BOLTS




Friday, April 30, 2004

٭
گفتا كه خراب اولي را بايد بخوانيد. قبول دارم كه وبلاگ سختي است. سخت به معناي كامل كلمه. يعني اول استراحت كنيد, فنجاني چاي بنوشيد و وقتي كه فكرتان كاملا باز بود و مي توانستيد براي مدتي به چيزي متمركز شويد, آنوقت گفتا كه خراب اولي را بخوانيد.
نام گفتا كه خراب اولي را من به اين وبلاگ بي نام داده ام. يعني با آدرسي كه دارد و صفحه پردازي سياه و سفيدش, اين مناسبترين نام براي آن است. وگرنه اين وبلاگ نه با آن كتاب دوراس كاري دارد و نه با آن شعر حافظ.
نام نويسندگان وبلاگ را نپرسيد, اگر دلشان مي خواست خودشان را معرفي مي كردند. هر چند شايد قلم يكي شان را بشناسيد. قلم دومي را گمانم كمتر كسي بشناسد, هر چند براي من ناآشنا نيست.
لااقل از زمان«تلفن» ها.
«تلفن» نام مجموعه نامه اي بود كه در پاكتي خاص رد و بدل مي شد. پاكتي كه يك گوشي تلفن روي آن كشيده بودم و اسمش هم همين بود : «گوشي»
ترتيبي هم داشت , يعني بعد از اولين تلفن مكتوب من, براي مدتي, اين گوشي دست به دست مي شد با تلفنهاي داخلش. مي رفت و مي آمد.
گاهي فكر مي كنم كه كاش نگاهشان داشته بودم. شايد به يادم مي آورد كه چه كسي بودم.
اما چيزي هست كه مي توانم بگويم: امروز بي استعداد تر از آنروزم. كمتر كنجكاو و كمتر خلاق.
محافظه كارترم و وابسته تر به آنچه دارم. اما آرامش يافته ترم و از شادي بهره بيشتري دارم.
اما در مورد او مي توانم بگويم كه امروز بسيار شادتر است از آنچه بود و در جهان جا افتاده تر . لذت بيشتري مي برد امروز و گمانم جستجوي درونش به انجامي رسيده است



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Home