BOLTS




Monday, August 16, 2010

٭
نكند اين همه خبر جورواجور كيوان صميمي را از يادمان ببرد.



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Monday, August 09, 2010

٭
يك ميليارد دلار يعني چقدر؟
--------------------------------
اينطور هم نيست كه ماشين حساب اقاي ب كلا رفته باشد توي گنجه و ديگر براي ابد بازنشسته شده باشد. ماجرا فقط اين است كه انقدر عدد هاي نامربوط زياد ارائه مي شود، كه اين ماشين حساب بنده خدا ديگر كشش اين همه فعاليت را ندارد.

اما اين روزهاي اخير ماجراي يك ميليارد دلاري كه ظاهرا جناب ملك فهد، به صورت نقد به آقاي خاتمي داده اند يك كمي دردسر ساز شده است.

ماشين حساب آقاي ب يك خاصيتي كه دارد اين است كه سريع به ويكي پديا وصل مي شود. در نتيجه به سرعت متوجه شده است كه بزرگترين اسكناس دلار موجود، صد دلاري است. ابعادش هم هست 156 ميليمتر در 66 ميليمتر.
ماشين حساب اقاي ب فرض كرده است كه يك دسته صد تايي صد دلاري نو يك سانتي متر ضخامت داشته باشد. در نتيجه حجم يك دسته صدتايي اسكناس صددلاري نو يك چيزي مي شود از رده 100 سانتي متر مكعب.
آقاي ب يك عدد كيف سامسونت سايز استاندارد دارد كه ابعادش هست 45 در 30 در 10 سانتي متر و در نتيجه حجمش مي شود 13500 سانتي متر مكعب
و در نتيجه يك سامسونت پر اسكناس صددلاري يك چيزي مي شود در حدود 1350000 دلار.
(و از همينجا نتيجه مي گيريم وقتي كه در فيلمها مي بينيم كه يك سامسونت پر دلار رد و بدل شده است، يعني يك معامله يك ميليون دلاري در كار است.)

براي حمل يك ميليارد دلار مورد نظر تقريبا 740 تا كيف سامسونت مورد احتياج است. با فرض اينكه هر نفر در هر دست يك كيف سامسونت پر پول نقد را حمل كند، 370 نفر براي اين كار لازم است. يعني اينكه يك ايرباس A300 پر آدم كه دست هر كدامشان دو تا سامسونت پول نقد باشد، تازه 50 نفرشان هم در هواپيما جا نمي شوند و بايد صبر كنند تا پرواز بعدي. خدا نكند كه قاطي اسكناس ها 50 دلاري و 20 دلاري داده باشند كه آنوقت بوئينگ 747 و ايرباس A380 هم براي حمل حاملان پول فتنه كفايت نمي كند.



Comments:
kaari be mozakhrafate janati nadaram vali in harfe shoma ham manteghi nis. Mage vaghti mikhaid asbab keshi konid be tedade tamame vasaele khoone adam darid? ya har ghateye khoonaro na ye mashin mibarid?
 
همون‌طور که گفته‌ان و همه می‌دونیم کسی پولی نداده و کسی پولی نگرفته، ولی برای اثبات چرت بودن این نظر راه خوبی رو انتخاب نکرده‌این. کلن این اواخر به نظرم استدلال‌هاتون لنگ می‌زنه یه مقدار. اگر چه عقیده‌ی شما - که به نظر من می‌شه بررسی همه چیز با عقل و منطق و بعد نتیجه‌گیری - کاملن ارزش‌منده و چیزیه که نیاز به‌اش خیلی حس می‌شه، ولی به عنوان کسی که به هر حال اسم و رسمی در کرده بابت این نحوه‌ی استدلال فکر می‌کنم باید یه کم بیش‌تر مراقب باشید.
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, August 05, 2010

٭
من روز شنبه را روزه مي گيرم.
هدفم هم صرفا همراهي است با زندانياني كه اعتصاب غذا كرده اند.
مي دانم كه تاثيري در چيزي ندارد. نه تاثير اجتماعي دارد و نه تاثير سياسي اما دلم مي خواهد فكر كنم كه چند ساعتي همراه آنها بوده ام.

منظورم اين نيست كه با اعتصاب غذا موافقم، بر عكس، فكر مي كنم كه وقتي سوي ديگر ماجرا مي خواهد كه ما نباشيم، بهترين عمل ما اين است كه سالم و سرزنده باشيم. به من اگر باشم، دوست تر دارم كه براي همراهي با آنان، آواز بخوانم، شادي كنم، بخندم. گمانم خنده هاي ما بيشتر خار چشمشان باشد تا گرسنگي مان.
اما راستش خنده ام نمي آيد.

اميدوارم تا شنبه كه بشود، پيام مير را بشنوند و اعتصابشان را پايان دهند. اميدوارم كه خانواده هايشان هم حرف مادر سهراب، پروين فهيمي و حرف زهرا رهنورد را بشنوند و اعتصاب غذايشان را ختم كنند.

قبل از اينها يك روز و نصفي در زندگي ام روزه گرفته ام. دوران كودكي.

از مير راضي ام. بيانيه هايش و پيامهايش و صحبتهايش هر روز پخته تر مي شود. هرچه حكومت غير انساني تر شده، انسانيت صحبتهاي مير بيشتر مي شود. حرفهايش به سمت طلب قدرت نيست. نمي گويد برويد و بميريد تا من قدرت را بگيرم. نمي گويد به زندان برويد، اعتصاب كنيد، اعدام شويد تا من پيروز شوم. آن روزي كه رايم را به نامش نوشتم، انقدر طرفدارش نبودم كه امروز، حتي شايد اعتراف كنم كه نگراني جدي و انتقاد جدي به ديدگاه هايش هم داشتم. امروز خوشحالم كه رايم را به نام او نوشته ام، خوشحالم كه سبز ام. پيامش براي خاتمه اعتصاب غذا فكر شده و زيبا و انساني بود. منظورم اين پيام است :

"باسمه تعالی

آزاد مردان زندانی! همه آزادی خواهان و حق طلبان پیام شمارا شنیدند و استواری شما را بر سر مطالبات انسانی و مشروع مشاهده کردند.

درود بر شما! ایستادگی شما گواه بر آن است که می توان بدن ها را به محبس کشید، اما نمی توان بر جان آن ها چیره شد.

عزیزان ملت و پیشتازان جنبش سبز! اکنون که پیام شما و خانواده های مبارزتان در سطح جهان و داخل کشور منتشر شده است، مردم نگران سلامتی شما به عنوان سرمایه های سبز کشورند. ما ازهمه شما درخواست می کنیم اعتصاب غذای خود را پایان دهید از مسوولان زندانها نیز می خواهیم که حقوق همه زندانیان را بر اساس همان قوانین و آئین نامه های ناقصی که وجود دارد، محترم شمارند و بیش از این آبرو و حیثیت کشوررا در پیش ملت های جهان در معرض حراج نگذارند.

میرحسین موسوی"



Comments:
اشکی شدم... کاملن موافقم با نظرت راجع به میر
 
neveshtehaato doost daaram
 
khob boro yek goosheyeh in jaameheh ro besaaz azizam. harcheghadar ham kam.
ino bekhodet javab bedeh : javgir shodi?
 
Post a Comment

........................................................................................

Wednesday, August 04, 2010

٭
مداد اتود طراحي براي خودم خريده ام. نه از اين اتودهايي كه دست همه بچه مدرسه اي ها هست، اتود با نوك2 ميلي متر. از اينهايي كه آرشيتكت ها دارند.
از بچگي، اين مدادها براي من خيلي جذاب بودند. هميشه دست پدر و مادرم بود. جعبه هاي نوكش هم كه كشويي باز مي شد براي خودش عالمي داشت. اينكه مدادتراشش هم پشت خودش بود، يا از آن بهتر، اين مدادتراشهاييش كه مي بستي به ميز و مدار را دورش مي گرداندي.
(يادتان نرفته كه : از دوراني دارم حرف مي زنم كه جا مدادي در دار يك چيزي بود در رده ماشين پورشه)

پيش از اينها، هر وقت مي خواستم تغييري در زندگي ام ايجاد كنم، خودكار جديد مي خريدم و دفترچه جديد. اينبار رفته ام و مداد خريده ام. از صبح كارم اين است كه فشارش مي دهم و نوكش ميايد بيرون دوباره فشارش مي دهم و نوكش را مي دهم تو.

تصادف هفته پيش متوجهم كرد كه بايد تغييري در روش زندگيم بدهم. اولينش اينكه مداد خريده ام. از اينهايي كه آرشيتكت ها دارند.

فكر مي كنم تقصير زبان برنامه نويسي بيسيك است كه ما از بچگي ياد گرفتيم.
همه اش Continue بود و Next بود و For.
يكدانه دستور نداشت كه Slow down, wait for a while, behold, enjoy.

بعد از اين، كمتر درگير هزار كار مختلف مي شوم. فكرم را انقدر درگير نمي كنم. بيشتر از وقتم لذت مي برم.

پ.ن. نگران نشويد، تصادف خاصي نبود، ترمز دستي ماشين را درست نكشيده بودم، ماشين را در سرازيري ول كردم به امان خدا و خودم رفتم جلسه. برگشتم ديدم ماشين نيست. ماشين بنده خدايي داغان شده بود، درب ميدان ميوه و تره بار هم به همچنين. ماشين من خسارت زيادي نديده بود.



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Home