درباره شيوه عمل مورد نظرش تصميم بگيرد.

من نام اين شيوه تصميم سازي را "مغر متكثر" مي گذارم.

"مغر متكثر" جبهه سبز وابسته به افراد و به احزاب نيست. در نتيجه آسيب پذيري آن بسيار پايين است.
در طبيعت مدل مشابهي را در برخي گونه ها مي توان ديد : پرواز جمعي پرندگان يا حركت جمعي ماهيان يا همكاري جمعي مورچگان، در نگاه ناظر خارجي آنقدر زيباست و آنقدر به خوبي هماهنگ شده است كه به نظر مي رسد نوعي عقل فرادستي بر اين حركات حاكم است. اما حقيقت آن است كه حركات هماهنگ و زيباي اين گونه ها تنها نتيجه تصميم گيري فردي هر يك از اعضاي گروه بر مبناي تعدادي قانون ساده و برمبناي مشاهدات فردي و محلي است.
"مغر متكثر" گونه هاي طبيعي، ابزار بسيار كارآمدي براي مقابله آنان با مهاجمان است، حركت جمعي باعث مي شود كه مهاجم از سويي در پيش بيني شيوه عمل گروه گيج شود و از سوي ديگر نقطه ضعف مشخصي براي حمله نيابد.

جنبش سبز تا امروز درست بر همين اساس حركت كرده است. به همين دليل است كه سركوبگران از دستگيري، ترور و اعدام هيچ دستاوردي نداشته اند. چرا كه حركت جمعي جنبش سبز وابسته به افراد نيست.

جنبش سبز مي تواند با قانونمند كردن اصول ابتدايي حركتش، با تعريف قوانين ساده اي براي رفتار جمعي اش در تجمعات و همينطور با توافق جمعي بر تاريخهاي تجمع و شعارها و رويكردهاي هر تجمع، خود را آسيب ناپذير كند.

نمونه اي از اين قوانين ساده از اين قرار است:
1- هيچكس خود را به تنهايي در خطر نياندازد. هر گونه عمل اعتراضي بايد در تجمعات با ابعاد كافي انجام شود.
2- محل هاي محدود و قابل كنترل (مانند ميدان هفت تير)را براي تجمع در نظر نگيرد و برعكس مسيرهاي طولاني (مانند خيابان آزادي/انقلاب) را انتخاب كند.
3- تا حد امكان از خشونت پرهيز كند.
4- هر فرصتي را براي اطلاع رساني از جنايات سركوبگران و تبليغ فلسفه انساني جنبش استفاده كند.
5- همواره آگاهانه و اخلاقي تصميم بگيرد و عمل كند.
. . .

مغر متكثر جنبش سبز، توان خود را در 22 بهمن نشان خواهد داد. اينكه چطور با جنگ رواني و تبليغات سركوبگران مقابله مي كند و چطور قدرت خود را در روز روشن در برابر خبرنگاران خارجي (كه اين روز ممنوعيت حضورشان در خيابانها آبروريزي بزرگي براي رژيم است و در نتيجه نامحتمل است) به نمايش بگذارد.
22 بهمن روزي است كه همه پيش نيازهاي يك حركت جمعي اعتراضي را در خود دارد، راهپيمايي، تجمع، شعار،... و از همه بهتر آنكه نمي توان خط و معياري براي متمايز كردن سبزها از غير سبزها كشيد و در نتيجه هرگونه حمله اي به معترضان ، حمله اي كور خواهد بود كه معتقدان به رژيم را هم بي نصيب نخواهد گذاشت و صحنه هايي از سبعيت سركوبگران را به طرفدارانشان هم خواهد چشاند.
رئيس تقلبي دولت در هنگام سخنراني در اين روز، شعارهايي را خواهد شنيد كه امكان انكارشان را پس از آن نخواهد داشت. صدا و سيما هم براي فيلتر كردن صداي "هو"ي معترضان در جواب رئيس دولت كودتا كار دشواري در پيش دارد.



Comments:
لازم نبود اسم بگذارید زیست شناسان قبلا این رفتار را نامگذاری کرده اند به نام
Stigmergy
 
ممنون.
من اين واژة را نشنيده بودم.
در مورد Swarm Theory خوانده بودم و به نظرم مي آمد كه مشابهت جالبي با روش عملكرد جنبش سبز دارد.
 
Post a Comment

........................................................................................

Saturday, January 23, 2010

٭
آنيتاي عزيزم، پاسخ من به تمام سوالهايي كه پرسيده اي "نه" است.
پسربچه ها گاهي دلشان مي خواهد كه توجه دخترها را با گفتن چيزهاي عجيب جلب كنند. بزرگتر كه بشوي اينرا زياد خواهي ديد.
شايد هم مازيار خواسته سر كار ات بگذارد، لابد با عمو رامين و خاله شيدا هم دست به يكي كرده اند كه آنها هم حرفهايش را تاييد مي كنند.
بزرگترها گاهي دوست دارند حرفهاي عجيب بزنند.

سوال اول: نه. آخر كدام آدم عاقلي ممكن است شبها برود پشت بام يا توي تراس و فرياد بزند. بعد چرا بايد حكومتي بيايد و كساني را كه فرياد زده اند را بازداشت كند يا به طرفشان سنگ بيندازد. خودت فكر كن.
سوال دوم: نه. وضع كار كردن ما همين بود كه مي بيني، از صبح تا شب يك نفس كار مي كرديم، تعطيل و غير تعطيل. بيكار نبوديم كه راه بيفتيم توي خيابانها و فرياد بكشيم و جنگ و گريز كنيم.
سوال سوم: نه. خودت فكرش را بكن، مگر اينترنت شير آب است كه كسي جلويش را بگيرد.تازه چه فايده اي براي كسي دارد كه جلوي دانستن ديگران را بگيرد. دانستن جوهر وجودي انسان است، چه دليلي دارد كه آن قديمها كسي جلويش را گرفته باشد.
سوال چهارم. نه. بچه نشو. آدم كه به اين الكي نمي ميرد. آن فيلمي هم كه نشانت داده دروغ است.
سوال پنجم: نه. مگر مي شود كسي را مجبور كرد كه پارچه ببندد دور سرش كه موهايش ديده نشود. يك دوره اي مد بود. الان از مد افتاده است.

همانطور كه مي بيني، اين نامه يك تكه تاشده و چسب خورده هم دارد. قول بده كه آنرا بعد از اينكه بيست سالت شد باز كني و بخواني. اعتراف مي كنم كه يك خبرهايي بود، يك كارهايي كرديم. همه اش براي اينكه شما اصلا ندانيد كه آن روزها چطور بود. اصلا حتي يك لحظه اش را حس نكنيد، مي داني مثل يكجور سم مي ماند، آدم را مسموم مي كند دانستنش و حس كردنش. بيست سالت كه شد و اين تكه تا خورده را باز كردي، خودت مي خواني.

قربانت
عمو نادر
7 آبان 1401



Comments:
منظر امضای بابا نادر بودم! یعنی فکر می کردم کسی مثل من هم پیدا می شود که برای فرزندش که الان موقع آمدنش نیست نامه بنویسد!
 
واقعا زیبا و تاثیر گذار بود... کاش سال 1401 همونطوری باشه که آنیتای 8 ساله ما قراره ببینه
 
موقع آمدن فرزند من نيست. دلم نمي خواهد اين روزها را زندگي كرده باشد. دلم نمي خواهد هواي اين روزها را نفس كشيده باشد. نمي خواهم اين همه تنش را از وجود ما حس كند.
 
در ضمن :
http://mamanmana.persianblog.ir/
 
amoo bolts
:(
ma delemoon ghosedar shod...bayad fekr konim cher ba khoondane in name ghose havar shod too delemoon
:(
lotfan moraghebe khodetoon bashin
:(
in ye payame khosoosi ghosedare...montasheresh nakonin plz :(
 
دلم ريخت
 
مرسی
قشنگ بود بسیار
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, January 18, 2010

٭



Comments:
ترس بیشتر میشه هر چی اینا وحشی تر میشن آخه!
 
برکناری رییس موسسه جنگلها و مراتع در پی ممانعت از بخشنامه دولتی برای اعزام کارمندان به راهپیمایی 9 دی
http://massroor.blogspot.com/




.
 
Post a Comment

٭
كلاه بر افراشته آقاي ب
--------------------------------
1- آقاي ب در سالهاي اخير كم فيلمي ديده است كه بعدش احساس كند كه روحش سيراب شده است.
و از ميان اين اندك فيلمهاي "سيراب كننده روح"، آقاي امير كاستاريكا ( شما بخوانيد كوستاريتسا) يك جايگاه بزرگي دارد.
2- آقاي ب كلاهش را به احترام آقاي كوستاريتسا بر مي دارد، به احترام "گربه سياه ، گربه سفيدش" به احترام "زمان كولي هاي" ش، به احترام "زندگي معجزه است" اش، به احترام زاوت، زير زمين، روياي آريزونا، دالي بل، وقتي پدر در سفر بود و هر چيز ديگري كه اين مرد در سراسر زندگيش ساخته است.
3- روح آقاي ب واقعا به اين امير خان مديون است.
4- و البته نقش دوست عزيزمان گوران برگويچ هم نبايد اين ميان فراموش شود.



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Saturday, January 16, 2010

٭
آقاي ب سردبير كايه دو سينما نمي شود
---------------------------------------------
1- صدها و بلكه هزاران نفر هر روز از آقاي ب تقاضا مي كنند كه سردبير كايه دو سينما بشود. بعضي هايشان براي جلب موافقت آقاي ب صدها ميليون دلار در وجه اش واريز مي كنند. بعضي هايشان جلوي خانه آقاي ب خودشان را آتش مي زنند. يكي شان هم با همراه داشتن پارچه نوشته اي با مضمون "آقاي ب بايد سردبير كايه دو سينما بشود" خودش را از برج ايفل پايين انداخت.
اما آقاي ب شديدا در مقابل تمامي اين فشارها و در خواست ها مقاومت مي كند.

2- آقاي ب حتي ليست ده فيلم برتر دهه هم نمي دهد.
حتي اگر تمامي دوستانش ليست هاي چند ده تايي نوشته باشند.

3- دليلش ساده است:
آقاي ب اهل تصوير هاي بيروني نيست. تصويرهاي محبوب آقاي ب، روي پرده سينما يا شيشه تلوزيون نيستند، جايي درون فكرش قرار دارند،
آقاي ب بيشتر دوست دارد كه فيلمنامه بخواند، تصويرهايي كه آقاي ب در ذهنش مي سازد، زيباتر از آنهايي است كه روي پرده مي بيند.

4- آقاي ب عاشق واژگان است، عاشق اصوات، عاشق موسيقي.
فيلمهايي كه تاثير جدي بر آقاي ب داشته است، آنهايي اند كه موسيقي وجه قالبشان بوده است، زندگي دوگانه ورونيك، آبي يا حتي سفيد. از آقاي ب اگر بپرسيد كه سفيد كداميك از فيلمهاي كيشلوفسكي بود، خواهد گفت آنكه در ميانش فلان قطعه نواخته مي شود.
آقاي ب خواهد گفت، ميناي شهر سوخته همان بود كه يك جايي آن آخرهايش صداي همه مردگان زمين مي آمد و خواهد گفت كه همه موضوع زندگي دوگانه ورونيك يك تم ساده پيانو بود. و بار خواهد گفت كه كيل بيل همه اش ، همان ترانه قديمي بود. همه اش همان ترانه قديمي بود.

5- آقاي ب گه گاهي فيلم هم مي بيند، بيشتر به اصرار عزيزترينش. اما كم پيش مي آيد كه واقعا از ديدن فيلمي لذت ببرد. چيزي حدود نيمي از فيلمهايي كه دوستانش فهرست كرده اند را ديده است اما اگر بپرسيد آيا چيزي اين ميان بود كه روحت را سيراب كرده باشد، شايد فقط "آملي" را نام ببرد.

6- داخل ذهن آقاي ب شلوغ است. خيلي شلوغ. انقدر كه جا براي تصاوير بيروني ندارد.



Comments:
aghaye bolts
che aghye B nazanine. ma ham doost darim k bas k nazanine az sare keyf khodemoono az roo borje ifel part konim...bas k sare haal miaym k doniya hanooz adamayi nazire aghaye B dare k asheqe fime amilie bashan. voooooooooooooooooooooo:)
 
منظورتون غالب بوده، نه قالب درسته؟
 
بله. ممنون.
 
آقای ب چقدر سلیقه موویاییش به اینجانب نزدیک می باشد. بنده هم عاشق دوگانه ورونیک و سه رنگ و موسیقی آملی بقیه کارهای آقای تیرسن و پرایزنر و گلس هستم واصلا فکر می کنم سینما بعد از کیشلوفسکی دیگر تمام شده است. استثنائاتی از قبیل ساعتها به تنهایی بر ای زنده نگاه داشتن آن کافی نیست.
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, January 11, 2010

٭
ریگیلی بیگیلی هابیلی لیبیلی
-----------------------------------------
حتي يك نفر آقاي ب هم اين همه در جو انقلابي نمي ماند.
آمار هم كه بگيريد، بيشتر آقاي ب ها، در كنار بحث سياسي-اجتماعي-اقتصادي و مطالعه و تفكر در اين زمينه ها، كارهاي ديگري هم مي كنند: غذا مي خورند، آشپزي مي كنند، كتاب مي خوانند. فيلم مي بينند، از زندگي لذت مي برند و خوابهاي جالب مي بينند. (اسنادش هم موجود است)

آقاي ب هنوز هم قسمت قابل توجهي از وقتش را به مطالعه درباره وضعيت كشور مي گذراند، قسمت قابل ملاحظه اي را هم در اين باره فكر مي كند، اما الباقي وقتش را ( كه قسمت اعظم وقتش است) به همان كارهايي مي رسد كه قبلا مي رسيد. و در نتيجه لابد بعد از اين باز هم در اين وبلاگ چيزهايي را خواهيد ديد كه قبل از اين مي ديديد. و لابد تاملات سياسي اجتماعي اقتصادي هم اين ميان جاي خودش را خواهد داشت.

آقاي ب مي داند كه رها شدن از اين جو ساده نيست، براي همين از خانم منصفانه يك ورد جادويي ياد گرفته است.
آقاي ب مي گويد :
ریگیلی بیگیلی هابیلی لیبیلی

و بر مي گردد به وبلاگ نويسي ساده قديمي خودش.



Comments:
xeili xoshhal shosam az xundane in post.
hasaB delam baraye aghaye B tang shode! :)
 
aghaye bolts
man aval poste akhareto khoondam. bad ino khoondam.:)yebar ye doostam k yekio kheili doost dasht besh zang zad v goft rabetamoono cut bayad cut konim. v cut kardan. man besh goftam rabeteyi k cut she khodesh cut mishe. niaz b announcment nadare. goft majboor boodam. baraye inke dige vasvase nasham bahash tamas begiram...cheqad b in post marboote nemidoonam...shayad b nazaram aghaye B dare ba sedaye boland fekr mikone k b khodesh beghabooloone k zendegi jarayan khahad dasht. shayad khaste k baghie motahamesh nakonan k bargashtan b jave zendegi yani framoosh kardane chizayi k didim. hagh ba ghaye B hast. che khoob mikoe in aghaye B. hagh dare i aghaye B:))
in name shod.va kheili parakande v shayad bi rabt:) :)sorry.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home