BOLTS




Sunday, October 29, 2006

٭
ماشین حساب آقای ب و مطبوعات
---------------------------------
آقای ب معتقد است که باید در تمام این مطبوعات اصلاح طلب وابسته به استکبار را گل گرفت. به همین دلیل هم هست که بابت تعطیل سریع و فوری روزنامه روزگار به مسئولان امر دست مریزاد می گوید.
البته آقای ب تا همین دیروز صبح با این مطبوعات زنجیره ای مشکلی نداشت. مشکل آقای ب با مطبوعات اصلاح طلب دیروز صبح شروع شد وقتی که دید که این مطبوعات زنجیره ای به صورت خودسر و بدون اینکه از آقای ب اجازه بگیرند، از ماشین حساب ایشان سوء استفاده کرده اند.
حقیقت ماجرا آن است که آقای ب روز سه شنبه برای یکی از دوستانش محاسباتی به این شکل انجام داد :
فرض کنیم از جمعیت 70 میلیونی مردم ایران، تنها نیمی از مردم در سن کار کردن باشند.
فرض کنیم که از این 35 میلیون نفر، نیمی از آنها زن باشند و همه آنها هم خانه دار باشند.
فرض کنیم که از 17.5 میلیون باقی مانده، درصد بیکاری 25 درصد باشد.
بنابر این سیزده میلیون نفر در این مملکت به کار اشتغال دارند.
فرض کنیم که همه این سیزده میلیون نفر آبدارچی باشند و حداقل حقوق را بگیرند.
حداقل حقوق در کشور ایران برابر 200 هزار تومان است که نقریبا به ازای هر ساعت کار، برابر هزار تومان دستمزد می شود.
هر روز کاری هشت ساعت فرض شده است و با توجه به آنکه شانزده ساعت کاری در این مدت به فرمان شخص شخیص رئیس جمهور تعطیل شده است ، 208 میلیون نفر-ساعت از ساعات کار این کشور کاسته شده است.
بابت این ساعات تعطیلی، به این کارمندان حقوق پرداخت می شود : این حقوق برابر 208 میلیارد تومان خواهد بود.
همانطور که می دانیم، هر کارمند به ازای یک واحد دستمزد، حدود 0.6 واحد مخارج اضافی شامل، سنوات، عیدی، مرخصی ، بیمه و مالیات برای کارفرمایش دارد.
در نتیجه پرداخت 208 میلیارد تومان دستمزد کار نکرده برای کارفرمایان حدود 333 میلیارد تومان ناقابل آب می خورد.
به این عدد مبارک 333 میلیارد تومان، تمام مخارج جانبی مربوطه ناشی از عدم کارایی دو روز کاری را اضافه کنید تا ببینید که رئیس جمهور عزیزمان چقدر به فکر من و شماست و حاضر است چقدر از جیب مبارک بدهد تا ما تعطیلی داشته باشیم و حال کنیم. و البته نباید فراموش کرد که تعطیلی عید فطر انقدر برکت دارد که این 333 میلیارد تومان در مقابلش هیچ است. یعنی اگر دقیق حساب کنید تعطیلی عید فطر حدود سیصدو سی و سه هزار میلیارد میلیون بیلیون تریلیون کوادریلیون هگزیلیون هزار و نوزده تا برکت دارد. که از هزار تومان هم بیشتر است چه برسد به سیصد و سی و سه میلیارد.

داشت اصل ماجرا یادم می رفت :
آقای ب دیروز صبح روزنامه اعتماد ملی خرید و دید که مشابه این محاسبات در آنجا نوشته شده است. دو سه تا روزنامه زنجیره ای دیگر را هم دید که باز همچین حساب و کتابهایی را تیتر اول کرده بودند.

آقای ب همینجا به تمام این نوکران اصلاح طلب زنجیره ای استکبار اخطار می کند :اگر یکبار دیگر از ماشین حساب آقای ب بدون پرداخت حق کپی رایت استفاده کنند، آقای ب آنها را نفرین می کند و می گوید : الهی جز جیگر بگیرین.



Comments:
بولتس عزیز! علیرغم اینکه بنده خیلی ابا دارم از اینکه هر چیزی رو با تئوری توطئه تحلیل کنم و اینا، ولی واقعا فکر میکنم این یه قلم یه توطئه حساب شده باشه برای کمرنگ کردن نوروز... الان اینو تعطیل کردن دو روز دیگه هم میگند که تعطیلات نوروز زیاده و اینا و اونوقت اونا هستند که ماشین حساب در میارند و این حساب و کتابهایی که شما کردین میکنند و نتیجه میگیرند که تعطیلی نوروز باید کم شه و خلاصه زحمتت ندم بقیشو شما از من بهتر میدونی برادر
 
برادر کوروش ! اینکه آقایان در اصل چه چیزی را می خواهند که همه ما می دانیم. اما یک چیزی را حساب نکرده اند : تعطیلی نوروز در این مملکت از ناموس مهمتر است. باورت نمی شود همین امسال را ببین که دولت عزیز بخشنامه خواهد داد که تمام کارمندان باید روز ششم فروردین سر کار باشند اما هیچکس نخواهد آمد. درست مثل تعطیلی 29 اسفند که مجلس اصولگرای هفتم چند سالی است که لغو کرده است اما حتی یک نفر هم در این روز سر کار نمی رود.
 
بنده کمال شرمندگی رو از جنابعالی دارم
یه جایی دیدم ظاهرا شما ناراحت میشید غریبه بهتون لینک بده
اما اون وبلاگ ِ من باور بفرمایید کاملا متروک هستش و کسی توش رفت و آمد نمیکنه
این لینک هم محض ِ دل ِ خودم !! گذاشتم اونجا
به کسی هم هیچ وقت نمیگم که لینکش رو گذاشتم که تو معذوریت یه وقت قرار نگیره بخواد اونم اینک منو بزاره
در هر حال این کامنت من باب ِ معذرت خواهی بود!
 
البته نمیخوام فضولی کنم تو کار آقای ب، ولی گویا ایشون ساعت 7.5 تا 9 صبح صف ملت جلوی بانکها رو از قلم انداختن (حداقل 8-9 ش از وقت اداری کسر میشه!) تازه اگر ترافیک داخل بانک و ... رو هم ازش کسر کنیم! کلاً دولت باذل و بخشنده ای داریم. مگه نه؟! اگه ماشین حساب آقای ب حساب کرده بود، الان مطبوعات هم نوشته بودن!
 
البته آقای ب یک چیز دیگر را حساب کرد : آقای ب از یک خبر اینترنتی استخراج کرد که میزان نقدینگی بانکهای ایران برابر هشتادهزار میلیارد تومان است.
ایشان این عدد را در 14 درصد بهره سالانه ضرب کرد. بعد آنرا در یک ساعت و نیم ضرب کرد و بر بیست و چهار ساعت تقسیم کرد تا میزان ضرر ناشی از ماند 1.5 ساعت روزانه پول در بانکها را حساب کند.
عدد شیرین 700 میلیارد تومان بدست آمد.
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, October 22, 2006

٭

آقای ب و "موبایل"

------------------------------
آقای ب در این مدت اخیر تعداد زیادی از موجودات افسانه ای را معرفی کرده است. بعضی از این موجودات خبیث بوده اند و بعضی شان دوست داشتنی. اما امروز آقای ب خبیث ترین و پلید ترین تمام این موجودات را معرفی می کند.
آقای ب می گوید پلیدترین موجود جهنمی که بر کره زمین قدم گذاشته است موبایل است. این موجود خبیث تمام هستی انسان را تحت تسلط قرار می دهد، تمام زندگیش را می مکد و او را به برده ای گوش به فرمان و حلقه به گوش تبدیل می کند.
موبایل تمام تمرکز انسان و تمام لحظات زندگیش را می گیرد و همه را دود می کند.
از تمام این موجودات افسانه ای ، موبایل از معدود موجوداتی است که دیده می شود. اما آن چیزی که به عنوان موبایل به چشم بشر می آید، تنها ناخن یکی از انگشتان این موجود پلید است.
در حقیقت ابعاد واقعی موبایل حدود 13 متر در 11 متر در 4 متر است. و البته این ابعاد مکعبی است که یک موبایل در آن جا می گیرد. چرا که موبایل خودش به هیچوجه مکعبی شکل نیست و بلکه بیشتر چیزی است بین هشت پا و هزار پا یا درست ترش اینکه هشت پایی که هزار پا دارد. تعداد دقیق پاهای این موجود را تا بحال کسی نشمارده است اما بیت هشتصد و بیست تا هزار و هفتصد و یازده تخمین زده شده است.
از همه وحشتناکتر سر این موجود است. سر موبایل شبیه سر هشت پا، نیم کره است. با این فرق که چشمها و دهانش موقعیت ثابتی روی این نیم کره ندارند و به شکلی مواج ، هر لحظه در جایی از سر قرار می گیرند.
موبایل در سر هر یک از دستانش هفت عدد انگشت دارد که به صورت گرد دور دست چیده شده اند و همه مثل همدیگرند، یجز یکی که ناخنش قابل دیدن است.
موبایل گرسنه که می شود، انگشتش را می لرزاند، و از آن صدایی درست می کند. بعد وقتی که آن ناخن را آدم بدبختی برداشت و به طرف گوشش برد، شش انگشت دیگر ، دو تا از گوشها، دوتا از دماغ، یکی از دهان و یکی هم درست از روی سیب آدم، به طرف مغز فرو می روند، و بعد تمام افکار زیبا، تمام اشعار و تمام لحظات زندگی آدم را می مکند.



Comments:
جسارتن بنده شما را لینکیدم , یادم است یکبار گفته بودید خیلی دوست ندارید غریبه ها وبلاگتان بکامنتند و بلینکند. حالا این دفعه ما را به نیابت از طرف دوستان خیلی غریبه فرض نکنید. :|
 
ای بابا ! شما که غریبه نیستید، آشنای حضرت بارون علی ونگز فاتح تگزاس که باشید انگار آشنای خودمانید. چه بسا ما هم گاهی راه گم می کنیم سر از وبلاگ شما در بیاوریم دخترم. ( که البته این "دخترم" کپی رایتش از جناب سر هرمس کبیر است )
 
با موبایل باید همانطور وحشیانه رفتار کرد
وگرنه بر همه زندگیت چند میزند
باید تمرین نماییم که زنگ بزند اما برنداریم
ببینیم که شارژش در حال اتمام است اما به شارژر نزنیم
اس ام اس که میاید یک ربع بعد بخوانیم
به راحتی مغلوب میشود و چه لذتی دارد وقتی که موبایل برده تو است
 
آخه مساله اینه که این موجود اهریمنی تنها به نابود کردنه افکار و لحظات صاحبش راضی نیست و تا مغز همه اهل و عیال و اطرافیان اون آدم رو هم نابود نکنه دست بردار نیست.
 
پس مثل آدم های ناشناس باید بعد از این وبلاگ شما را بی سر و صدا خواند و رفت
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, October 19, 2006

٭
تاملات اقتصادی آقای ب
---------------------------------
آقای ب اصولا تاملات زیادی انجام می دهد و واضح و مبرهن است که وقتی کسی تاملات زیادی انجام می دهد، بعضی وقتها هم تاملاتش اقتصادی می شود.
آقای ب به تاثیر قیمت نفت بر اوضاع اقتصادی کشور و وضع زندگی مردم می اندیشد.
آقای ب یادش می آید که بیچاره خاتمی وقتی مملکت را تحویل گرفت، قیمت نفت چیزی در حدود بشکه ای 8 دلار بود. طبیعی به نظر می رسید که اوضاع مملکت خراب باشد و پروژه ها همه خوابیده باشند. در واقع هم همینطور بود و پروژه ها خیلی کجدار و مریز پیش می رفتند.
بعد قیمت نفت رسید به بشکه ای 25 دلار و وضع حسابی خوب شد، همه جای مملکت انواع پروژه های عمرانی شروع شد، اوضاع مردم هم بهتر شد.
بهد نفت شد بشکه ای 40 دلار و به همین ترتیب اوضاع بهتر هم شد.
بعد دولت عزیز خاتمی ( یا بهتر بگویم دولت خاتمی عزیز) رفت و دولت فخیمه آقای احمدی نژاد آمد. نفت هم شد بشکه ای 60 الی 70 دلار.
اما آقای ب هرچقدر که فکر می کند حتی اوضاع به خوبی وقتی که نفت 25 دلار بود هم نیست. مملکت به کل خوابیده است. تمام پروژه ها روی هوا هستند و همه چیز هم راکد است.
آقای ب به همینجا که می رسد مجبور می شود به دلایل این وضع فکر کند. و در واقع فکر کند که این پولها کجا رفته است.
ایشان فاکتورهای متعددی به نظرش می رسد که هیچکدام را نمی تواند اینجا بنویسد ( ماجرای چاقوی ارهابیون سپاه اسلام یا سپاهیون ارهاب اسلام یا سپاه ارهابیون اسلام یا هرچیزی که اسمشان بود که یادتان هست ؟ ).
البته از شما هم خواهش می کند که به دلایل این موضوع فکر کنید و نتیجه را به صورت کامنت برای خودتان نگاهدارید و برای آقای ب دردسر درست نکنید.



Comments:
من حرفی دارم که نمی شود نوشت
 
یاد یک چیزی در همین راستا افتادم! همین سیمای فخیمه، من باب خودشیرینی یا هرچی، داشت در مورد لایحهء بودجهء امسال با رئیس سازمان برنامه و بودجه مصاحبه میکرد (زمان مصاحبه: پارسال اینا!) از ایشون پرسید: راحت ترین لایحهء بودجه ای که بعد از انقلاب بستید کدوم بوده، سخت ترین کدوم؟ آقا نه گذاشت، نه برداشت، گفت سخت ترین شون، لایحه بودجهء سال 77 (که 76 میبستن) و راحت ترین، لایحه بودجهء امسال (همونی که پارسال برای امسال میبستن!) بوده...

منم که دل نازک،،، همینجوری الکی دلم برای خاتمی کباب شد...
 
یعجبنی القلب
 
Post a Comment

........................................................................................

Tuesday, October 17, 2006

٭
آقای ب حرفی دارد که نمی شود نوشت
--------------------------------------
1- آقای ب تاملات بسیاری در زمینه حدود چیزها و نهایت آنها و آغاز و پایان جهان انجام داده است و در نهایت به این نتیجه رسیده است که : " چیزی که حدی ندارد خریت است"
منظورش هم معلوم است که چه کسی است.

2- آقای ب می گوید "فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین:" فوت فوت فوت. و البته این فوت ها را به سمت آقای ونگز می فرستد که تیغ اجنبی نزدیک بود شکم ایشان (یا همان حوالی) را لیپوساکشن کند.

3- آقای ب چیزی می خواهد بنویسد درباره صیدا و تات.
آقای ب می گوید :
گوش کنید :

اما بعد نمی تواند چیزی را که فکر می کند با هیچ واژه ای بیان کند.

4- آقای ب مدتی است که از موساد و اینتلیجنت سرویس و سیا و کا گ ب پول می گیرد تا این مملکت را نابود کند. ایشان در این مدت روشهای خلاقانه ای برای نابودی این مملکت فکر کرده است. مثلا ایشان طرحی ارائه کرد که با پارچه های چادری بزرگ که بین تیرهای چراغ برق بسته می شود، تمام کشور را در تاریکی قرار بدهد. بعد در اثر تاریکی همه جا سرد بشود و همه سرما بخورند و بمیرند و مملکت نابود شود اما این طرح موفقیت چندانی بدست نیاورد. بعد ایشان سعی کرد که با باز گذاشتن شیلنگ آب در وسط کوچه باعث شود که سیل شهر تهران را نابود کند که این طرح هم فقط موفقیت نسبی کسب کرد. طرح بعدی ایشان این بود که محکم روی زمین بالا و پایین بپرد تا زلزله بیاید ولی با توجه به ابعاد جثه ایشان این طرح هم با شکست روبرو شد. در مرحله بعدی از این عملیات ایشان قصد داشت تا تابلوی سازمان مدیریت و برنامه ریزی را پشت و رو کند تا کارمندان این سازمان گیج بشوند و مملکت بدون مدیریت و برنامه ریزی بماند. اما ظاهرا یک نفر پیدا شد و قبل از اینکه ایشان دست بکار بشود ترتیب سازمان مذکور را داد. آقای ب به شدت از فرد مذکور شکایت دارد.



Comments:
پس به گمونم شما باید یه نسبتی با جهانبگلو داشته باشین؟
البته ما که خبر نداریم اما جناب مارانا در جایگاه حق جلوس کرده اند قضاوت این مسئله پای ایشون
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, October 15, 2006

٭
آقای ب گزارش می دهد
---------------------------
1- آقای ب اصلا قرار نبود به یک چنین سفری برود. اما رفت و صد البته این سفر به توصیه همسر دلبندش برنامه ریزی کرد.
ماجرا این بود که همسر دلبند آقای ب از ایشان پرسید :
"برای تولدم برنامه سورپریز داری ؟ "
آقای ب گفت : " بله چه جورم"
همسر دلبند گفت :
"میشه نداشته باشی ؟ "
آقای ب گفت :
"آخه بی سورپریز که نمیشه"
همسر دلبند گفت :
"خب بجاش بریم کیش استراحت کنیم"
به این ترتیب آقای ب از کیش سر در آورد.
2- اقای ب در کیش مشاهدات متعددی داشت که در دسته های متعددی قابل تقسیم است
اول از همه اوضاع اقتصادی جزیره :
اوضاع اقتصادی جزیره کیش با دو کلمه "رکود" و کساد" قابل توضیح است.
اوضاع قیمت ها:
همانطور که آقای رئیس جمهور فرمودند تورم کاهش پیدا کرده است و قیمتها نه فقط زیاد نشده اند بلکه کاهش هم یافته اند. مثلا قیمت تاکسی در کیش در فروردین هفتصد تومان بود که به هشتصد تومان کاهش پیدا کرده است. قیمت یک دایو غواصی هم سی هزار تومان بود که چهل هزار تومان کاهش پیدا کرده بود.
حالا که بحث غواصی و قیمت شد به جای اینکه دسته های بعدی مشاهدات آقای ب را بخوانید بهتر است برویم سراغ بحث شیرین چرک کف دست.
3- بحث شیرین چرک کف دست :
آقای ب از لحظه ای که تصمیم گرفت که به کیش برود، در شوق و ذوق غواصی بود. حقیقت این است که آقای ب به این عمل علاقه ویژه ای دارد و تقریبا هربار که پایش به جزیره کیش می رسد، لذت یک دایو کوتاه را از خودش دریغ نمی کند.
این بار در هنگام ورود به مرکز غواصی، آقای ب متوجه شد که طبق بخشنامه اخیر،از دو هفته پیش، غواصی خانم ها باعث به خطر افتادن اسلام می شود ( حال آنکه تا قبل از آن هیچ خطری برای اسلام نداشت)
علاوه بر آن، قیمت هر غوص به چهل هزار تومان کاهش یافته است.
آقای ب با خودش فکر کرد که پول چرک کف دست است و اصلا هیچ ارزشی ندارد. حال آنکه غواصی عملی است که لذت فراوان دارد و به هیچ وجه هم چرک هیچ نقطه ای از بدن نیست.
به همین دلیل بود که وجدان آقای ب اجازه نداد که آقای مغازه غواصی در این معامله انقدر ضرر کند. هیچ آدم با وجدان دیگری هم مثل آقای ب حاضر نمی شد که چرک کف دست بدهد و غواصی بگیرد. باز اگر میخچه کف پا بود یک چیزی، اما چرک کف دست، اصلا و ابدا.
4- آقای ب در این سفر بولینگ مفصلی هم بازی کردو البته این عمل را تحت تاثیر فیلم دوست داشتنی بیگ لوبوفسکی انجام داد.
با توجه به اینکه آقای ب از بولینگ مریم در جزیره کیش پورسانت می گیرد و اصولا زندگیش از این راه تامین می شود، در همینجا به همه شما توصیه می کند که اگر گذارتان به آن حوالی افتاد، بولینگ مریم را فراموش نکنید که جای بس دلپذیری است.
بحث توصیه و پورسانت که شد، آقای به به شما توصیه می کند که حتما از رستوران و کافی شاپ دریای نور هم در کیش بهره مند شوید.
5- زیاده جسارت است.



Comments:
aghaye B aziz,
In raiss jomhoor e madar mored por birah ham nagofte ke gheimatha kahesh peyda karde. masalan hamin ghavasi ro begirim
age ghablan bayad 2*30,000 ta pool midadin ke beshe be ebarai 60,000 ta, hala 1*40,000 ta pool midin ke mishe sar e jam 40,000 ta va be ebarati: 60-40=20,000 toman kamtar kharj mikonin!;) khosh begzare kish!
 
Post a Comment

........................................................................................

Wednesday, October 04, 2006

٭
آقای ب و سیل بنیان کن کارهای عقب افتاده
-----------------------------------------
1- سیل کارهای عقب افتاده عنقریب است که آقای ب را منهدم کند. آقای ب متوجه شده است که برای هر یک هفته مسافرت، باید یکماه قبل و یک ماه بعد از آن تقاص پس بدهد. این سیل بنیانکن شامل پانزده مورد کار عقب افتاده است که تمام آنها هم فوری محسوب می شود. برای همین است که آقای ب افسردگی مطلق گرفته است و به هیچ وجه هم درمان بشو نیست.
2- آقای ب می گوید کاش لااقل فقط همان کارهای عقب افتاده بود، آقای ب بابت این یک هفته سفر که خیر سرش فقط دو روزش را هم به تفریح گذرانده است و بقیه اش در حال انقلاب مخملی و فعالیت در انجمن های فراماسونری صهیونیستی و ضد انقلابی بوده است، این هفته اخیرش را مجبور شده است که جلسه پشت جلسه داشته باشد، روزی دو جلسه، امروز چهار جلسه. حتی فردا هم که پنج شنبه است دو عدد جلسه ناب دارد.
3- آقای ب هنوز باورش نمی شود که ممکن است که پنج شنبه بشود و آقای هرمس بالاخره ضیافت عقب افتاده شان را جبران کنند. ایشان گمان می کند که آقای هرمس با توجه به ارتباطاتی که با عالم بالا دارد، خبر دارد که قرار است که پنج شنبه عصر زلزله بیاید.
4- گوش کنید :
صیدا سلطان شطرنج واژگان است در بازی عشق.
هر کلامش به تاری زخمه می زند در قلب تات.
اما دست کم نگیرید تات را ، بازیگر قابلی است.
تا آن حد که نمی شود گفت کدام بازیگر است و کدام بازیگردان.



Comments:
من خبر 17 تاشم گرفتم . خدا صبر عطا كند.س
 
امیدوارم اقلا بعد از این همه جلسه، جمعه تونسته باشی یه استراحتی بکنی
 
آقا سيل مث که شما رو برده ! ازتون خبری نيست ؟ما هر چی هی نشستيم ديديم نيومدين دلمون شور افتاد
 
تو که آپدیت نکردی! پس چرا اومدی سر خط که ما بیایم بخوریم تو دیوار؟! مسافرت خوش بگذره
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, October 01, 2006

٭
گوش کنید :
تات می گويد که ماهی آزادی است، لغزان تر از آنکه به دام کسی در افتد.
بی خبر است از توفانی که صیدا به پا کرده.
گردابی که تمام هستی اش را در در خود فرو می برد، خط می کشد بر مسیر سرنوشتش و طرحی تازه می ریزد.

تات دوپاره شده است
با یک پا پیش می رود و با دیگری می گریزد

من که این همه را پیشاپیش می نویسم، برای آن است که هر سه شان را خوب می شناسم.
هم صیدا
هم تات
هم عشق



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Home