BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Sunday, December 30, 2007
٭ حافظه آقای ب
........................................................................................------------------------ آقای ب فرقی که با اکثر مردم ایران دارد این است که دارای حافظه است. البته باید اعتراف کرد که حافظه آقای ب کاملا هم ارگانیک نیست و بلکه بسیار وابسته به فایل های کامپیوتری است. اما تفاوت آقای ب با دیگران در این است که می داند چه چیزهایی را باید در حافظه اش نگه دارد. مقلا اینکه در زیر می بینید: آقای ب یک سال و نیم پیش این مصاحبه احمدی نژاد را در فایلهایش نگاه داشت تا چنین روزی دوباره رو کند. فکرش را بکنید: فقط یکسال و نیم. تیر ماه ۱۳۸۵ ساعت : ۵۳ , ۱۷ همانطور که همه ما شاهد هستیم، دولت به سرعت در طی این یک سال و نیم همه چیزهایی که آقای احمدی نژاد وعده داده بود انجام داد. هم قیمت لبنیات کم شد. هم مسکن ارزان شد و هم قیمت فولاد پایین آمد. مثلا قیمت فولاد که پیش از عید 640 تومان در هر کیلوگرم بود الان نزدیک 850 تومان است که نشاندهنده کاهش شدید قیمت است. آنها هم که فکر می کنند 640 از 850 کمتر است به قول ایشان به اندازه بزغاله هم نمی فهمند. Labels: حافظه آقای ب نوشته شده در ساعت 3:33 PM
Comments:
Post a Comment
Monday, December 24, 2007
٭ پیشگویی های پیامبرانه آقای ب
........................................................................................------------------------------- بعضی ها هستند که در روشن بینی و آینده نگری و توانایی غریب آقای ب در پیش بینی آینده و توانایی غریب تر ایشان در پیش بینی حماقت تردید دارند. آقای ب برای آنکه دهان مخالفان و معاندان را ببندد، نمونه ای از پیشگویی های خود را که بیش از دو سال پیش انجام شده است در ادامه تکرار می کند. آقای ب دو سال و اندی پیش که آقای احمدی نژاد بالاترین پست اجرایی کشور ایران را بدست گرفت، از اوضاع احساس نگرانی کرد، سروران و اساتید بزرگوار در جواب نگرانی شدید آقای ب، نکات دلگرم کننده ای را به ایشان گوشزد کردند. آقای ب هم در جواب مقاله سه قسمتی ای را نوشت که نامش را گذاشت : دکتر محمود یا چگونه یاد گرفتم بترسم و به بمب اتم نفرت بورزم. بعد از دو سال و اندی ، پیش گویی های پیامبر گونه ایشان را مجددا به سمع و نظر شما می رسانیم: ------------------------------------- جناب سر هرمس ماراناي کبير فرموده اند : "وضعيتِ عموميِ ما و دنيا هم اصلاً جايي براي شلنگتختههاي جورواجور نيست. واقعيت را قبول كنيم و به قولِ فرنگيها با آن deal كنيم. قرار نيست چادر اجباري شود و ملت را شلاق بزنند و اختناق حاكم شود. گولِ تبليغاتِ روانيِ چپها را نخوريم و اين همه احساساتي و نااميد نباشيم. روندي كه دارد طي ميشود، چه اسماش را اصلاحات بگذاريم و چه بنيادگرايي، تقريباً قابلِ پيشبيني است. يك چيزهايي به همهي ملتهاي در حالِ توسعه دارد تحميل ميشود. بايد كه روندِ غنيسازيِ اورانيوم كنترل شود، بايد عضوِ WTO شويم، بايد كه اوپك كمي هم به فكرِ باقيِ دنيا باشد، بايد كه آزاديهاي اجتماعي و فردي و حتي سياسي به مرور بيشتر شود و اينها همه گندهتر و اساسيتر از آن است كه دولتي مثلِ آمريكا بخواهد آن را تحميل كند. فرايندي تحميلي از طرفِ زمان است. چه بخواهيم و چه نخواهيم." آقاي الف هم معتقدند : " هيچ اتفاق شگرفي نمي افتد، احمدي نژاد چاره اي ندارد جز بها دادن به قشر عظيم جوانان ايران! هيچ اتفاقي در اين چهار ساله نخواهد افتاد، اين جناب رئيس جمهور جديد آنقدر تشنه اين تخت است که به اين راحتي ها تختش را از دست نمي دهد! آمده است که 8 سالش را کامل کند، پس مطمئن باشيد که روند اصلاحات و روشنفکري را هم کور نخواهد کرد! خودش خوب مي داند که دور و بري هايش چقدر خطرناکند و اگر روند اصلاحات و ميانه روي را کور کند، دور و بري هايش چنان حکومت نظامي در مملکت ايجاد خواهند کرد که يک شبه مملکت را از دست خواهد داد! پس خيلي نگران نباشيد، هيچ اتفاق عجيبي در مملکت اتفاق نخواهد افتاد. کساني که به عنوان حامي از وي دفاع مي کنند از زيرک ترين انسان هاي روزگارند، خوب واقفند که مملکت به سوزني بند است براي ترکيدن! خوب مي دانند که مملکت از دستشان خواهد رفت اگر خاطرات تلخ دهه 60 و 70 را تکرار کنند! خوب مي دانند از من و شما بهتر، که براي حفظ مقام شان محتاطانه تر بايد عمل کنند. * پيش بيني هاي آقاي الف : من پيش بيني مي کنم که احمدي نژاد چند خواننده معروف لس آنجلسي از جمله گوگوش را به ايران خواهد کشاند! من پيش بيني مي کنم که سينما آزادي جزو اولين افتتاح پروژه هاي احمدي نژاد است! (بدش نمي آيد ميان آرتيست ها محبوبيت پيدا کند) من پيش بيني مي کنم که ملک ارزان مي شود (حتي به صورت فرماليته) چون از آن چيزهايي ست که در ذهن خوب باقي مي ماند. من پيش بيني مي کنم که اکبرگنجي و ناصرزرافشان اگر نميرند تا شهريور، آزاد خواهند شد! (اگر کمي عاقل باشد، اين بهترين کارش در تمام زندگيش خواهد بود، چون چنان روي اصلاح طلبان را سياه مي کند که حد ندارد، مردم مي گويند خاتمي بر و بچه هاي خودش را نتوانست آزاد کند، دشمنانش آمدند آزادشان کردند!) احمدي نژاد عوام است، به معناي تام کلمه عوام. مطمئن باشيد عوامانه ترين کارهاي ممکنه را در اين 4 سال خواهد کرد! ايمان داشته باشيد... آقاي نوستر الفوس! پ.ن: از هيجان شنيدن کابينه متشکله از دولت هاشمي، خاتمي و چند تا نخودي، خواب ندارم! بهترين و خنده دارترين کابينه تاريخ ايران است، آدمهايي که هيچ ربطي به هم ندارند! فقط براي اينکه اين رئيس جمهور عزيز، به آن ادعايش يعني وفاق ملي عمل کند! صبر کنيد و ببينيد، چه آدمهاي باحالي دور هم جمع مي شوند! مثلا ترکيب بي طرف و حبيبي با احمدي نژاد مثل ترکيب سس تاباسکو و کلم بروکلي با نان سنگک نيست؟ " ----------------------------------------- وضعيت به آن خوشرنگي هم که آقاي سر هرمس ماراناي کبير ( که ما هنوز منتظريم تا ببينيم بالاخره کي قراراست فيلم نشان ما بدهند ) و آقاي الف در نوشته هايشان پيش بيني کرده اند نيست. يا لااقل من انقدر بوهاي خوبي از اوضاع نمي شنوم. شنيدن اين جمله از زبان من که اصولا آدم خوشبين و مثبتي هستم شايد عجيب باشد. بنابر اين يک چند روزي بايد در وبلاگ من مقاله تحليلي اي را تحمل کنيد که تلاش مي کند وضعيت پيچيده پيش رويمان را بررسي کند. دکتر محمود يا چگونه يادگرفتم بترسم و به بمب اتم نفرت بورزم ------------------------------ 1- سونامي فقر بسيار مرسوم شده که انتخاب احمدي نژاد را سونامي فقر بنامند. کساني که از اين عبارت استفاده مي کنند، تاکيد اصليشان بر اين است که در اين انتخابات فقرا به وعده هاي انتخاباتي احمدي نژاد رو کرده اند و شعار " پول نفت بر سر سفره مردم" شعار برنده اين انتخابات بوده است. مدعيان اين امر، راي پنجاه هزار توماني کروبي را هم در کنار راي احمدي نژاد براي تقويت نظر خود دارند. من مجموع راي ناشي از "پنجاه هزار تومان"و "پول نفت سر سفره" را بسيار آراي خطرناکي براي آينده کشور مي بينم. قابل انکار نيست که راي کسب شده توسط احمدي نژاد بيش از هر چيز از حاشيه نشينان و طبقات فرودست بدست آمده است. قابل انکار هم نيست که اين طبقات فاقد ديد اقتصادي و اجتماعي بلند مدتي هستند که مزاياي برنامه ريزي و سرمايه گذاري بلند مدت دولت را در پروژه هاي صنعتي درک کنند. براي اينان، اين نکته قابل درک نيست که رفاه آنان محصول توسعه و رشد اقتصادي کشور است. اين موضوع در چگونگي راي آنان کاملا مشخص است. کروبي و احمدي نژاد دو کانديدايي هستند که مدعي تاثير سريع و کوتاه مدت بر وضع زندگي آنان اند. در عوض معين و هاشمي کانديداهايي هستند که بر برنامه ريزي براي رشد و توسعه بلند مدت کشور تبليغ کرده اند. اگرچه مجموع آراي اين دو سبد با يکديگر برابر است، اما وجود يک دسته بيش از ده ميليون نفري که خواستار دغيير سريع وضع اجتماعيشان، بدون توجه به عواقب آن هستند، دولت را بر يک دو راهي بسيار دشوار قرار مي دهد که هر دو سوي آن وضعيت ناپسندي را باعث مي شود. حالت اول آن است که دولت احمدي نژاد به وعده خود وفا کند و بر اين اساس قسمت قابل توجهي از سرمايه کشور را به صورت انواع سوبسيد، وام و تسهيلات در اختيار مردم بگذارد. در اين وضعيت از سويي دولت دچار فقدان منابع براي سرمايه گذاري و کارآفريني و انجام فعاليتهاي عمراني مي شود و از سويي افزايش حجم نقدينگي باعث افزايش تورم مي شود و در نتيجه دولت احمدي نژاد برخلاف وعده اوليه خود در کنترل تورم، با تورمي بسيار شديد روبرو خواهد شد. اين رفتار ممکن است براي مدت يکي دو سال، تا زماني که آثار تورمي بروز کند باعث رنگين شدن سفره مردم شود، اما به سرعت وضعيت دشواري را در پيش رو خواهد داشت که ديگر سوبسيدها، وامها و تسهيلات کفاف مقابله با قيمتهاي جديد ناشي از تورم را نخواهد داشت و در نتيجه مردم اثر تورم را به شدت "سر سفره هاي خود" احساس خواهند کرد. از سوي ديگر عدم سرمايه گذاري در پروژه هاي عمراني و توسعه صنعتي کشور باعث خواهد شد که امکان توليد کار کافي براي بيکاران وجود نداشته باشد. آمارها نشان مي دهد که براي حفظ بيکاري در شرايط موجود بايد هر سال در حدود ششصدهزار شغل جديد ايجاد شود و براي کاهش ميزان بيکاري بايد اين مقدار به هشتدهزار افزايش يابد. امري که نيازمند رشد اقتصادي هشت درصدي در اين کشور است و بدون شک با چنين سياستي، غير ممکن خواهد بود. بنابر اين ، چنانچه احمدي نژاد تلاش کند که شيريني پيروزي خود را سر سفره هاي مردم حاضر کند، حتي پيش از پايان دور اول رياست جمهوري با اکثريتي روبروست که دست به گريبان فقرند و بي کارند و مقروض. و دولتي خواهد داشت که ورشکسته شده است و وعده هايش همچون حبابي از ميان رفته اند. حالت دوم آن است که دولت احمدي نژاد به وعده خود عمل نکند و در همچنان برنامه آقاي خاتمي را پيش بگيرد، سعي کند با دنيا تعامل کند، سرمايه خارجي جلب کند، خصوصي سازي را ادامه بدهد، بورس و بانکهاي خصوصي را پر و بال بدهد، سرمايه گذاري صنعتي انجام دهد و توريست ها را جذب کند و آنچه را دولت خاتمي خواست انجام دهد و با مخالفت مجلس و شوراي نگهبان و دستهاي پنهان و آشکار روبرو شد، انجام بدهد. در اين حالت کشور به سمت رشد پيش مي رود اما اين رشد بدون همراهي با توزيع نامتعادل نخواهد بود و در نتيجه "فقر و فساد و تبعيض" گسترش خواهد يافت و آقاي احمدي نژاد خود را در برابر مردمي خواهد ديد که او را نه فقط ناموفق که دروغگو هم مي دانند. وضعيت پيچيده اي است، بخصوص اگر به افراد و گروههاي پشتيبان ايشان هم نگاه کنيم و مطالبات آنان را هم در نظر بگيريم. که کاملا مخالف رشد صنعتي و تعامل جهاني به اين شکل است. و بخصوص وضعيت ناگوارتر به چشممان مي آيد اگر دقت کنيم که ما به عنوان يک کشور واردکننده، نمي توانيم بر اضافه قيمت نفت چشم داشته ابشيم، چرا که افزايش قيمت نفت، واردات ما را هم به همان نسبت گرانتر مي کند. از سوي ديگر بايد توجه کنيم که درآمد دولت ما از فروش نفت به دلار است و دولت احمدي نژاد براي وعده هايي که داده است به ريال نياز دارد. اما بازار ارز کشور ما توان تبديل اين حجم دلار به ريال را ندارد. وضعيت ناگواري است ، نه ؟ گمان کنم که تنها نظر لطف خود امام زمان مي تواند ايشان را به سلامت از چنين ورطه اي گذر دهد. من اگر بودم، قطعا مانند ايشان خنده بر لبانم نمي آمد، بلکه از هراس وضعيتي که کشورم گرفتارش خواهد بود به خود مي لرزيدم. دکتر محمود يا چگونه يادگرفتم بترسم و به بمب اتم نفرت بورزم (قسمت دوم) ------------------------------------- 2- جامعه دو پاره انتخاب احمدي نژاد ، ايران را با خطري روبرو کرد که آمريکا در هنگام انتخاب مجدد بوش با آن روبرو شد : دوپارگي شديد جامعه. جامعه ايران بر سر انتخاب احمدي نژاد به شکل ملموسي به دو قسمت تقسيم شد : آنان که به احمدي نژاد دل بسته اند و آنان که از احمدي نژاد متنفرند. ( در اين دسته بندي آن گروه بزرگي از جامعه را که هميشه همه چيز برايشان علي السويه است را وارد نکرده ام ( گمان نمي کنم که هيچيک از دولتمردان ايران اين چنين از نفرت قشر عظيمي از جامعه بهره برده باشند. و اين چنين آماج تمسخر مردمان قرار گرفته باشند. به نظرم مي آيد که تعداد طنز هاي به شدت تحقير کننده اي که در مورد احمدي نژاد در اين مدت شنيده يا خوانده ام، بيش از آني باشد که در مورد هريک از دولتمردان اين نيم قرن اخير گفته شده است. و ابن گفته ها بسيار تحقير آميزتر از تشابهات گربه و کوسه و امثالهم است. اقشار تاثيرگذاري در جامعه ايشان را در حد رئيس جمهور قبول ندارند و با او همکاري نخواهند کرد. اين پارادوکسي است که احمدي نژاد و خاتمي هر دو با آن روبرو بودند : پشتيبان خاتمي اقشار تکنوکراتي بودند که گردش امور به عهده آنان است و مخالفانش ابزارهاي توقف آنان را بر عليه او بکار مي بردند. امروز احمدي نژاد رئيس جمهور است و بايد کشور را با نيروهايي اداره کند که در اين سالها تمام هم شان توقف امور بوده است. و بر عکس آناني که از گردش امور آگاهند، از همکاري با او کراهت دارند. روزگار سختي و ناگواري است. از هر سو که مي نگرم، امکان بهبودي در اوضاع جهان نيست. 3- شاه و اميني اميني را از دولتمرداني شناخته اند که در دوران حکومت شاهنشاهي به اصلاحات متمايل بود. به اين صفت هم، طرفداراني داشت در هر دو سوي مرز. در اقشاري از مردم، محبوبيتي هم به هم زده بود. همين را دليل آن مي دانند که شاه از او ترسيد و تصميم گرفت که آن جام زهر اصلاحات را خود سر بکشد اما ديگري را در کنار خود دخيل نبيند. بسيار معروف است که شاه با آمريکا توافق کرد که اصلاحات را خود به انجام برساند اما اميني را نزديک قدرت نبيند. شاه نتيجه اصلاحاتش را دو دهه بعد ديد : اصلاحاتي که هدفش افزايش رفاه عمومي و گسترش ظاهري دموکراسي بود در نهايت به اعتراض هر دو قشر فرودست و تحصيل کرده جامعه منجر شد و حکومت شاه را فروريخت. شاه فراموش کرده بود که آنچه که بايد اصلاح شود، وجود خود اوست. آنان که گمان مي کنند با يکپارچه شدن قدرت، اصلاحات همچنان ادامه پيدا مي کند و کشور راه رفاه و دموکراسي را اينبار زير سايه ديگري خواهد پيمود، فراموش کرده اند که سد رفاه و دموکراسي ايران همين وجود نگرشي است که از بالا فرمان مي دهد و تنها فرمان پذيري مي خواهد. اصلاحات فرمايشي و رفاه فرمايشي تنها به کار پرده آرايي مي آيد. دکتر محمود يا چگونه يادگرفتم بترسم و به بمب اتم نفرت بورزم (قسمت سوم) ------------------------------------- 2- بي ريشگي آنجا که در جهان عقل حکمران است، سياست و احزاب را پيوندي ناگسستني است. عمل سياست تنها از طريق حزب انجام مي شود. و حزب داراي پايگاه اجتماعي مشخصي است. برنامه سياسي و اجتماعي معلومي دارد و در قبال تصميماتش مسئول است. در اينجاي جهان که ما هستيم، حزب ، ناسزايي است در کنار تمام آن دستاوردهاي دوست داشتني بشري که به عنوان فحش و تهمت و ناسزا از آن نام مي برند، مانند ليبرال و سکولار. دليلش بيش از آنکه دوري عارفانه ما از ماديات و قدرت باشد، ناتواني ماست در عمل جمعي. احمدي نژاد کانديداي هيچ حزبي نيست. پايگاه اجتماعي مشخصي هم ندارد. برنامه سياسي و اقتصادي هم ندارد. در قبال تصميماتش هم هيچ مسئوليتي نمي شناسد. اعضاي کابينه اش مشتي گمنامند که از مديريت تنها آن مي دانند که به کار اداره چکمه پوشان مي آيد: فرمان پذيري و فرمان راني. احمدي نژاد ريشه در هيچ چيزي ندارد، انديشه اي هم از خود ندارد و هر آن رنگي عوض مي کند. چيزي مي گويد و تکذيب مي کند. آسفالت تهران را 45 روزه درست شده مي خواهد و بعد تکذيب مي کند. کلهر را به مصاحبه مي فرستد بعد تکذيب مي کند. شعار معيشت و نفت سر سفره را هم بعد تکذيب مي کند. دشمنان هم که هميشه هستند تا همه چيز را به آنان نسبت دهيم و از خود سلب مسئوليت کنيم. لازم باشد همه چيز را به گردن دولت خاتمي و هاشمي مي اندازيم. کم آورديم ، سياست هاي غلط رژيم شاه را بهانه مي کنيم. بيشتر کم آورديم تقصير را مي اندازيم گردن هخامنشيان. Labels: آقای ب نوشته شده در ساعت 3:55 PM
Comments:
حالا بامزه این جاست که درست همین امروز ظهر دقیقن داشتیم به همان حرف ها و مواضع استراتژیک آن روزهای مان در باب انتخابات و همین آقای رییس جمهور فکر می کردیم. داشتیم پیش خودمان یواشکی اعتراف می کردیم که در میزان بلاهت و بیماری این آقا کمی تخمین اشتباه زدیم. زیادی خوش بین بودیم. حق با شماست. باید جسارت اش را داشته باشیم و این را همین روزها با صدای بلند هم اعلام کنیم. تا یادمان نرفته این را هم بگوییم که این بار، رای خواهیم داد.ـ
آقا نادر لذت بردم از خوندن این نقد نفس گیر. برای من که هیچ دید سیاسی مشخصی ندارم خیلی آموزنده بود. ولی بالاخره شما نگفتید که آخرش چی میشه؟
Post a Comment
Saturday, December 22, 2007
٭ آقای ب و نقد سازنده
........................................................................................------------------- آقای ب اصولا طرفدار نقد سازنده است. ایشان فکر می کند که باید در اثر نقد، نقد شونده و یا خواننده نقد چیزی یاد بگیرند. برای همین نکاتی را که در باره چیدمان میز و چیدمان بشقاب در نقد رستوران هتل ارگ جدید بم گفته بود، به شکل عملی توضیح می دهد. به این ترتیب خیال آن آقای انانیموسی هم که نگران وضعیت همسر آقای ب بود راحت می شود و به درجات هنرمندی ایشان پی می برد. آقای ب چند روز پیش، خسته وبی حوصله از سر کار به خانه برگشت و با این منظره روبرو شد : ( البته گمان بد نبریدها، داخل آن گیلاسها نسکافه بود، کمی رنگش پریده بود، یک کمی گاز هم داشت، درود بر رازمیک) آقای ب اصولا چیدمان ساده را دوست دارد. آقای ب شیفته سادگی و نظم است. و البته صحنه نامبرده پس از حضور آقای ب به شکل زیر در آمد : همانطور که می بینید، هیچ چیز اضافه ای سر میز نیست. میز غذا مثل یک صحن عبادت است، وجود اشیا اضافه سر میز باعث انحراف توجه از غذا می شود. هیچ آشپز هنرمندی حاضر نیست هنرش را با قراردادن اشیا بدردنخور تحت شعاع قرار بدهد. در مورد چیدمان بشقاب و علاقه آقای ب به تکه های رنگ درشت هم در آن نوشته چیزی بود، بشقاب مورد علاقه آقای ب این شکلی است : البته آقای ب باید اعتراف کند که دوست دارد بشقابش کمی خلوت تر باشد. آقای ب کلا به کیفیت غذا اهمیت می دهد نه به کمیت آن. برای همین هم هست که با کباب 70 سانتی متری و پیتزا ساعتی و امثال آن مشکل بنیادی دارد. آقای ب البته باید بگوید که بهتر بود که بشقاب سرو این غذا، مربع سفید بزرگی می بود، اما بشقاب این شکلی در منزل آقای ب نبود. باید توجه داشت که نتیجه صرف غذا چندان زیبا نیست. حتی زیباترین چیدمان ها هم پس از صرف غذا به این شکل در می آیند : و بنابر این لازم است که خیلی سریع میز غذا جمع شده و دسر به جای آن قرار داده شود. رستوران هایی که ظرف غذا را همانطور جلوی میهمانشان رها می کنند، کلا هیچ چیزی از سرو غذا نمی فهمند. بعضی رستوران ها فکر می کنند که جمع کردن میز غذا به معنی این است که مهمان را مجبور کنند که رستوران را ترک کند و برای همین تا وقتی که میهمان خودش اشاره نکرده است، میز را جمع نمی کنند. حال آنکه روش درست رفتار در این زمینه آن است که ظرفهای غذا را جمع کنند، و بعد سفارش دسر را بگیرند. یک رستوران خوب می تواند حتی بدون آنکه سفارش بگیرد، برای میهمانش یک فنجان چای بیاورد. به هر حال، بعد از جمع کردن میز غذا، نوبت به میز دسر است. میز دسر می تواند خیلی مختصر چیده شود چرا که فرض بر این است که میهمان، غذا خورده و سیر شده است، در نتیجه تنها مقدار کمی دسر ( معمولا شامل مواد شیرین) صرف خواهد کرد. میز دسر در شام کذایی منزل آقای ب یک همچین شکلی داشت : آقای ب شیفته سادگی است. شیفته آثار هنری ای که راست می روند سراغ اصل مطلب. آقای ب از تزئینات بی خودی متنفر است. برای همین هم هست که برخی از آثاز هنری، اعم از شعر و موسیقی و فیلم و غیره حالش را بد می کند، گاهی آقای ب از آهنگساز می پرسد : ببینم این حرف رو قبلا یکبار نزده بودی؟ و گاهی از فیلمساز می پرسد : خوب حالا نمی شد این دو کلام حرف رو در یک سکانس کوتاه 2 دقیقه ای می زدی و انقدر ما را معطل نمی کردی؟ Labels: نقد آشپزی نوشته شده در ساعت 4:13 PM
Comments:
اون سمت راستیا چیه؟ لبو؟ سوسیس؟ مردم از فضولی. در ضمن بهتره منظره بعد از غذا خوردن رو حذف کنی. به کسی چه مربوطه که شما ته بشقابتون رو هم لیس می زنین؟؟
لبو است.
محتویات ظرف عبارت است از فیله ماهی شیر، اسفناج پخته، لبو و سیب زمینی. در مورد عکس بعد از غذا اتفاقا مخصوصا آنرا گذاشتم : می خواستم یادآوری کنم که ظرفهای کثیفی که بعد از غذا می بینیم، همان ظرفهای خوشگلی هستند که قبلش می دیدیم. همیشه با این مسئله مشکل داشته ام، از بچگی وقتی که ظرفهای جمع شده روی ظرفشویی را می دیدم حالم به هم می خورد. و هربار البته با خودم می گفتم که این ظرفها، همانهایی هستند که نیم ساعت پیش انقدر با اشتها به آنها نگاه می کردم.
بشقاب سفید چهار گوش بدون طرح و البته بزرگ تر که بدون کاستن از مقدار غذا، بشقاب و نتیجتن میز را خلوت تر و چشم نواز تر کند، جایگزینی چند برش هویج به جای اسفناج و البته حذف آن گلدان کم رنگ یا جایگزینی آن با گزینه ای کمی شارپ تر، این میز را برای من دوست داشتنی تر می کرد.
Post a Comment
Monday, December 17, 2007
٭ بازگشت گودزیلا ( یا ای بابا ! ماشین حساب آقای ب ، شما کجا بودی تا حالا)
........................................................................................------------------------------------------ ماشین حساب آقای ب از تعطیلات طولانی خود بر می گردد. ماشین حساب آقای ب ، حسابی دل آقای ب را می سوزاند. چراکه آقای ب انقدر دلش یک تعطیلات درست و حسابی می خواهد که حد ندارد. یک تعطیلات لااقل یک ماهه که در طی آن هیچ کس کاری به کار آقای ب نداشته باشد. موبایلش زنگ نزند.پروژه اش نیمه کاره نمانده باشد، همه کارفرماها و همکارانش شب و روز به فکر ایجاد مشغله فکری جدید برایش نباشند. یک تعطیلات یک ماهه که فقط به گشت و گذار و خوردن و تماشا و استراحت بگذرد. آقای ب اما برای آنکه دلش خنک بشود، زود یک کاغذ جلوی ماشین حسابش می گذارد و می گوید، برای دستگرمی فعلا یک ضرب و تقسیم بکن ببینم : آقای ب به گوش خودش شنیده است که تا بحال سه میلیون و سیصد هزار نفر برای وام مسکن 99 ساله ثبت نام کرده اند و دولت برنامه دارد که زنان سرپرست خانوار و نخبگان و چند گروه دیگر را هم به گیرندگان این وام اضافه کند. مبلغ این وام 15 میلیون تومان است. ماشین حساب آقای ب ضرب می کند : 3300000*15000000=49500000000000 تومان یا به زبان خودمان 49500 میلیارد تومان پول بی زبان. آقای ب یادآوری می کند که کل نقدینگی موجود در کشور ایران قبل از آقای احمدی نژاد 65000 میلیارد تومان بود. که البته در دوره ایشان به حدود 145000 میلیارد تومان رسید. معنی حرف آقای وزیر مسکن درباره وامهای مسکن 99 ساله این است که بیش از 1/3 کل ریال چاپ شده در تاریخ کشور ایران قرار است به مصرف وام 99 ساله برسد. یا اینکه 76% کل ریال چاپ شده در قبل از زمان آقای احمد نژاد را قرار است وام مسکن 99 ساله بدهند. (ماشین حساب آقای ب که در این تعطیلات بد دهن شده است می گوید : اونجای بابای آدم دروغگو . و ادامه می دهد، پدر جان من یک جوری وعده بده که بشه.( ماشین حساب آقای ب البته به محاسبات خودش ادامه می دهد : طبق آمار ارائه شده توسط همین وزارت مسکن، تعداد خانوارهای فاقد مسکن در ایران یک میلیون و 400 هزار خانوار است. بنابر این معلوم نیست یک میلیون و نهصد هزار نفر دیگر چطور برای این وام 99 ساله اقدام کرده اند. ماشین حساب آقای ب ادامه می دهد : فرض کنیم که متوسط تعداد خانوار 3 نفر باشد. آنوقت تقریبا 10 میلیون نفر از 70 میلیون نفر مردم ایران منتظر این وام مسکن 99 ساله هستند. با توجه به اینکه تقریبا 60 درصد جمعیت ایران شهرنشین هستند، یعنی اینکه 25% جمعیت شهرنشین ایران برای خانه دار شدن منتظر این هستند که وام مسکن 99 ساله بگیرند. آقای ب البته میان افاضات ماشین حسابش اضافه می کند که با 15 میلیون تومان الان در تهران می شود یک عدد دستشویی خرید. خانه نمی شود خرید. پ.ن. دیشب اظهارات آقای احمدی نژاد را در مورد گرانی شنیدید؟ دیدید چطور پشم و پیلی اش ریخته بود ؟ خداییش گوسفند بعد از فصل پشم چینی این ریختی نمی شود ! و تازه این اول ماجرا است، اردیبهشت را داشته باشید که می خواهد در مورد گرانی های عید توضیح بدهد. Labels: ماشین حساب آقای ب نوشته شده در ساعت 9:58 AM
Comments:
خوب شد ماشین حسابت برگشت. دیشب که رئیس جمهور مسائل مهم سیاسی و اقتصادی ایران و جهان رو بازگو می کردن خیلی یادش و یاد تو کردم!س
چي شد..اوه من چه همه سختمه با اين كامنتدوني هاتون!مي گم كه خانوم ن دلش مي خواد بره يك سال استراحت كنه و خوش به حال اقاي ب كه با يك ماه كيفش كوك مي شود اما تو رو خدا به جيگر من چيزي نگين ديدين چه همه خوچگل وناز وتو دل برو حلاليت طلبيد.. فقط حيف كه وقتي برميگرده كچا كچل كلاچه نيستش!
Post a Comment
Wednesday, December 12, 2007
٭ آقاي ب و تيغ تيز نقد ( يا چگونه ياد گرفتم که نترسم و به بمب اتم عشق بورزم)
........................................................................................----------------------------------- 1- آقاي ب از آنها نيست که عنوان پرت و پلا براي نوشته هايش انتخاب کند. اما خب، چه مي شود کرد؟ بالاخره آقاي ب هم دل دارد و گاهي بدش نمي آيد که عنوان هاي بي ربط انتخاب کند. 2- اما همه عنوان اين نوشته هم بي ربط نيست. لااقل قسمتي از آن مربوط است. آن قسمت "نقد". 3- آنهايي که آقاي ب را از آن قديمها مي شناختند، مي دانستند که گهگاهي ناپرهيزي مي کند و چند خطي نقد ادبي مي نويسد. آقاي ب اين روزها توبه کرده است و ديگر به معقولات نمي پردازد.آقاي ب از اين به بعد، نه نقد ادبي مي کند، نه سياستهاي اقتصادي و مديريتي و امثال آنها را نقد مي کند. آقاي ب فقط شکم را نقد مي کند. 4- آقاي ب زير لبي مي گويد ( البته با توجه به اينکه سياستهاي اقتصادي و مديريتي در ايران هم عموما شکمي هستند، شايد آقاي ب آنها را هم نقد کرد) 5- آقاي ب اين چند روز به اينترنت دسترسي نداشته است، براي همين، وقتي که اين را مي نويسد اصلا نمي داند که شما با ايده او براي نوشتن نقد رستوران موافق هستيد يا نه. 6- اما بعد از اين همه مقدمه و ايجاد هيجان کاذب، اين شما و اين هم نقد آقاي ب به رستوران هتل ارگ جديد بم : استیک با سس فلفل در منظره گلهای مصنوعی ------------------------------------- دست تقدیر آدم را به جاهایی می کشاند که اصلا فکرش را هم نمی کند. یک هفته پیش آقای ب در خانه اش در تهران نشسته بود و اگر از او می پرسیدند که هفته دیگر شام را کجا خواهی خورد، رستوران هتل ارگ جدید بم، هزارمین حدسش هم نبود. مسیر ورودی هتل ارگ جدید بم با پیچ و تابی از جاده اصلی به هتل می رسد. از کنار حوض آب و باغچه هایی سرسبز می گذرد. و بعد وارد لابی هتل می شود.رستوران هتل ارگ جدید بم درست روبروی در اصلی هتل است و برای ورود به آن باید اول از لابی هشت ضلعی که با گلهای مصنوعی پوشیده شده است بگذرید تا به در رستوران که در دیواره ای از گلهای مصنوعی است برسید. رستوران هتل حدود 40 میز دارد، همراه با میزی که یک پله بالاتر از میزهای دیگر قرار گرفته است و لابد میز عروس و داماد است. یک میز هم در وسط رستوران است که ظروف روی آن نشان دهنده آن است که باید میز اردور باشد، اما لااقل در هنگام سرو شام که از اردور خبری نبود. مسئول رستوران که همه کارهای ظاهری رستوران از دریافت سفارش، سرو غذا و ثبت کامپیوتری و ارائه صورتحساب را انجام می داد، خانمی بود با مهربانی زنان خانه دار، شاید برای همین هم بود که فضا، احساسی از خانه داشت. رومیزی میزها دو تکه بود، تکه زیرین سفید رنگ با نواری از روبان سفید به شکل مربع و تکه رویی، کرم رنگ. کمی در قرار گرفتن رومیزی ها بی دقتی شده بود چرا که مربع های روبان رومیزی زیرین و رومیزی رویی با هم هم مرکز و موازی نبودند، حال آنکه انتظار می رفت که با آن طرح رومیزیِ روبان رومیزی زیری، رومیزی رویی را قاب کند. چیدمان میز هم تعدادی ایراد کوچک داشت و یک ایراد بزرگ. یک ایران خیلی خیلی خیلی بزرگ. چیدمان استاندارد میز شام، شامل لیوان هم هست! معمولا لیوان با نوشیدنی سرو نمی شود. یا لااقل آداب درست چیدمان میز اینگونه است.علاوه بر این، برای یک رستوران در هتل چهارستاره اصلا پذیرفتنی نیست که ظرفهایش لب پریده باشد. آقای ب توجه کرد که هر دو تنگ کوچکی که برای سس سالاد و آبلیمو از آن استفاده شده بودند لب پریده بودند. آقای ب یک وعده کامل غذا سفارش داد : سالاد، سوپ، استیک با سس فلفل به عنوان غذای اصلی و کرم کارامل به عنوان دسر. و البته متوجه شد که از منو دسر فقط چای و قهوه سرو خواهد شد. سالاد فصلی که برای آقای ب سرو شد، همان چیزی بود که انتظار می رفت، کاهو، کلم، هویج، خیار و گوجه فرنگی. سس سالاد هم مایونز بود.آقای ب یادآوری می کند که سس مایونز به شکل موجود خود خیلی برای سالاد مناسب نیست و باید حتما با روغن ( ترجیحا روغن زیتون) و آبلیمو یا سرکه رقیق شود.آقای ب حقیقتا خیلی کلم را هم در سالاد فصل دوست ندارد و ترجیح می دهد که کلم را به صورت سالاد کلم و هویج صرف کند. سوپ مرغی که آقای ب صرف کرد اما واقعا خوشمزه بود، محتویات سوپ، همان چیزهای ساده ای بود که معمولا در سوپ مرغ می ریزند، سس سفید، رشته، هویج، ذرت و نخود فرنگی. کمی هم جعفری. اما آقای ب باید اذعان کند که سوپ فوق واقعا خوشمزه بود.آقای ب خیلی به توانایی یک آشپز در پخت سوپ اهمیت می دهد. آقای ب معتقد است که سوپ خوب نشاندهنده سلیقه آشپز است. ممکن است که کسی ذوق آشپزی نداشته باشد و کبابهای خوشمزه ای درست کند، اما ممکن نیست که دوق آشپزی نداشته باشد و بتواند سوپ خوشمزه بپزد. درست است که پخت سوپ خیلی ساده است و زمین تا آسمان با پخت آش فرق می کند. اما پخت سوپ خوشمزه کار هر کسی نیست. آقای ب علاوه بر این از سس فلفل همراه استیک هم خوشش آمد. ذائقه آقای ب تشخیص داد که سس فلفل ترکیبی بود از فلفل آسیاب شده، پیازداغ، سیر داغ، احتمالا کمی زنجبیل و همان روغنی که استیک در آن سرخ شده بود. آقای ب در کل سس فلفل را پسندید، هرچند به شخصه بیشتر ترجیح می دهد که در سس فلفل، از دانه های آسیاب نشده فلفل استفاده شود. آقای ب گمان می کند که فلفل آسیاب نشده، عطر و طعم دوست داشتنی تری دارد. استیک هم خوب بود، گوشت استیک به اندازه کافی سرخ شده بود، نه آنقدر سرخ شده بود که خشک شود، نه آنقدر آبدار بود که گوشت نپخته بماند.اما آقای ب راستش از تزئین بشقاب استیک خوشش نیامد. تزئین بشقاب استیک عبارت بود از : یک قطعه بزرگ استیک، کمی پیاز، کمی خیار شور و کمی مخلوط ذرت و نخودفرنگی و هویج ( یعنی درواقع همان محتویات کنسرو سبزیجات مخلوط). آقای ب درحقیقت نه از شکل تزئین بشقاب خوشش آمد و نه ترکیب آن را پسندید. آقای ب ترکیب ساده تری را پیشنهاد می کند : استیک، سیب زمینی سرخ کرده و جعفری یا کرفس. با چند برش گرد گوجه فرنگی یا هویج درشت. آقای ب معتقد است که آن کنسرو سبزیجات مخلوط با آن رنگهای درهمش، به کل قیافه بشقاب را خراب کرده بود. آقای ب به تناسب تزئینات بشقاب اهمیت زیادی می دهد : وقتی که استیک به صورت یک تکه بزرگ یک رنگ در بشقاب قرار گرفته است، باید بقیه تزئینات بشقاب هم تکه های بزرگ تک رنگ داشته باشند. یک قاشق مخلوط ذرت و نخودفرنگی و هویج ریز شده، برای همراهی استیک، مناسب نیست. موسیقی رستوران هم مناسب بود : یک تم تکرار شونده از تک نوازی گیتار. به اندازه کافی ملایم بود. از آنها که آدم را به خلسه می برد. و مگر خوردن غذای خوب حسی جز خلسه دارد؟ خلسه ای از فرو رفتن به لذت، نوعی نیروانای جسمی. اما در کنار دستپخت آشپز رستوران، که آغای ب در کل پسندید، آن ایراد خیلی خیلی بزرگی بود که آقای ب اصلا نپسندید : روی میز آقای ب، برای تزئین میز، یک گلدان گل مصنوعی، آن هم از ارزانترین و سطح پایین ترین نوع قرار گرفته بود .آقای ب می گوید : قراردادن گل روی میز غذا فلسفه ای دارد : آشپز با اینکار نشان می دهد که همانطور که هر روز مواد تازه برای پخت غذایش می خرد و در کنار آن، گل تازه هم می خرد. گلدان گل تازه روی میز نشان دهنده تازگی غذا است. گل مصنوعی روی میز غذا نشانه هیچ چیزی نیست. اشتهای آدم را هم کور می کند. آقای ب، آقای بان کی مون و شورای جدید حقوق بشر سازمان ملل را صدا می زند. آقای ب می گوید : گل مصنوعی روی میز شام، جنایت بر علیه بشریت است. ------------------------------------ 7- خوب، فرض کنید که این فقط یک تست اول بود، مثل گلوله اولی که توپخانه شلیک می کند تا گرا بگیرد. لطفا خیلی دقیق نظر بدهید، چه چیزهایی را انتظار داشتید که آقای ب بنویسد که ننوشته بود، کجا را انتظار داشتید که بیشتر تاکید کند و اینکه آیا ترجیح می دادید که آقای ب از غذا با نگاهی حاکی از عشق و علاقه به خوردن ذکر کند و یا همینطور ساده و رسمی؟ نوشته شده در ساعت 2:47 PM
Comments:
من ترجیح می دادم غیر رسمی تر بود. یعنی من احساس کردم دارم یک نقد جدی می خوانم البته بخشهایی که غذا را توصیف کرده بودی عالی بود و آب دهنم راه افتاد. اما بقیه قسمتها را با کمی بار طنز بیشتر می پسندم. همین الانم دلم استیک می خواد
خانم شین خوش خوراک
nemidoonam aghay e B mojarrad e ya moteahhel. agar moteahhel e ke baray e hamsaresh kolli moteassefam. amma agar mojarrad e ba in postesh, fekr konam shans e ezdevajesho be 0.5% resoond.:)
راستش برای من که در ایران زندگی نمیکنم اهمیتی ندارد که کدام رستوران چه غذایی سرو میکند و چه چیزی سرو میکند.
اصلا کلا غذا خوردن اهمیت زیادی برایم ندارد!
سلام
من با این نوشته کاملا موافقم. از اینکه به این جزئیات دقت کردید خیلی خوشحال شدم. معمولا فکر می کنم فقط خودم این ریزه کاری ها را می بینم. خوب است درباره دستشویی های رستوران هایی که می روید هم بنویسید. اینکه مواد غذایی که خوردید تازه بود یا نه؟ مثلا برگ های کاهوی سالادتان ترد و تازه بود یا به پلاسیدگی می زد؟ همینطور درباره کیفیت چای و قهوه. من یک نظر خاصی درباره چای و قهوه دارم که به زودی در آشپزخانه خواهم نوشت. درباره منوی رستوران ها و کافی شاپ ها هم یک نکته ای هست که برای من مبهم است و آن میل به نام گذاری های عجیب و غریب برای غذاها و نوشیدنی ها بی آنکه از ترکیبات آن سخنی به میان آمده باشد.
بعضی ها معتقدند اگر منوی غذا خیلی شلوغ باشد، غذاها یخچالی هستند. همینطور اگز غذا خیلی سریع سرو شود احتمالا از قبل آماده بوده و فقط گرم شده.
پیشنهاد روز سرآشپز هم معمولا برای رفع هر دو شبهه است. من کلا خوشحالم که آقای ب علاوه بر انتقال تجربیاتشان در رستورانها، رستوران رونده های بی ذوقی مثل من را هم نسبت به نیش و نوش بیرون غذا خوردن مطلع می کند.
من که بسی لذت بردم. البته سالن غذاخوری و ورودی و اینا برای من جذاب نیست و نخونده رد میشم ولی جزئیات غذارو دوست دارم. اصلا شما بنویس، حالا میخوای ساده، میخوای رسمی، عاشقانه ...
در پاسخ آقاي بي نام بايد بگم مشكل آقاي ب رو در زمينه خوردن غذاهاي خوشمزه مادرزنش حل كرده برا همين فعلا ازدواجش داره بي دردسر پيش ميره.البته آقاي ب چون خودش دستي در آشپزي داره هر از چندگاهي خودش آستين ها رو بالا مي زنه و مشغول آشپزي ميشه و منم مي تونم با خيال راحت از پختن غذا معاف بشم.
آقای ب عزیز : خیلی خیلی هوس انگیز نوشته بودی .
Post a Comment
معلومه استیک رو خیلی دوست داری پیشنهاد می کنم دو تا رستوران رو هم اگر امتحان نکردی امتحان کن 1- زرچ ( مهناز تقاطع آپادانا ) 2- خانه استیک نیوشا ( تخت طاووس - بعد از مفتح ) Thursday, December 06, 2007
٭ آقای ب و حرفهای نیم گفته
........................................................................................---------------- 1- آقای ب شیفته حرفهای نیم گفته است، جمله های ناتمام و شعرها و حکایاتی که تنها قسمتیشان بیان می شوند. آقای ب می گوید : آنچه گفته نشده است، درست همان چیزی است که گوینده می خواسته بگوید. آقای ب دوست دارد که حکایات نیم گفته را دنبال کند و ببیند که قسمت ناگفته شان چیست. (یادتان هست که؟ آن نوشته برادر هزار ساله آقای تگزاسی را، همان که نوشته بود : Some are born to sweet delight, some are born to sweet delight. و ننوشته بود که درست ادامه این عبارت در آن آهنگ معروف Doors هست : Some are born to the endless night.) آقای ب ویدیو کلیپی که برادرش ساخته است (منظورش آن برادرش که معمار است نیست، منظورش آن یکی برادرش است که معمار است!) را می بیند و کلی حظ می کند. آقای ب اما اینجا هم دست از عادتش بر نمی دارد و آهنگ Space oddity آقای David Bowie را دنبال می کند و می بیند که یک پاراگراف از آهنگ در این کلیپ جا افتاده است : Though I’m past one hundred thousand miles I’m feeling very still And I think my spaceship knows which way to go Tell my wife I love her very much (she knows!) Ground Control to Major Tom Your circuit’s dead, there’s something wrong Can you hear me, Major Tom? Can you hear me, Major Tom? Can you hear me, Major Tom? Can you hear.... am I floating round my tin can Far above the Moon Planet Earth is blue And there’s nothing I can do.? 2- آقای ب حرص می خورد، دلش می خواهد همه را خفه کند. می پرسید چرا ؟ معلوم است : وقتی آقای رئیس جمهور زیر تابلو "خلیج عربی" لبخند زنان عکس می اندازد و بعد هم بیانیه ادعای امارات بر جزایر سه گانه را می شنود و لبخند می زند، انتظار دارید آقای ب حرص نخورد. آقای ب می گوید : آقای رئیس جمهور سوگند خورده است که تمامیت ملی کشور ایران را حفظ کند، به این سوگند است که رئیس جمهور شده است، وقتی که یک کلام حرف از دهانش در اعتراض به چنین گستاخی ای بیرون نمی آید، مشروعیت ریاست جمهوریش را از دست داده است. آقای ب قول می دهد که دیگر حتی به اشتباه هم ایشان را آقای رئیس جمهور نخواند. 3- گزارش بانک مرکزی را خواندید؟ اگر نخواندید بخوانید. 4- شهروند را هم اگر نخوانده اید، بخوانید. بخصوص مقالاتی که درباره صندوق ذخیره ارزی دارد. آنوقت شما هم مثل آقای ب حرص می خورید. 5- راستی یک سوال مهم ، خواهش می کتم جواب بدهید : فرض کنید در یک هفته نامه، (مثلا همین شهروند) یک نفر (مثلا آقای ب) یک ستون نقد رستوران داشته باشد، تعریف کند که فلان رستوران دکورش چطور است، پذیراییش چطور است، چیدمان میزش چه ایرادی دارد، غذای رستوران چطور بوده است، سلیقه آشپزش چطور است و موزیکی که رستوران گذاشته آیا چقدر به فضای رستوران می آمده است، اینکه در آن رستوران چه حسی داشته است، چه افکاری از چشیدن غذاهای آنجا به ذهنش رسیده است و اینجور چیزها، آیا شما یک چنین ستونی را می خوانید؟ اگر جوابتان مثبت باشد، آقای ب اولش چندتایی از این نقدها را برای شما اینجا می نویسد که نظر بدهید، بعد اگر موافق بودید تصمیم می گیرد که آیا ستون هفتگی یک نشریه بشود یا نه. اگر جوابتان منفی است هم که چه بهتر، آقای ب این وسوسه لعنتی برای نوشتن این ستون را کنار می گذارد و به کار و زندگیش می رسد. نوشته شده در ساعت 7:52 PM
Comments:
ایده ستون یا مطالب پشت هم در نقد رستوران ها خیلی خوب است. اما فکر کنم با انتشارش در جایی مثل شهروند به برج عاج نشینی متهم شوی. البته این معنی اش این نیست که بقیه مطالب شهروند از این جنس نیستند، اما خب ملت بالاخره دوست دارند یک گیری پیدا کنند و این دم دستی ترین گیر است. با این همه تشویق ات می کنم برای این کار. زیگزاگ هم یک همچین کاری کرده است، اگر دیده باشی. اما از نگاه یک معمار به قضیه نگاه نکرده بیشتر نگاهش مثل بقیه است، یعنی از زاویه ی شکم
من که اگه تو توی یه ورق پاره زیرنویس هم بنویسی می خونم. چه برسه به یه ستون و اونم موضوع هوس انگیزی مثل شکم. این می شه خودش دو تا خواننده و تا 5 سال دیگه سه تا
جوابمان كه مثبت است اما مي دوني مشكل چيه؟
مشكل اينه كه بطور كلي در سيستم ايران اينجور كارها بي طرفانه نيست! اگه هم باشه دو نوبت كه بگذره ميشه محلي براي تبليغ رستورانها پول ميدن و بعد توي اين ستون همچين ازشون تعريف ميشه كه بيا و ببين اما اگه اينجور مشكلات نباشه كه بعيد مي دونم من شخصا خيلي موافقم
اولاً که این یکی برادر معمار شما شبیه بن افلک از آب دراومده و اینکه چرا من تا حالا این رو کشف نکرده بودم نمی دونم. ثانیاً که کلیپش خیلی باحال بود. منم کلی کیف کردم از قول ما یه دستت درست بهش بزنین. ثالثاندش من با ستون مذکور هستم هزار تا هزارتا هر کمکی هم بخوای لبیک! رابعاً این آقای مثلاً رئیس جمهور ثابت کرده که قسم خورده که تمامیت ارضی ایران رو به ف آ ک بده با تمام قدرت و وجودش هم داره این کار رو می کنه.مشکلی دارین حاتون رو بگیره...س
من که حتما اون ستونو میخونم. به شرطی که کسی نویسنده اون ستونو نخریده باشه که از رستورانش الکی تعریف کنه.
این نظر عالیه!!! من هم یه مدته که اینکار توی سرم می چرخه ولی روزنامه نگارهای حرفه ای تر از من توی این مملکت درباره ی رستوران ها نظر می دن
حتما، حتما، حتما این کار رو شروع کن
من تازگيها هيچ گزارش اقتصادي يا غيره را كه مربوط به عملكرد دولت نهم است نمي خوانم (به دليل نداشتن اعصاب پولادين) اما اگر شما در مورد رستورانها بنويسيد با كمال ميل ميخوانيم.
man age iran boodam, moshtari aval in sootoon boodam.Rassti 4 shanbe gozashte, film Persepolis ro didam. Man ke kheili doostesh daashtam. Az 25 dec miyaad rooy pardeh.
Post a Comment
Leili Monday, December 03, 2007
٭ Diamonds And Rust by Joan Baez
........................................................................................Well I'll be damned Here comes your ghost again But that's not unusual It's just that the moon is full And you happened to call And here I sit Hand on the telephone Hearing a voice I'd known A couple of light years ago Heading straight for a fall As I remember your eyes Were bluer than robin's eggs My poetry was lousy you said Where are you calling from? A booth in the midwest Ten years ago I bought you some cufflinks You brought me something We both know what memories can bring They bring diamonds and rust Well you burst on the scene Already a legend The unwashed phenomenon The original vagabond You strayed into my arms And there you stayed Temporarily lost at sea The Madonna was yours for free Yes the girl on the half-shell Would keep you unharmed Now I see you standing With brown leaves falling around And snow in your hair Now you're smiling out the window Of that crummy hotel Over Washington Square Our breath comes out white clouds Mingles and hangs in the air Speaking strictly for me We both could have died then and there Now you're telling me You're not nostalgic Then give me another word for it You who are so good with words And at keeping things vague Because I need some of that vagueness now It's all come back too clearly Yes I loved you dearly And if you're offering me diamonds and rust I've already paid (این آهنگ را اینجا بشنوید : http://www.tsrocks.com/j/joan_baez_texts/diamonds_and_rust.html ( آقای ب و الماسها و زنگار --------------------------- 1- آقای ب Diamonds and rust خانم Joan Baez را گوش می دهد و گوش می دهد و گوش می دهد. آقای ب چیزهای زیادی می خواهد در این باره بگوید. آقای ب یاد پست اخیر آقای سر هرمس مارانای ونیزی می افتد که چیزهای زیادی گفته است. بعد یاد آن سفر کرده می افتد که هر وقت چیزهای زیادی می گفت، برای آن بود که چیزی بود که نمی خواست بگوید. چیزی بود که می خواست پنهان کند. بعد فکر می کند که اگر او بود می نوشت : 1- "هیچ" و شاید بعد آنطور که آخرها عادتش شده بود اضافه می کرد "همین". Labels: Joan Baez نوشته شده در ساعت 11:34 AM
Comments:
Post a Comment
|