BOLTS




Friday, November 14, 2003

٭
صيدا را اشتباه نگيريد. وقتي كه صحبتش را مي كنم،‌منظورم حرف زدن از يك نفر خاص نيست، منظورم تعريف كردن لحظه ايست كه يك زن در كمال زنانگي خود جلوه گر است. وجودي جادويي كه از جهاني فراتر از ما به اين دنيا آمده تا ما مردان وحشي را رام كند.
براي همين، تصويري كه از او مي سازم تركيبي است كه هم عادي است و هم نيست.
منظورم اين است كه صيدا را با عناصري مي سازم كه لحظات خاصي را كه مي خواهم معنا دهد. مابقي چيزي كه از زندگيش تعريف مي كنم، خيلي مهم نيست.
مثلا مي توانم به شما بگويم كه صيدا خيلي قد بلند نيست، تقريبا قد متوسط دختران ايراني، مثلا 167 سانتي متر.
صورتش زيباست،‌هيچكس نمي تواند اينرا انكار كند،‌بخصوص با چشمان سياه و درشتش كه اولين چيزيست كه توجه هر كسي را جلب مي كند.
منظورم را مي فهميد : هيچكس نمي تواند به صيدا خيره نشود.
اندام خوبي هم دارد، طبيعي است، ورزش مداوم آدم را خوش اندام مي كند.
مثل خيلي ديگر از ما،‌مهندس هم هست : مهندس شيمي با تخصص صنايع غذايي. و مثل خيلي ديگر از ما كاري كه مي كند ربطي به تخصصش ندارد . صيدا مدير فروش يك شركت توليد كننده ايرانيت است. مي پرسيد كدام شركت ؟ خوب معلوم است : شركت پدرش.
يك چيز ديگر را هم بايد بگويم. در مورد ماشيني كه صيدا سوار مي شود. وقتي كه صيدا را تصوير مي كردم، اولين چيزي كه مي شد برايش تصور كرد،‌پژو 206 سفيد بود. ولي اشتباه نكنيد. صيدا يك بيوك دنده اتومانيك قديمي دارد. همان ماشيني كه وقتي كه بچه بود،‌ماشين پدرش بود. منظورم اين نيست كه كهنه پرست است، از آنها كه اتاقشان را با چيزهاي زشت و بدرد نخور قديمي پر مي كنند، اصلا اينطور نيست. اما چيزي خيلي عميق او را با اين ماشين پيوند مي دهد. بايد خاطره اي قديمي باشد، اما هنوز نمي دانم چيست.
رنگ موهايش را نپرسيد، هنوز نمي دانم.



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Home