BOLTS




Wednesday, October 24, 2007

٭
عقاید نو کانتی و کوکوی دوشب مانده آقای نامجو
-----------------------------------
1- آقای ب اول از همه باید وضعیت خود را درست و حسابی روشن کند : آقای ب با آقای نامجو حال می کند و بعضی از آهنگهای ایشان را زیاد گوش می دهد.
2- آقای ب البته با بعضی کارهای آقای نامجو هم حال نمی کند و آنها را اصلا گوش نمی کند.
3- آقای ب یکجورهایی دوست داشت که آقای نامجو مصاحبه نکند. مصاحبه های آقای نامجو ، آقای ب را یاد رضا براهنی می اندازد. برای اینکه ایشان هم مانند اوشان هروقت که مصاحبه می کنند شست و شوی حسابی به همه دیگران می دهند و حال همه قدما و فضلا را می گیرند.
آقای ب خیلی از اینکار خوشش نمی آید. آقای ب خودش هم موسیقی آقای شهرام ناظری را دوست ندارد و اصولا یادش نمی آید که بجز در عنفوان جوانی که نوار در گلستانه را گوش داده بود، چیزی از ایشان شنیده باشد، اما فکر می کند که آقای نامجو بهتر است که یک کمی هم احترام قدما را نگاه دارد.
4- آقای ب با بعضی شعرهای آقای نامجو کلی می خندد، از برخی تمثیل ها و استعاره هایش هم خوشش می آید، اما خداییش باید اعتراف کند که آن حرفهایی که خانم پیاده رو در مورد اشعار ایشان نوشته بود درست است.
مثلا آقای ب از تعبیر "جز زلف خود آرامی/ چون زلف تو نارامم" خوشش می آید، اما فکر می کند که ماجرای عقاید نوکانتی/شقایق نورماندی واقعا مبتذل است.
5- شاید کل ماجرا اصلا از همین آقای براهنی شروع می شود. آقای نامجو آنطور که در آن مستند کذایی می گوید، کلی تحت تاثیر شعرهای ایشان است، اما آقای ب علی رغم آنکه آقای براهنی بر ایشان حق استادی دارد، از آثار ایشان، بجز تکه هایی کوتاه از "ازاده خانم و نویسنده اش" و تک پاراگرافهایی از بعضی اشعار ، خوشش نمی آید.
6- آقای ب از آثار هنری شسته و رفته، نظام مند و با قاعده خوشش می آید. آقای ب فکر می کند که کلمات شعر باید بر اساس مفهومشان و بر اساس تصویری که می سازند ردیف شوند، هنر شاعر این است که این عمل را به گونه ای و با ترکیبی از کلمات انجام دهد که آوای موسیقایی شعر را با گزینش درست کلماتش ایجاد کند.
آقای ب در شعر، موسیقی را بعد از مفهوم و بعد از تصویر می داند.
و البته این فقط سلیقه آقای ب است.
7- شاید بخاطر همین سلیقه هم باشد که آقای ب از خیل از چیزهایی که همه خوششان می آید، خوشش نمی آید. اثر هنری ای که آقای ب را مجذوب کند باید ساختار درست و منطقی داشته باشد.
8- شاید برای همین هم هست که آقای ب از"سیاها" خیلی بدش آمد. آقای ب تا جایی که یادش می آید ، "سیاها" تنها تئاتری است که وسط تئاتر بیرون آمده است. آقای ب حتی دلش می خواست که یک سیلی در گوش نزدیکترین بازیگر بزند و بیرون بیاید. اما با خودش فکر کرد که آن سیلی برای آن بازیگر به عنوان بالاتر نقطه اوج هنرمندی در سراسر عمر به یادش خواهد ماند و سالهای سال با لذت آن سیلی کیف خواهد کرد. برای همین آقای ب آن بازیگر را از این لذت بی نصیب گذاشت و سیلی نزده از تئاتر بیرون آمد.
9- شاید همه اینها هیچ ربطی به هم نداشته باشد، اما آقای ب لازم می داند که در وسط همه این چیزهای بیربط از شهر زیبای شیراز هم یاد کند.
آقای ب واقعا شیراز را دوست دارد. شیراز به نظرش یک شهر زنده است با مردم سر حال. و آقای ب شهرهای زنده با مردم سرحال را دوست دارد.
آقای ب از همه مردم دوست داشتنی این شهر عزیز علی الخصوص ساکنان خیابان قصردشت که بخاطر ایستگاه متروی آقای ب خیابانشان تقریبا بند آمده است، عذرخواهی می کند. آقای ب البته بلای بدتری ازآنکه در ابتدای خیابان قصردشت بعد از زیرگذر مطهری درست کرده است، برای میدان نمازی و جاده ساحلی روبروی مدرسه شهید دستغیب در نظر گرفته است. اگر خیابان قصر دشت بالاخره یک کمی عبور و مرور دارد، اوضاع ترافیکی میدان نمازی از یکی دو ماه دیگر واقعا افتضاح خواهد بود. برای همین آقای ب جرات ندارد که یکی دوسالی به شیراز بیاید. اگر هم بیاید با قیافه مبدل خواهد آمد.
10- آقای ب وارد مدرسه شهید دستغیب(معادل علامه حلی تهران) که شد، متوجه شد که بیست سال پیش در چنین روزهایی وارد مدرسه علامه حلی شده بوده است، آقای ب اصولا از اینکه احساس کند که یک اتفاقی در زندگیش بیست سال پیش افتاده و اینکه آدمهایی در دنیا هستند که بیست سال از آقای ب کوچکتر هستند یک احساس بدی پیدا می کند.
احساسی شبیه به همانی که وقتی موی سفید جدید پیدا می کنیم، داریم.
11-آقای ب grindhouse آقای تارانتینو را دید و البته بدش هم نیامد اما از خودش پرسید که چرا آقای تارانتینو بجای فیلمسازی به تیمارستان مراجعه نمی کند.
12- آقای ب کلی کتاب جدید خریده است، دریچه های جدیدی هم از جهان برایش در موضوعات مدیریتی، توسعه پایدار، محیط زیست و امثالهم بر چشمش گشوده شده است، آقای ب دوست دارد که یکی دو ماه مرخصی بگیرد، فقط کتاب بخواند و فکر کند.
13- فقط یکی دوماه، یعنی یکی دوماه هم آقای ب حق ندارد برای خودش داشته باشد؟

Labels:




Comments:
vvvvvaaaaaaaaayyyyyyyy
باور نمیشه آقای ب اومده شیراز و برگشته و خبر نداده
نکنه همین یه مدت پیش که ...آره
من میدونم کی اومده بودن از تهران برای بازدید ِ مترو(آخه یه عالم از این فک و فامیا های ما دارن روی این متروی شما کار میکنن!!)
ای بابا
خوب خبر میدادین بیایم پیشواز آقای ب
اینجوری یعنی که شما همکار ِ عمو فریدون.ز ما هستین که
سلامشو برسونید!!!؟
 
با توجه به بندهای 6 و 7 اصلا معلوم نیست چرا آقای ب از نامجو خوشش می آید!
 
vaghean yani bade tamum shodane Harry Potter hanuz ketabe digeyi ham barat lezzatbakhssh hast!?? ;D
 
برادر می شود آر اس اس فید وبلاگ خود را فعال نمایید؟ من انسانی فراخم و مراجعه حضوری به وبلاگتان از من ساحته نیست.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home