BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Monday, August 03, 2009
٭ فصل اول
........................................................................................------------------------ تاريخ اين قرن را که بنويسند، فصل اولش را با ما شروع خواهند کرد. لابد جايي در مقدمه کتاب هم خواهند نوشت که پيش از جنبش ما هم در اين قرن وقايعي رخ داده است، يازدهم سپتامبر ، جنگ افغانستان و جنگ عراق. اما همه شان بازمانده از قرن قبل بودند، با گفتماني مانده از آن قرن و با ابزار قرن بيستمي، هواپيما و موشک و گلوله. و آنوقت خواهند نوشت که فصل اول را به ما داده اند براي اينکه فرزند راستين زمان خودمان بوديم و گفتمانمان، گفتمان آغاز هزاره سوم. همان اوايل کتاب خواهند نوشت که جنبش هاي اجتماعي فرزند فن آوري هاي ارتباطي هستند و همانجا خواهند نوشت که ما نخستين جنبشي بوديم که به تمامي، مسيرهاي ارتباطي نويني که از آغاز اين قرن گسترش يافته بود را بکار بستيم. شايد همانجا مدخلي باز کنند به اينکه اين ابزارها چگونه ساختار جوامع را تغيير دادند و چطور نگرش دنيا را به طبقات اجتماعي، گردش کار ، توليد و توزيع ثروت، رهبري و مديريت اجتماعي و حتي نگرش دنيا به ارزشهاي پايدار انساني را تغيير دادند. در همان صفحه شايد ، عکسي باشد از مخترع اولين نمونه گوشي هاي تلفن همراه و عکسي باشد از بنيانگذاران ويکي پديا، فيس بوک ، بلاگر ، يوتيوب ، پادکست و يا شايد از مجسمه آنها در ميادين اصلي شهرهاي پيشرو جهان و لابد زيرنويس عکس هم خواهد بود : "چهره هايي که جهان قرن بيست و يکم را ساختند". همانجا خواهند نوشت که تا پيش از اين، مسيرها يکطرفه بود : کسي مي نوشت و روزنامه ها چاپ مي کردند و الباقي مردمان مي خواندند، يک نفر حرف مي زد و الباقي مردمان مي شنيدند، يک نفر در صفحه تلويزيون بود و الباقي نگاهش مي کردند، کسي فرمان مي داد و رهبري مي کرد و توده هاي بي شکل در پشت سرش به راه مي افتادند. خواهندنوشت که ساختار جامعه و توزيع اطلاعات و ثروت و قدرت هرمي بود، و بعد خواهند نوشت و لابد پررنگ هم خواهند کرد که فن آوري هاي نوين ارتباطي، جامعه را مسطح کرد. آنقدر به پايه هاي هرم توانايي بخشيد که آنها را تا راس بالا کشيد. اين امکان را فراهم کرد که با هم در ارتباط باشند، خبر بگيرند و خبر بدهند، اطلاعات رد و بدل کنند، بگويند و بشنوند، ببينند و ديده شوند و مسيرهاي تازه اي پيدا کنند که همکاري کنند، توليد فکر کنند، نقد کنند و پيشرفت کنند. بعد آنوقت بالاي همان صفحه عکس ما را خواهند گذاشت با پرچم هاي سبزمان. خواهند نوشت که ما اولين جنبش اجتماعي اي بوديم که رهبرش همه مان بوديم، برنامه ريزش هم همه مان و آن کسي هم که نامش را صدا مي زديم، حداکثر سخنگوي بخشي از مطالبات ما بود. شايد همانجا کادري هم باز کنند و داخلش بيانيه ميرحسين را که نوشته با توجه به اينکه مردم در نماز جمعه شرکت مي کنند، دعوتشان را مي پذيرد و مي آيد را به عنوان نمونه بگذارند و لابد براي خوانندگان آن دوره توضيح هم بدهند که تا پيش از آن مرسوم بوده که رهبر يک جنبش اعلام کند که مي رود و مردم را دعوت به آمدن کند. بعد لابد زير فصلي باز مي کنند که چطور جنبشي که مرکز فرماندهي نداشت، انقدر هماهنگ عمل مي کرد، انقدر خوب ايده ها، خواسته ها و شعارهايش مطرح مي شد، نقد مي شد، کامل مي شد و بعد يکروز انقدر خوب بيان مي شد که انگار همه اين ميليونها نفر، سالها با هم تمرين کرده اند. شايد همانجا، در نسخه الکترونيکي اين کتاب تاريخ لااقل، لينکي هم باشد به فيلمي از ما که بلندگو فرياد مي زند مرگ بر آمريکا و ما اين همه آدم جواب مي دهيم مرگ بر روسيه. بي آنکه کسي مان از قبل به اين پاسخ فکر کرده باشد، بي آنکه هماهنگ کرده باشيم چنان فرياد مي زنيم که انگار يک دهانيم و يک حنجره. همانجا خواهند نوشت که ما اولين حزبي بوديم که شوراي مرکزي نداشت، دبيرکل نداشت، شاخه سياسي نداشت. خواهند نوشت حزبي بود با آنارشي کامل که رفتاري کاملا نظام مند داشت. لابد طعنه اي هم خواهند زد به احزاب آنارشيست دهه هاي قبل از ما که وجودشان نظام مند بود و رفتارشان آنارشيستي. خواهند نوشت که حزب ما ارگان حزبي نداشت ، اما با اين همه مواضعش روشن بود، برنامه هايش هم درست تنظيم مي شد. خواسته هايمان هم جمع بندي مي شد، نقد مي شد ، کامل مي شد و به واضح ترين شکلي بيان مي شد. در همين فصل خواهند نوشت که ما آخرين روزهاي تفنگ و گلوله را زندگي کرديم و نشان داديم که هر کجا که آگاهي و اطلاعات و مسيرهاي کافي براي ارتباط انساني وجود داشته باشد، گلوله بي معني است. لابد عکسي هم خواهند گذاشت از تک گلوله اي در جايي از موزه آزادي ما و زيرنويسش خواهند نوشت "آخرين گلوله اي که از خشاب در آمد". ظريفي هم لابد پيدا خواهد شد که حساب کند وزن کل الکترونهاي سازنده وبلاگ ها و وبسايت هاي ما، چقدر است و حساب خواهد کرد که همه شان باهم يک هزارم وزن يک گلوله هم نمي شدند. شايد وزن همه مولکولهاي هواي شعارهاي ما را هم حساب کند، تمام مرگ بر ديکتاتورهايمان، تمام زنداني سياسي آزاد بايد گردد هايمان و آخرش نشان دهد که وزن همه شان با هم ، وزن يکي از ديوارهاي زندان اوين هم نمي شده است. بعد خواهند نوشت که ما تعريف دوباره اي کرديم از جامعه انساني، از روابط انساني، از جهاني بودن و از زندگي در دهکده جهاني. بعد هرکدام اين تاريخ نويس ها هم لابد نامي به ما خواهد داد، ساده ترينشان لابد خواهد نوشت انقلاب سبز، ديگري شان خواهد نوشت انقلاب سکوت ، آن يکي خواهد گفت انقلاب لبخند و لابد کسي اين وسط پيدا خواهد شد که بنويسد انقلاب آگاهي. - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - پ.ن. سانلي زحمت كشيده و متن را به انگليسي ترجمه كرده، : In the history books of the 21st century, the first chapter will be about us. In the introduction, they might write that important events have happened before us, events like 9/11 and war on Iraq and Afghanistan, but those were the remnants of the previous century, with an outdated dialogue and with twentieth century tools: Airplanes, bombs and bullets. And then they will write that the first chapter is dedicated to us because we have been the true children of our time and our dialogue was the dialogue of the beginning of the third millennium. نوشته شده در ساعت 1:15 AM
Comments:
از دل برآمده بود و بر دل نشست. حالا دم دست تر از یک قرن دیگر: امسال که پوستر نمایشگاه بین الملی سالانه عکس های خبری برتر سال را دیدیم با خودمان گفتیم سال دیگر این نمایشگاه یک بخش ویژه ایران خواهد داشت.
تا همین الان هم این جنبش تصویر اروپایی ها از ایرانی را به کلی عوض کرده است. احترامی که برای ایرانی ها قایل می شوند قابل مقایسه با دو سه ماه پیش نیست. دست مریزاد.
فوق العاده بود. مرسی
حین خواندن متنتان احساس لرزش، بغض، خوشحالی، و کلی احساسات متناقض دیگه کردم. به امید اینکه آن کتاب فصلهای زیادی تا رسیدن به جهان انسان مدار نداشته باشه
خیلی خیلی خیلی تاثیرگذار بود.
من واسه این "انقلاب لبخند" و " انقلاب آگاهی " بلند شدم از روی صندلی بس که قوی بود نوشته تان. در این روزهای بیم و امید، کفه امیدمان پایین ترآمد امیدتان پایدار ...
با تمام وجودم احساس افتخار کردم که نگارنده چنین متن زیبایی هموطن من است، او هم مثل من و بقیه سبز است فقط این میون چقدر جای ندا ، سهراب خالی است که بخوانند و لذت ببرند
عالي بود. يعني نو تر و بكر تر از اين نمي شد به تاريخ اين روزها اونم به اين شكل رويايي و لذت بخش نگاه كرد. اي ول داره.راستي نظرتون نسبت به اينكه اين رسانه ها اولين و اخرين ابزار ما بودند و هستند و فيس بوك رو ازمون گرفتند (حداقل از خيليهايي كه سرعتشون براي استفاده از فيلترشكن كمه يا نمي تونن هر روز نسخه ي جديد دانلود كنن)و مونديم ايميلها و وبلاگ و سايتها ولي همه گير تر و بزرگترين وسيله ي ارتباط جمعي يعني اس ام اس رو هم خودمون از خودمون گرفتيم؟
اين تحريمي كه راه افتاده شكستنش در اطلاعرساني به عموم مردمي كه اهل نت نيستند اما سبز هستند و مبايل هم دارند نمي تونه تعيين كننده باشه؟ شكستن تحريم اس ام اس براي اطلاعرساني براي 4 شنبه ي تاريخي مهم نيست؟
بسیار عالی بود
می خواستم در صورت امکان نظر شما را در رابطه با این پست بدانم http://saraswatia.blogspot.com/2009/08/blog-post_02.html
خيلي زيبا بود با تمام وجود حسش كردم تحليلي بسيار ظريف بود وهم خون را در رگها به جوش اورد و هم شوق پرواز اخر را
موفق باشي
Excellent bravo first days of gathering after 12th of june i explained what you 've said to old iranian who lives in Paris. I'm working in IT and i know the philosophy of web2.0 so i tried to told them what is the meaning of this technology and its impact on communication and management.
Dorood bar azadi
افتخار میکنم به جوانان سبز وطنم،درود بر چنین دیدگاه انسانی وقوی که تا عمق وجود انسان نفوذ کرده و میتواند هر انسان بی طرفی را متحول کند،با آرزوی تحقق آرمانهای سبز جوانان فرهیخته ی وطنم
خیلی جالب و ظریف بود دیدگاهی نوبه تمام هیاهوهای روزهای اخیر و البته میتونم با کلمه آخر متنتون توصیفش کنم: آگاه بخش واقعا" ممنونم از شما
درود بر عشق درود بر آزادی
خسته نباشید. شما هم اکنون در حال نوشتن تاریخ میباشید و این از اون مواردیست که بسیار دوست میدارم یه شورشی کمی تا اندکی خرسند
عالییییییییییییییییییییییی بود و داره همین جور دست به دست (یا بهتره بگم لینک به لینک) میچرخه روی نت...؛
با اجازه به اشتراک می ذارمش با حفظ منبع البته؛ بی نظیر بود؛ مرسی
نادر جان اینو به عنوان یک نت گذاشتم روی فیسبوک با ذکر اسم وبلاگت به عنوان منبع؛ حالا همینجور داره می چرخه به سرعت؛ داشتم فکر می کردم کاش خودت این کارو کرده بودی؛
اگه حوصله داشتی یه سر به فیسبوک بزنی و نوت کنی اینو خیلی عالی میشه؛ بعد منم اون نوت رو بر میدارم و به نوت تو ارجاع میدم که نویسنده ای ضمنا این کامنت رو برای خودت نوشتم؛ ترجیحا پابلیشش نکن؛ نمی دونم چرا؛ ولی امید دهنده بود این متنت خیلی، سفید بود...؛
به امید پایداری این امیدها و روزی که همه با هم در میدان "آزادی" جشن همبستگی و پیروزی برگزار کنیم! دست شما درست با لین متن زیبا و پرمعنا. من هم با پیشنهاد انگلیسی نوشتن و پخش کردنش خیلی موافقم. یک آدم فداکار و انگلیسی دان زحمتشو بکشه. اجرش با مردم سبز!ـ
آقا ما یه نصف روز وبلاگت رو چک نکردیم انقدر ملت کامنت گذاشتن که به ما نرسید. عالی بود مثل همیشه. من هم لینک نازلی رو منتشر میکنم.
"بعد لابد زير فصلي باز مي کنند که چطور جنبشي که مرکز فرماندهي نداشت، انقدر هماهنگ عمل مي کرد، انقدر خوب ايده ها، خواسته ها و شعارهايش مطرح مي شد، نقد مي شد، کامل مي شد و بعد يکروز انقدر خوب بيان مي شد که انگار همه اين ميليونها نفر، سالها با هم تمرين کرده اند"
good job ولی خدا خدا می کنم از حول حلیم توی دیگ نیفتید!
بسیار بسیار عالی بود فقط یک نکته اینکه به نقش بسیار مهم توئیتر در شبکه های اجتماعی هم باید اشاره می کردی و باید از توئیتر هم نام برده بشه و اینکه هنوز بعد از 45 روز تگ
#iranelection جز Top trend های توئیتر است
این همه خوش بینی ضرر داره. خطر سرخودگی داره. نباید زیادی هم توی توهم مجازی موند. مردم هنوز خیلی نا آگاه تر از این حرفها هستند
ازطرف خودم و مهوش و منوچهر که سعادت خوندن این مقاله زیبا را ندارند به تو ای مرد بینظیر مهربان افتخار میکنیم.تو روح مرا با کلماتی ساده ولی تاثیر گذار سیراب کردی . دمت گرم و روزگارت با همسر بی همتایت همیشه سبز باد .یک سئوال از طرف ژیلا : نادر جان آیا تو در انتخاب رشته اشتباه نکردی؟
تاریخ ما را که بنویسند لابد یک سری واژه ها دیگر نمی مانند و یک سری می روند توی حافظه جمعی مان....فکرش را بکنید : فرهنگ واژگان جنبش سبز!
سلام.
از آن دست نوشته هایی بود که آدمی حظ می برد وقتی می خواند. شاید روزی غبار فراموشی ذهن مرمان جلای این جنبش را بکاهد. اما ما از آن دست کارها کردیم که تاریخ لاجرم باید آن را همیشه به یاد بسپارد. در وبلاگم لینک مطلبتان را می گذارم. موفق باشید
خیلی به سبزها، یعنی به خودت بها دادی و نگفتی که این انقلاب مسطحی چطور در باندهای سیاسی اینترنتی جا خوش کرده و چقدر سعی می کنه افکار رو زیر نفوذ بگیره و خیلی هم ضد دموکراتیکه.اگه وقت کردی یه خورده از خودت تعریف کن تا حتما در صفحه ی اول تاریخ ثبت بشی
ولی خداییش من فکر نمیکنم اسم ما رو هم بنویسن چون هیچکی باور نمیکنه تو قرن 21 جایی به نام ایران وجود داشته باشه که حجاب اجباری باشه یا سایتا فیلتر باشن یا...خداییش خیلی مسخره س و خنده دار، من بودم همچی چیزی نمینوشتم تو تاریخم، تاریخ خنده که نمیخوام بنویسم!
salam, fogholade bood.
mamnoon az iin negareshet.man webloget ro ghablan nadide boodam va yeki az doostan baram Email kard. ma be iin negareshi ke to dari bishtar ehtiaj darim ta khoone shohadaye javanemoon.
واقعا نوشته زیبایی بود
به امید روزی که از این نهضت به عنوان آزادترین نهضت جهان که در آن دولتمردان کوشیدند تا با بی توجهی، دروغ و تزویر هیچ نشانی از آن منتشر نکنند و با عدم نمایش و به بدترین نحو سرپوش بر آن بگذارند در تاریخ ثبت شود و این ثبت با موفقیت و ثمری که از خودش بجا می گذارد و نهال سبز را به درخت تنومندی مبدل می کنه شناخته بشه
چقدر اين "ما" ها گريه مرا دراورد ..مرسي براي اولين و قشنگترين موضوعي كه بعد از برگشتنم خواند م دلم براي اين اشكها تنگ شده بود
تلفیق درک و شعور، هنر نگارش و زحمت وقت گذاشتن با هم که بشود نتیجه می دهد نوشته ای ارزشمند و بامعنا که خواننده هایی را از هزاران کیلومتر آنطرف تر وادارد تا با خواندن نوشته هایتان به شما احترام بگذارند و در دل افتخار کنند به جوانان فهیم و عمیق سرزمین مادریشان که چنین محترم و والا اندیشند.
به سهم خودم از شما و مترجم متن سپاس گزارم. ایمان دارم که مبارزات آگاهانه ی شما پیروز خواهد شد، شما زنان و جوانان و مردم ایران فخر اندیشمندان قرن هستید. زنده و پاینده و سربلند باشید راه آزادی و دموکراسی هموار
من تا به حال جایی نقد یا نظری نذاشته بودم، ولی این نوشته این قدر تأثیرگذار و زیبا بود که چاره ای جز تقدیر و تشکر نداشتم. ممنون از این همه سادگی و زیبایی و به امید پیروزی
عالی بود.عالی تمام مدت که میخوندم همه عظمت این جنبش رو حس می کردم و تمام مدت در بدنم لرزش ناشی از بزرگی و افتخار رو حس کردم.بی نهایت زیبا بود.می خواهم برای همه ایمیل کنم
سلام. آمدم بگویم که زیبا نوشتید و لذت بردم از خواندنش. دیدم دوست سانلی و بهارید. منم دوستشون هستم. جالبه . انگار همه ما در یک حلقه بسته زندگی می کنیم.به هرحال جالب بود و به امید پیروزی و آزادی
نمیتونم چیزی بگم که لیاقت این نوشته رو داشته باشه.
فقط میتونم بگم از اینکه ایرانی هستم از این بابت که هموطن چنین مردمان شجاع، باشعور و آزادی خواهی هستم، با تماموجودم افتخار می کنم و با غرور در هر جای دنیا که باشم فریاد خواهم زد که من ایرانیم، هموطن ندا، سهراب، اشکان، نادر و تمامی کسانی که به دنیا ثابت کردند که "ایرانی میمیرد، ذلت نمی پذیرد" گرچه آنها شاید از اینکه منی که چنین شجاعتی ندارم، هموطنشان هستم، خوشنود نباشند. من در 2 تظاهراتی که بودم فقط توانستم بر غیرت پسران و دختران این سرزمین آفرین بگویم و از شوق و خجالت، اشک بریزم.
رنگ اين شبهای وحشت را ؛ تواند شست آيا از دل ياران
چشم ها و چشمه ها خشكند ، روشنی ها محو در تاريكی دلتنگ همچنانكه نامها در ننگ هرچه پيرامون ما غرق تباهی شد آه باران ای اميد جان بيداران بر پليدی ها كه ما عمريست در گرداب آن غرقيم آيا چيره خواهی شد ؟ فريدون مشيری مرسی به خاطر متن زيبا و صادقانه
دوست عزیز این روزا هر مطلبی که از جنبش سیز ایرانیان می خونم اشکی می ریزم این بار با خوندن این زر نوشته اشکم بوی امید می داد
ببخشيد اگر دير پاسخ مي دهم. هر چيزي كه مي خواستم بگويم را نوشته بودم و حرف زيادي براي اضافه كردن به آن ندارم.
از اظهار لطف هايتان ممنونم. انقدر مرا قرين لطف كرده ايد كه ادامه نوشتن در اين بلاگ برايم سخت مي شود، راستش اينجا بلاگ كوچكي بود با تعداد انگشت شمار خواننده كه عموما دوستان نزديك من هستند. اينبار خواننده هايش به چندين هزار رسيد. و لابد اين خوانندگان جديد انتظار دارند كه هر روز مطالبي از اين دست بخوانند. گمان نمي كنم كه چنين كاري از من ساخته باشد. دوستان عزيزي لطف كرده اند و اين متن را از طريق ايميل يا در فيس بوك منتشر كرده اند. از آنها هم ممنونم. اين وبلاگ نوشته هاي عمومي است و از نظر من نيازي به كسب اجازه براي انتشار آنها در محيطهاي ديگر نيست. البته اگر مطلع باشم از اين امر كه ممنون خواهم بود. نگرانم كه ايده اصلي اين نوشته در زير متني كه شايد بيش از آنچه مرسوم من است احساسي بود، گم شده باشد. اميدوارم كه از خواندن اين نوشته، غير از احساس اميد، توجهي هم به آنچه توانايي هاي بالقوه و بالفعل ابزارهاي ارتباطي نوين فراهم مي كند و تاثير آن بر شيوه زندگي اجتماعي ما هم داشته باشيد. همان چيزي كه كسي از كامنت گذاران با نام WEB 2.0 از آن نام برده است. آقاي عليرضا فيد اين وبلاگ را خواسته، آدرسش اين است : http://bolts.blogspot.com/feeds/posts/default?alt=rss كسي نگران بود كه اين تصور كه اين جنبش مي تواند بدون رهبري متمركز ادامه پيدا كند، از حول حليم در ديگ افتادن باشد. شايد هم ايشان در نگرانيشان محق باشند. راستش اين تجربه تازه اي در تاريخ است ( لااقل تا آانجا كه من مي دانم) و عاملي كه مي تواند اين امر را امكانپذير كند، ابزارهاي نوين ارتباطي است. اينكه چقدر موفق خواهد بود، هنوز براي قضاوت زود است، من خوشبينم. آقاي مهرداد يادآوري كرده بود كه از توييتر نام نبرده ام، حق دارد، من چون خودم از توييتر استفاده نمي كنم، از نقش و توانايي هاي اين ابزار بي خبرم. اما براي آنكه اهميت نكته اي كه ايشان يادآوري كرده اند را بدانيم، بدك نيست كه به مجله تايمز، شماره بعد از انتخابات ايران مراجعه كنيد كه اولين مقاله اش، درباره نقش توييتر است در جنبش ما. منتقد بين نامي گفته بود كه زياده از حد به سبزها اهميت داده ام، نوشته كه ما سبزها در باندهاي سياسي جا خوش كرده ايم ، مي خواهيم افكار را زير نفوذ بگيريم و ضد دموكراتيك هم هستيم. جواب چنداني به اين حرفها ندارم، جز اينكه "نفوذ بر افكار" هدف و راهبرد اصلي هر حركت سياسي است، سبزها سعي مي كنند با بحث و تبليغ بر افكار تاثير بگذارند و بازجوهاي آقاي ابطحي با قرص روانگردان، بازجوهاي كهريزك هم كه با چوب و چماق. من شخصا روش تبليغي و مباحثه را براي تاثير بر افكار بيشتر مي پسندم. درباره ضد دموكراتيك بودن اين جنبش هم تنها مي توانم بگويم كه ابزار مقابله با دموكراسي، نيروي نظامي و نهادهاي كنترل كننده هستند كه جنبش سبز از آنها بي بهره است. من تمام قد به افتخار مردان و زنان شجاع و فهميده اي كه اين جنبش را شروع كرده اند ايستاده ام. نگرانم كه پايان راه چه مي شود و نگرانترم كه تغييري رخ بدهد و باز سي سال بعد فرزندان ما ، ما را بخاطرش مواخذه كنند. براي همين هم هست كه فكر مي كنم، امروز همه ما بايد به طور جدي فكر كنيم به اينكه از اين جنبش چه مي خواهيم. فكر مي كنم كه همه ما بايد اين "درخت آرزو" را با تصويرهاي زندگي دلخواهمان آبياري كنيم.
آقا سپاسگزارم ... مو به تنم سیخ شد ... بیشتر از 30 بار این نوشته رو خوندم ... برای هر کسی که میشناختم فرستادمش ... تحلیلی بسیار مخوف بود بر حرکات و اعتراضاتی که به پست مدرن ترین شکل ممکنه در بستر سنتی ترین حکومت این روزهای دنیا شکل میگیره ... باز هم ممنونم ...
Doust aziz matlab shoma besyar jaleb va bedoun tarikh masraf boud.
omidvaram keh mandegar shavad. man matlab shoma ra be sourateh dast nakhordeh dar blogam montasher kardeam ta beh dast afrad bishtari beresad khandeh boudam keh ejazeh midahid va baz khandeh boudam keh etelah bedaham behtar ast. movafagh bashid
شاید خیلی دیر برای خوندن این پست اومدم
ولی اشکی که از چشمام بی اختیار با یادآوری همه چیزهایی که گذشت راه افتاد رو نمی تونم انکار کنم همون طور که نمی تونم انکار کنم تو دو سه روزی که کامپیوترم خراب شده بود مثل روانی ها شده بودم که از هیچ چیز خبر ندارم ما همه با هم هستیم و این با هم بودن ارزشش اونقدر بالاس که تونسته غول های شبکه های اجتماعی رو به تحسین ما وادار کنه به خودم و ملتم و کشورم افتخار می کنم
سلام
بلاگت رو به لیستم اضافه کردم، به واسطه ی متنی که چندین بار به ایمیلم روانه شده بود و یکی از دوستان لطف کرده بود و آدرس رو هم گذاشته بود، به خاطر قلم خوبی که داری، اما دلم می خواست از نویسنده ی این سطر ها بپرسم که فکر نمی کنی پدر و مادر های ما هم با همین امیدها انقلاب کردند؟ که شاید یک روزی صلح و حقیقت جایگزین بدی ها باشه؟؟؟ برام سواله که نسل ما هنوز این چیزها رو نمی فهمه و باز در پی انقلابه...کاش از خودمون شروع کنیم.شاید این بار ما نتیجه بهتری بگیریم.
salam
man kheili say kardam bartoon comment bezaram..taze shod...man kole taghriban blog shomarao zir o roo kardam v khondam...doosesh daram, mamnoon misham be blog man ham sar bezanid, www.baghemakhfii.blogfa.com
ba dorud be newisandeh y in matlabe jandar wa arzeshmand .
in matlab dar kayhan london niz be chaap resideh ast ke mara sakht be jan neshast chera ke didgahi motefawet az digaran darad. bad az in bandeh peywasteh be in weblag morajee khaham kard wa az matalebe shoma lezat khaham bord wa chizha khaham amukht. agar shoma ham waght kardid mitawanid be weblage man sari bezanid wa nazaretan ra ham lotfan benewisid. ba sepas baray in negahe ziba be ruydade iran majid rahimi www.majidrahimi.blogspot.com
سلام نادر جان
هیچوقت فکر نمیکردم شما وبلاگ داشته باشید و بنویسد...اینو الان که اینجا اتک) هستم متوجه شدم از بس که این پست اخرتو همکارا دست به دست چرخوندن...خیلی تلاش کردم کامنتی نذارم ولی نشد آخه این بهترین و تاثیر گذارترین و فوق العاده ترین متنی بود که تو این دو ماه خوندم و چقدر امیدوار کننده بود نمیدونم چرا ولی واقعا احساس ارامش کردم از فردا از اینده همیشه شاد و موفق باشید. ( آفاق)
خوشحال نيستم از اينكه لينك اين نوشته در الاهرام يا در كيهان لندن رفته باشد (خوشبختانه تا جايي كه من ديدم اثري از آن در كيهان لندن نيست و احتمالا دوستي كه در اين مورد كامنت گذاشته بوده، اشتباهي كرده)
گمان مي كنم كه خط كشي بسيار دقيقي لازم است بين ما معترضين به وضع موجود و رويابينان آينده بهتر، با كساني كه اهداف ديگري را در پيگيري جنبش ما دنبال مي كنند. لازم به توضيح بيشتر نيست. ما ايراني هستيم و منافع جمعي و ملي مان برايمان اهميت دارد. هدف ما داشتن زندگي بهتر براي ايرانيان و كشور آبادتر ايران است. اگر كسي در قاهره يا لندن خيال مي كند كه از اين نمد كلاهي برايش مي ماند، بسيار در اشتباه است. هرچند قاهره نشينان شايد درسهايي بياموزند از جنبش ما، ايده بگيرند كه چگونه بكوشند تا مسير بهتري به دموكراسي بيابند از ميان رئيس جمهوران مادام العمر.
webstats has listed you from Iraq! if you can correct it, do it please. otherwise remove the link to webstate pages.
thanks you. was a nice post...
Mr B, have you seen this link? http://maps.google.com/maps/ms?client=firefox-a&channel=s&hl=en&source=hp&ie=UTF8&msa=0&msid=102262559194494428342.000473d92406c592a586b&z=15
Here you can find several videos from Qods day demo's matched to their exact location on Tehran's Google map! I was looking at it and just recalled your post, and how we are all helping with virtually recording and documenting this green revolution... :-) cheers!
بدون شک همینطور خواهد بود
احسنت عالی بود به پیشنهاد مریم بانو آمدم و ممنونم و خوشحال سبز میشود دنیا به زودی
بسیار زیبا بود
در ضمن ما میدانیم که برای این مهم باید صبور و پرتلاش تر از قبل باشیم و هیچ گاه مایوس نشویم
در این روزها که سرکوب شدیدتر شده تذکر اینکه این جنبش تاریخ را خواهد نوشت بسیار امیددهنده بود،ممنون عزیز
افسوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
افسوس دوست من که اکثریت جامعه جور دیگری می اندیشند تو که مدعی نیستی تمام ایران همین مردم شمال و شرق و غرب تهران هستند ؟ آری در تاریخ قرن میلادی گذشته یکی از فصول اول به انقلاب مشروطه اشاره خواهد کرد و در پایان آن فصل رجوع خواهد داد به نهصت نفت و بعد به انقلاب 57 و بعد توضیح میدهد گرچه این انقلاب بزرگترین و موثر ترین رویداد این قرن بعد از جنگ جهانی دوم بود ولی عملن و با درایت کشور های غربی و به دلیل ویژگیهای شخصیتی ایرانیان این اتفاق بالقوه هولناک کنترل شد و نه تنها منافع ما را در منطقه به خطر نینداخت بلکه به یکی از سر پلهای تبلیغاتی ما برای دخالت آشکار نظامی در منطقه تبدیل شد البته که حماقت مقامات عراقی و همکاری های "سر بن لادن"معادل عرب سر لورنس هم در اجرای نقشه های ما موثر بود ودر تاریخ قرن جاری هیچ چیز نخواهد بود مگر در رابطه با فتح نهائی ایران و نفوذ کامل بر منطقه مگر : ما از این خوشبینی که همه ملت ایران چون ما محدود مردم مرفه و متصل به اینترنت افکار شیک و رویائی و جهان وطنی دارند در بیائیم و بدانیم تا قاطبه ملت ایران این چنین فکر کنند که میکنند هم امثال احمدی نژاد که سر تا پا یک خاصیت موجه (نه به عنوان یک شهروند معمولی )به عنوان یک رئیس جمهور ندارد یک شبه سکان مملکت را بدست می گیرند و هم غربی ها اجازه نخواهند داد ملتی اینچنینی مهلت عرض اندام پیدا کند راه نجات در استفاده از همه لوازم ممکن جهت ارتقاء افکار عموم با صبوری و برای کسب نتیجه در دو دهه ی آینده است .
بعد از حدود 4سال از نوشتن این متن هنوز به یادش بودم. امروز بیشتر از قبل. ویار خواندنش را داشتم. گشتم و گشتم و گشتم تا پیدایش کردم.
و باز مثل اولین بار بغض کردم. این بار اما نه با افتخار، که با درد، فقط با درد خواندمش...
بعد از حدود 4سال از نوشتن این متن هنوز به یادش بودم. امروز بیشتر از قبل. ویار خواندنش را داشتم. گشتم و گشتم و گشتم تا پیدایش کردم.
Post a Comment
و باز مثل اولین بار بغض کردم. این بار اما نه با افتخار، که با درد، فقط با درد خواندمش...
|