BOLTS




Wednesday, March 12, 2008

٭

آقاي ب و جاده خاكي
- - - - - - - - - - - - -
1- آقاي ب ناچار مي شود كه به جاده خاكي بزند. آقاي ب مي خواست بعد از بحث شبه علم، بحث شبه آمار را پيش بكشد و بحث كند كه چطور عدم مشاهده صحيح و عدم انتخاب مناسب نمونه آماري باعث مي شود كه نتايج نادرستي بدست بيايد. اما اين قضيه "آموزش رابطه با خدا به كودك" انقدر از نظر آقاي ب مهم است كه نمي تواند اظهار نظر در مورد آنرا به تعويق بياندازد.

2- اين عكس را خوب نگاه كنيد. صحنه جديدي نيست. هركداممان تابحال بارها و بارها ديده ايم اش. اما فكر مي كنم كه تابحال انقدر از ديدنش تعجب نكرده بوديد.




3- فكر مي كنم كه شما هم مثل آقاي ب از خودتان مي پرسيد: آن سر بند روي سر آن بچه چكار مي كند ؟

4- و گمان مي كنم كه براي خيلي از شما خيلي طبيعي است كه يك "بچه مسلمان" را با چنين قيافه اي ببينيد.

5- و حتما اگر آقاي ب اين عكس را برايتان به اين شكل در بياورد، ديگر كاملا متوجه منظور آقاي ب مي شويد.


6- آقاي ب مي خواهد توجه شما را به چيزي جلب كند: در دنيا "بچه مسلمان"‌نداريم. همانطور كه "بچه تروتسكيست" نداريم. "بچه پوزيتيويست منطقي" هم نداريم. آنچيزي كه ما اشتباها به آن "بچه مسلمان" مي گوييم در واقع "بچه اي از پدر و مادر مسلمان" است.

7- بچه سه ساله همانقدر از الهيات سر در مي آورد كه از پوزيتيويسم يا مائويسم. همانقدر از اسلام مي فهمد كه از نظرات اقتصادي آدام اسميت. همانقدر مي فهمد امام حسين كيست كه مي فهمد چه گوارا چه كسي است.

8- ما لباس چه گوارا تن بچه نمي كنيم. سربند يا حسين هم نبايد روي سرش بگذاريم. برايش درباره پيروزي نهايي پرولتاريا بر بورژوازي صحبت نمي كنيم، انتظار هم نبايد داشته باشيم كه چيزي از خدا بفهمد.

9- بچه كنجكاو و پرسشگر است.درباره همه چيز مي پرسد و سوالهايش را همينطور تا ابد تكرار مي كند. آقاي ب معتقد است كه هيچ نيازي نيست كه پدر و مادر بتوانند تمام سوالات بچه را جواب بدهند. "نمي دانم" هم يكي از جوابهاي ممكن است. بخصوص وقتي كه جوابي را مي خواهند براي سوال ارائه كنند كه نتيجه قبول يا ردش، در تمام زندگي ( و اگر به وجود پس از مرگ معتقد باشيد، تا ابد) تاثير گذار است.

10- منظورم خيلي واضح است : بايد اجازه داد كه كودك به آن اندازه از رشد عقلي برسد كه بتواند تشخيص دهد كه آيا از نظر او دنيا نيازمند يك آفريننده است و آيا آن آفريننده بايد صفات مشخصي داشته باشد و اينكه آيا اصلا دنيا داراي هدف مشخصي است كه تمام ذرات آن در آن راستا حركت مي كنند؟

11- به هيچوجه نبايد انتظار داشت كه كودك در سنين پايين بتواند چنين امري را درك كند.

12- و برعكس القا وجود موجودي پيچيده و غير قابل درك و توصيف به كودك مي تواند تاثير پيچيده اي در تصور او از جهان و تفسير او از وقايع آن داشته باشد.

13- آقاي ب معتقد است كه آموزش خدا به كودكان در پاسخ به سوالات هستي شناسنه شان، همانقدر نادرست است كه آموزش مكانيك كوانتم به آنان در پاسخ به سوالات چيستي شناسانه آنها.

14- آقاي ب معتقد است كه بجاي آنكه پاسخ نهايي ( كه معلوم نيست براي خود پدر و مادر هم چقدر مستدل باشد) در سنين كودكي به بچه القا شود و نه تنها چنين پاسخي به عنوان هسته مركزي تمام سوالات مطرح شود كه همراه با آن گستره بي پاياني از اعتقادات جانبي (‌چشمي كه هميشه همه را مي بيند، آتش كه تا ابد مي سوزاند) به او ارائه شود، بايد به كودك درست ديدن، سوال پرسيدن ، آزمايش كردن، شك كردن، استدلال كردن و استنتاج كردن را آموخت.

15- و اگر معتقد باشيم كه خدا پاسخ نهايي سوالات هستي شناسانه ( نقطه آغاز، نقطه پايان و هدف وجود) ‌است، آنوقت مي توان مطمئن بود كه كودكي كه درست ديدن، درست پرسيدن و درست استدلال كردن را آموخته است، به همين جواب خواهد رسيد. همانطور كه ادعا مي شود كه همه دانشمندان بزرگ تاريخ به اين جواب رسيده اند.

16- اما نمي توان اين ادعا را خيلي هم پذيرفت. زمان بسيار كوتاهي است كه در جامعه بشري، مي توان با برچسب بي خدايي زندگي كرد. در كشور ما ادعاي بي خدايي نتيجه شرعي اش مرگ است. در كشورهاي ديگر هم خيلي وضع بهتر از اين نيست. زمان خيلي كوتاهي است كه مي شود ادعاي بي خدايي كرد و هنوز در جامعه جايي داشت. پس نبايد انتظار داشت كه مثلا لئونارد داوينچي صدها سال پيش از اين چيزي از ترديد خود در الهيات گفته باشد. آمار امروز ما از جوامع توسعه يافته تر اما با ادعاي خدامدار بودن دانشمندان خيلي هم سازگار نيست.

17- آمارگيري از اعضاي آكادمي سلطنتي انگلستان نشان مي دهد كه تنها 3.3 درصد از دانشمندان عضو اين مرجع علمي به وجود خداي خالق (‌با اوصافي كه در اديان ابراهيمي از آن مي شود)‌معتقدند. آمارگيري سال 1998 از آكادمي علوم آمريكا هم نشان مي دهد كه معتقدان به خداي ابراهيمي بيش از 7 درصد نيستند. از ميان برندگان جايزه نوبل علم در سالهای اخير هم تنها دو نفر آنان خود را رسما مسیحی معرفی می کنند.
http://www.stephenjaygould.org/ctrl/news/file002.html

18- خبر بدتري هم هم دارم : آمارگيري رسمی سال 2004 در آمریکا (که می دانیم کشوری بسیار مذهبی است) نشان می دهد که رابطه معکوس بین تحصيلات و ميزان اعتقادات مذهبي وجود دارد. خلاصه ای از این آمار در سایت دانشگاه برکلی دیده می شود : رابطه اعتقاد مذهبی را با تحصیلات در سایت زیر مشاهده کنید :
http://sda.berkeley.edu:8080/quicktables/quicksetoptions.do?reportKey=gss04%3A1

19- بيش از شش ميليارد نفر انسان در دنيا زندگي مي كنند، تنها يك پنجم آنها مسلمان اند، حدود يك سوم ديگر هم مسيحي اند. نیم ديگر دنيا به خداي ابراهيمي اعتقاد ندارد. نمي شود به همين سادگي گفت كه اعتقاد به خدا با توصيفاتي كه ما از او داريم، بدیهی ترين پاسخ به پرسش هستي شناسانه است.

20- آقاي ب فكر مي كند آن زمان و حوصله اي كه صرف آموزش رابطه كودك با خدا مي شود را بايد صرف آموزش علم، آموزش مشاهده، آزمايش و استدلال منطقي كرد. اعتقاد يا عدم اعتقاد به خدا وقتي با علم، مشاهده، آزمايش و استدلال منطقي هماهنگ باشد، به خودي خود ايجاد مي شود. اما نه در اثر تلقين مادرانه، كه در اثر تشخيص منطقي.

21- کم نیستند کسانی که فکر می کنند آموزش مذهب به کودکان نشانه بارز کودک آزاری است. نمونه اش آقای نیکولاس هامفری که سخنانش را در سازمان عفو بین الملل می توانید در آدرس http://cogprints.org/400/0/Amnesty.htm
بخوانید. و لابد بعضی از این آدمها، مشابه این عکس را از مراسم عاشورا دیده اند :

Labels: ,




Comments:
آقا ما اصلن از طرف جمیع خدایان از دست شما خوشحالیم و هی از این که این روزها دارید به گوشه های تاریک این کائنات و المپ ما، نور حقیقت می تابانید، کیف می کنیم. خیالمان هم راحت است که شما هستید و این ها را - به قول میرزا- آن قدر همت دارید که این جور مفصل و مستدل می نویسید و حجت بر ما تمام می شود و می شود مصداق واجب کفایی.
 
خیلی عالی بود
 
من دختر بچه ای را میشناسم که روزی با هق هق از مهدکودک آمد خانه. از همه چیز میترسید حتی از راه رفتن خودش. بعد از مدتها اصرار در مورد اینکه چه اتفاقی افتاده بین گریه هایش توضیح داد که نمی خواهد برود به جهنم. و گفت که مربی اش گفته که خدا همه جا او را می بیند و بدجوری تنبیه اش می کند اگر خطایی ازش سر بزند. من فکر میکنم مادرش دو دستی زد توی سر خودش که چطور یک مربی می تواند یک روزه تمام آموزش این 3-4 سال را به باد فنا دهد. از آن به بعد مادر این دخترک کذایی انرژی بیشتری صرف کرد فقط برای اینکه به او بیاموزد که فقط و فقط خودش باید تصمیم بگیرد که دنیا را چگونه ببیند. البته ناگفته نماند سالها بعد مادر مذکور یک سمت ( به کسر س, فتح م ) مهم با قدرت اجرایی در همان سازمانی که مهدکودک وابسته به آن بود به دست آورد و اولین کاری که انجام داد فیلتر کردن چنین مربیانی و انتخاب دقیق مربی ها و آموزششان بود. به هر حال منظورم این است که جا انداختن این مدل آموزش کار خیلی سختیست ... یادتان رفته چه چیزهایی در مدرسه ها در کله-مان فرو میکردند؟
 
یک جاده خاکی هم ما بزنیم و برویم. این جاسمین را در دربند، آب دست تان است زمین بگذارید و مورد تفقد قرار دهید. البته همان طور که آب را زمین می گذارید، حتمن یک عدد چک پول حدودن صدچوقی بردارید در جیب تان بگذارید که خیال تان راحت باشد. بعد، یادتان باشد که اپرتایزرها را فراموش نکنید. بعد، اگر میگوباز هستید نان تان در روغن است. بعدتر هم یواشکی مقداری شراب با خودتان ببرید که در غیر این صورت، بدجوری هی حین صرف غذا، آه خواهید کشید. بعد هی دقت کنید به رفتار و کردار پیشخدمت ها و پرسنل و هی خوشحال شوید از این همه آداب دانی. بعد اگر دل تان خواست که سیگاری بکشید بعد از آن همه تناولِ مطلوب، اصلن بروید در تراس بشینید کلن. از ما گفتن بود.
 
بسیار بسیار موافقم. شما خیلی خوب توضیح دادین.
 
خیلی ممنون بزای این نوشته عالی
 
خیلی ممنون برای این نوشته عالی
 
عکسهای بسیار زشتی بود و کاملا بی ربط به موضوع بحث... این تعصبات افراطی را نه ما قبول داریم و نه تمام آدمهای دینداری که در اطرافمان می بینیم. وضعیت فلسطین و یهود هم وضعیت خاصی است که جنگی وحشتناک است و شاید آنها مجبور باشند بچه هایشان را اینطور تربیت کنند... به نظرم بهتر بود که اگر می خوواستی منطقی باشی به کلیت جامعه نگاه می کردی
 
Very interesting discussion, with a new point of view, Thanks
 
قربان، این کلام شیرین و این بیان وزین شما بار دیگر این نوستالژی مصاحبت و درس و بحث در رکاب شما رو در وجود بنده بیدار کرد، الانم که دوران انتخابات و انتصابات و این مسائل هستش، ما بیش از هر زمان دیگه ای دلتنگ مباحثات من باب مسائل مشترک هستیم،...
خلاصه که این لعل لب شما به روح مرده ما جان دوباره ای بخشید در این قطب این روزها نه چندان سرد شمال.
انشاالله نزد اولیا ماجور باشید.
من باب یادآوری عرض کنم که بنده هنوز سر پیشنهادم که در مکان مقدس کارخانه پاستا در حضور جمعی از علما و خدایان و علاقه مندان خدمت شما ارائه شد هستم؛ کافیست شما لب تر نمایید تا بنده نذرم را ادا کنم.
آقا وعده ما جمعه، سر صندوقهای رای، سلام بنده را به حاج آقا کروبی برسانید
 
عالی بود.
 
Mr. B have you read anything from Jacques Ellul or lewis Mumford? These two are critics of modernism and our science and technology driven era. You may enjoy reading them.
 
من هم از خوندن نوشته شما و کامنت ها لذت بردم. نمیدونم چرا آقای الف حرفاشو با خشونت می زنه. آدم دلش می گیره.
 
آقاجان این کامنت های شما حیف است در کامنت دانی آقای الف دیده نشود. بردارید بیاوریدشان همین جا. مرتبط و مکمل هستند.
 
مرسی آقای ب عزیز . خیلی زیبا نوشته بودی . درضمن این مطالب همان چیزهای روزمره زندگی خودمان در ایران است نه هیچ جای دیگر دنیا . در جواب به آن Comment که نوشته بودند این عکسها برای ایران نیست : من 26 سال دارم و هیچگاه آن روز تلخ را که در 7 سالگی ام در روز عاشورا دیدم که مادری به دست خود و از روی نادانی و حماقت با زدن قمه بر سر فرزند 4 ساله خود باعث مرگش شد و پدر احمق تر آن پسر ، پسر خود را شهید راه حسین می دانست .
 
حق (طبق معمول) با آقای مارانا است. بهتر است که کل بحث همینجا باشد نه اینکه نصفش اینجا باشد و نصفش در وبلاگ آقای الف.
در نتیجه اول از همه پست آقای الف در جواب این نوشته را در زیر می آورم و بعد هم کامنت های مرتبط با آن را.
این از پست آقای الف :
Http://poh.blogspot.com
Thursday, March 13, 2008

بی دینی مد شده است

بی دینی مد شده است! اتئیست بودن یک افتخار جدید جوامع نوظهور در دنیاست، خیلی چیز عجیبی نیست، الان برای اینکه بتوانی بگویی که صاحب تفکرم و چشمم کور از یک مسلکی پیروی نمی کنم، بهتر است بگوئی بی دینم! برای اینکه دانش و خردت را هم به رخ دیگران بکشی، باز هم بهتر است که بگویی علم پرستم! این از غرور بشر است، بشر فکر کرده است که پخی شده است! فکر کرده است که پیشرفت علم به عددی تبدیلش کرده است، همین بشر دانشمند امروزی هنوز نمی تواند یک قلب درست و حسابی بسازد! هنوز نمی تواند چهار تا مویرگ از پرده چشم را بردارد و جا به جا کند! یا مثلا به لال ها قدرت سخن گفتن بدهد! یا حتی قرصی به تو بدهد که بیماری های روانی ات، درمان شود! آنوقت می گوید : جهان در تصادف ایجاد شده است! اولین بشر هم احتمالا سوسک بوده است که وقتی از زیر لایه اوزون رد شده است، جهش ژنتیکی کرده است و شده است پدر آدمیان!
"تصادف" همیشه بهترین توجیه بشر است. وقتی که کودکیم وقتی کار بدی می کنیم ، از ترس مان می گوییم تصادفی بود! وقتی که بزرگ هم می شویم و مثلا تصادف می کنیم یا در امتحان رد می شویم، باز می گوییم تصادفی بود! حالا وقتی دوست نداریم خدا باشد، می گوییم تصادفی ست! چون ما "دوست نداریم" خدا باشد! همین و بس.

می دانی چرا؟ چون "مد شده است" چون اگر بگویی خدا پرستم، املی! بی سوادی و بعد برای تو آمار رو می کنند که تحصیل کرده ها آتئیست اند! میلیون ها دانشمند بزرگ در قرون گذشته خداپرست بوده اند! و امروزه ما به خاطر آمارها و برای اینکه جلوی رفقا کم نیاوریم، "کافر" می شویم! شرایط جبر زمانه است! اینجوری اقتضا می کند. دوستی می گفت : اگر خدا پرست باشی، در جمع باحال ها راهت نمی دهند! آنروز به این حرفش خندیدم! امروز می بینم همه مردم جوگیر شده اند! از "بی خدا"یی شان راحت سخن می گویند و این را نشانه دانش والای شان می دانند! بالا بروید، پائین بیائید کره زمین بزرگترین مردانی که تا به امروز به چشم دیده است : خدا پرستان بوده اند! اگر 100 دانشمند و فیلسوف و اندیشمند کافر نشانم بدهید میلیون ها دانشمند و اندیشمند و کاشف خداپرست نشان تان می دهم! "علم" اندکش غرور می آورد! ولی وقتی که اسم ت بشود "دانشمند" می شوی ادیسون، نورت، داوینچی، نیوتون، فارابی، ارسطو و خیلی های دیگر! "خدا" اگر ماده بود و قابل نشان دادن که این همه قرن ها میان ملحدان و خداپرستان درگیری نبود! "خدا" چیزی ست که باید باورش کنی، به شرطی که تابع "مد"روزگار خویش نباشی.
*
درباره پست آقای بولتس اول از همه من آمار خداپرستان و غیرخداپرستان را با ماخذ غیر ویکیپدیایی برایشان می گذارم :
http://www.adherents.com/Religions_By_Adherents.html

1. Christianity: 2.1 billion
2. Islam: 1.5 billion
3. Secular/Nonreligious/Agnostic/Atheist: 1.1 billion
4. Hinduism: 900 million
5. Chinese traditional religion: 394 million
6. Buddhism: 376 million
7. primal-indigenous: 300 million
8. African Traditional & Diasporic: 100 million
9. Sikhism: 23 million
10. Juche: 19 million
11. Spiritism: 15 million
12. Judaism: 14 million
13. Baha'i: 7 million
14. Jainism: 4.2 million
15. Shinto: 4 million
16. Cao Dai: 4 million
17. Zoroastrianism: 2.6 million
18. Tenrikyo: 2 million
19. Neo-Paganism: 1 million
20. Unitarian-Universalism: 800 thousand
21. Rastafarianism: 600 thousand
22. Scientology: 500 thousand
پس معلوم شد که نیمی از کره زمین بی دین نیستند! تقریبا 14 درصد کره زمین بی دین هستند! که البته آن 1 میلیارد شامل سکولار و آتئیست ها و ماتریالیست ها هم هست! درباره آن تصاویری که نشان داده اید، دوست دارید من هم تصاویر برادران آتئیست روس را وقتی که کودکان مسلمان را زیر تانک له می کردند در وبلاگ بگذارم؟ چهارتا عکس و چهار تا خانواده و چند نوع انسان نشانگر یک تفکر نیست! از شما بعید است که با چهار تا عکس قمه زنی و این ها که خودتان هم می دانید عمده مسلمانان با آن مخالفند بخواهید یک "واژه" را زیر سئوال ببرید! انسان برای مباحثه از حربه های خرد استفاده نمی کند.

و درباره تربیت کودک. یک سئوال آقای بولتس عزیز : شما اگر صاحب فرزند شوید و اگر فرزند شما از شما پرسید که خدا چیست؟ به او چه می گوئید؟ می گوئید خدا هست یا نیست؟ می گوئید کائنات را یک تصادف تولید کرده است یا می گوئید خدایی هست، یا می گذاریدش سرکار؟ اصولا چه جوابی به سئوال کودکتان می دهید؟ واضح است که به او نمی گوئید خدا هست! چون خدا را باور ندارید! پس عملا می گوئید که خدا نیست! پس شما هم تفکرات مذهبی تان را به کودک تان منتقل کرده اید! این ناخواسته یک اتفاق است که در همه جوامع می افتد! فرزند شما شانس بسیار کمی خواهد داشت که "خدا پرست" شود! چون شما ناخواسته جلوی دانستن ش را خواهید گرفت. پست خانم شین هم از زبان یک خدا پرست بود! خانم شین به عنوان یک آتئیست روزنگار نمی نویسد! به عنوان یک خداپرست می نویسد. پس اصولا کسی که به خدا اعتقاد دارد، "تز" فکری اش خداپرستی ست. مگر چیزی غیر از این است؟
*
 
جواب من به آقای الف در وبلاگ ایشان
من باید توضیحات متعددی درباره پستی که نوشته ام بدهم، به نظرم می آید که بعضی جاها سوئ تفاهم هایی در این مورد بوجود آمده است :

1- من احتمالا بیش از 99 درصد مردم این کشور در مورد مذاهب مطالعه کرده ام، هر چه کتاب آسمانی در دسترس هست را دقیق مطالعه کرده ام ( قرآن، انجیل، تورات، اوستا، کتاب مورمون ها) کتابهای وابسته به آنها را هم کم نخوانده ام ( تفسیر قرآن، کتاب حدیث، توضیح المسائل، بندهش، ماتیکان یوشت فریان، کتب عرفانی [ اسلامی، زرتشتی، یهودی) و مذاهب فراموش شده ، منقرض شده یا کم طرفدار دیگر از قضا درباره ادیان هندی و چینی و سرخپوستی هم چیزهایی خوانده ام. و راستش اصولا مطالعه متون مقدس یکی از علایق جدی من است.
2- در هیچ کجای نوشته من چیزی از تبلیغ آتئیسم نیامده است، آن چیزی که من تبلیغش را کرده ام، مطالعه، مشاهده، آزمایش، استدلال و تحلیل منطقی است.
چندباری هم تکرار کرده ام که اگر معتقد باشیم که خداپرستی با مطالعه ، استدلال و تحلیل منطقی همخوان است، انتظار هم خواهیم داشت که در چنان شرایطی کودکی که آن روش فکر منطقی را آموخته است به این نتیجه خواهد رسید.
و اگر کسی فکر می کند که چنین امری به به آتئیسم می انجامد باید اینرا پیروزی بزرگی برای آتئیسم دانست که خود را منطقی و همخوان با مشاهدات جلوه داده است.
3- همانطور که خانم بهاره نوشته است، من درصد معتقدان به ادیان ابراهیمی را نوشته بودم. از قضا مرجع من هم همان سایت مورد نظر شما بود ( و البته مرجع آن هم بریتانیکا است). با نوشتن این آمار می خواستم تاکید کنم که اعتقاد به خدای واحد با توصیفاتی که ما از آن داریم، آنقدر ها هم که فکر می کنیم جهان شمول نیست. و تعداد خدایان و صفات خدا برای بسیاری از مردم جهان متفاوت از ماست.
4- از قضا در میان این ادیان ابراهیمی هم که ما خود را قسمتی از آنان می دانیم اوصاف خدا چندان یکسان نیست. یک سوم جمعیت دنیا که مسیحی هستند معتقدند که مسیح همان شخص خداوند است. شخص خداوند از نظر آنان به زمین آمده است و بر صلیب رفته است. مطالعه تورات و انجیل حقیقتا برای هر کسی که خیال می کند که این دو کتاب هم، همین عقاید ما مسلمانان را مطرح می کنند، واجب است تا بداند که چقدر فاصله است بین اعتقادات ادیان ابراهیمی.
5- علم آنگونه که من می شناسمش، فاقد خواصی است که بتواند "علم پرستی" را باعث شود. اصولا علم قابل پرستش نیست. تنظیم یک نگرش هستی شناسانه برمبنای اطلاعات علمی به این معنی نیست که به فرمول های علمی سجده کنیم یا به سمت آکادمی علوم نماز بخوانیم. "علم پرستی" واژه ای ناصحیح و غیر قابل استفاده است. مگر اینکه ادیان مسخره ای از رده scientology آقای تام کروز را مد نظر داشته باشیم که عقایدشان آنقدر خنده دار است که بدرد ساختن کارتونهای بچه گانه می خورد و در حقیقت هیچ رابطه ای به علم ندارند ( و نمونه خوبی هستند از همان چیزی که شبه علم نامیده می شود).
- فرزند من (اگر هرگز چنین موجودی باشد) یاد خواهد گرفت که دقیق نگاه کند، یاد خواهد گرفت که پرسش کند و یاد خواهد گرفت که تحلیل منطقی کند. فرزند من کارهای خوبش را به امید بهشت نخواهد کرد و کارهای بدش را هم به ترس جهنم ترک نخواهد کرد. فرزند من اخلاق را آنگونه خواهد آموخت که امکان کلاه شرعی نداشته باشد.
6- فرزند من امکان آنرا خواهد داشت که در سنی که توان درک مسایل فلسفی را دارد، نظرات فلاسفه مختلف را مطالعه کند، کتابهای مقدس را بخواند و برای خود تصمیم بگیرد که کدام اندیشه می تواند به او کمک کند که جهان را بهتر درک کند و چگونه بیندیشد تا مسایل را به شکل بهتری حل کند.
7- بی خدایی آنقدر ها هم فکر می کنید مد نیست. شاید تنها جایی از دنیا که بتوانید راحت ادعای بی خدایی کنید، شمال اروپا باشد. و تازه در همانجا هم چنین ادعایی به معنای آن است که جوی نه چندان مثبت برای خود ایجاد کرده اید. در کشور عزیز ما نتیجه شرعی اش را همه می دانیم، دینداران عزیز و دوست داشتنی ، به خود اجازه می دهند که جان دیگری را بگیرند به این دلیل که در سن تکلیف که قرار بوده خودش بیندیشد و به اصول دین برسد، اندیشیده است و به اصول دیگری رسیده است.
8- اگر در کشور ما دینداری مد نیست، نتیجه اصلی اجرای برخی اصول دینی است. باید حقیقت را پذیرفت : آنچیزی که در جمهوری اسلامی اجرا می شود، جزئی از دین اسلام است. من هم مانند شما قبول دارم که نکات جذاب و دوست داشتنی ای هم در دین اسلام هست، این دین چیزهای دیگری غیر از ازدواج متعدد و شلاق زدن و دست بریدن هم دارد و قبول هم دارم که برخی از اندیشه های مطرح شده در این دین مترقی هستند. اما قبول کنیم که آنچیزی که در این کشور اجرا می شود هم به همان محکمی در این دین نوشته شده است که نکات دوست داشتنی مورد اشاره شما. برای همین هم هست که در این کشور نوعی اسلام گریزی بوجود آمده است. این اسلام گریزی به اشکال متفاوت خود را بروز می دهد،
برخی ها به دینی عرفانی تر و شخصی تر متوسل می شوند، برخی ها اعتقادی انتخابی از دین را بر می گزینند. بعضی ها دینشان را عوض می کنند، احمق هایی پیدا می شوند که شیطان پرست می شوند (باور کنید! من خودم یک نمونه شان را به چشم دیده ام). بعضی ها هم به این فکر می افتند که اصلا اعتقاد به دین را فراموش کنند و اما در بسیاری شان، اعتقاد به شبه دین و شبه علم جایش را می گیرد.
9- از قضا بی دینی آنقدر ها هم که فکر می کنید مد نیست. بیشتر از آن ، دین مد است. و حتی بی دین ترین بی دین ها هم احترام دینداران را نگاه می دارند، آزادترین بی حجابها در دیدار با عضوی از خانواده که دیندار است حجاب سر می کنند، بی اعتقادترین ها جلوی آدم روزه دار آب نمی خورند و سیگار نمی کشند. بی دین ترینها در شب عاشورا مشروب نمی خورند. و البته از سوی دیگر، دینداران عزیز و دوست داشتنی هم خیلی به عقاید بی دینان احترام می گذارند، آنها رابه خاطر بی حجابی دستگیر می کنند، به خاطر نوشیدن شلاق می زنند و به خاطر عشق آزاد سنگسار می کنند. قبول دارم که اینکه گفتم عمل هر روزه همه دینداران از جمله شما نیست اما تکذیب هم نکنید که دستور صریح دین است.
10- فرق علم و دین شاید در همین "باور" است. لازم نیست به علم باور داشته باشیم، بدون باور به علم پزشکی هم، قرص استامینوفن تب را پایین می آورد. و گاه برعکس با "باور" یقینی هم به علم، نتیجه مورد نظر بدست نمی آید. علم چیزی تغییر یابنده و کامل شونده است، از حالتی ناقص به حالتی کاملتر حرکت می کند (و احتمالا هرگز هم به تعبیر کمال گرایانه، کامل نمی شود). علم اشتباه می کند. اما هرگز هم ادعا نمی کند که از اشتباه بری است. عمل های جراحی باعث بهبود بعضی ضایعات می شوند و بعضی ضایعات دیگر بجایش ایجاد می کنند، داروها برخی مشکلات را حل می کنند و گاه مشکلات حادتری ایجاد می کنند. اما توان علم در این است که نقص خود را می شناسد و ادعای کمال هم ندارد. علم فرضیه می بافد. یقین نمی آورد.برای همین هم هست که به اسم علم نمی شود جهاد کرد، برای علم نمی شود عزاداری کرد. به نام آن نمی توان دیگری را تکفیر کرد.
11- برای همین هم هست که من از علم خوشم می آید. اگر کسی بگوید که فلان رابطه علمی بر اساس فلان تحقیقات غلط است و بجایش باید رابطه دیگری را من نظر داشت، هیچ کس اعتراض نمی کند، تحقیق می کند و نتایج را تحلیل می کند و سپس نتیجه می گیرد. اما من اگر بنویسم که در دشت کربلا، عمق آب زیرزمینی حدود یک متری سطح زمین است و کافی است که چاهی به عمق قد انسان بکنیم تا به آب برسیم، تمام قمه زنان عاشورا با قمه هایشان به سراغم می آیند، بی آنکه هیچکدامشان فکر کند که آیا حرف من نشانی از حقیقت دارد یا نه.
12- وقتی که نشان داده شد که نسبیت جواب درست تری از مکانیک نیوتنی می دهد، کسی بر علیه حقیقت موضع نگرفت. اما فکر می کنید چه چیزهایی باید تغییر کند اگر توجه کنیم که عمق آب زیرزمینی در کربلا چقدر است؟
من یک چیز دیگر را هم باید یکبار دیگر توضیح دهم :
خدای ابراهیمی تفاوتهای متعددی در صفات و مشخصات نسبت به خدایان دیگر دارد. مسئله وحدانیت خدا، مسئله رابطه خدا با جهان و رابطه خدا با بندگان در هر دین به گونه ای مطرح می شود و اختلاف بین ادیان در این موارد بسیار زیاد است.
من باز به عبارتی که خیلی دقیق استفاده کرده بودم بر می گردم : من تاکید کرده بودم که نزدیک به نیمی از دنیا خدا را با صفاتی که ما می شناسیم نمی شناسند. آنقدر که شاید بشود گفت که این خدا ها یکی نیستند.
خدای اسلام با یعقوب کشتی نگرفته است. به صلیب هم کشیده نشده است.

راستی به سوال اصلی جواب ندادم :
اگر فرزند من از من بپرسد خدا چیست برایش خواهم گفت که علم فیزیک هنوز نظر قطعی ای درباره لحظه آغاز جهان ندارد، بعضی ها معتقدند که این آغاز نیازمند آغازگری بوده است که نامش را خدا می گذارند. به فرزندم خواهم گفت که می تواند بزرگ که شد خودش بیشتر بخواند. و خیالم راحت است که در کتابخانه خانه ام آنقدر از همه جنبه های این موضوع کتاب هست که بتواند نظرات مختلف را بداند و خودش تصمیم بگیرد.
 
البته نباید فراموش کنید که کلی کامنت و بحث خیلی خواندنی هم در خود وبلاگ آقای الف هست علی الخصوص کامنت های خانم انار که ما به شدت با ایشان اعلام وحدت می کنیم.
 
اما در مورد عکس ها :
آقای الف حق دارد ، کلی عکس هم هست که سربازان روس را در حال انجام فجیع ترین جنایت ها نشان می دهد.
( و البته به همین میزان عکس هم هست طالبان را در حال انجام همان کارها نشان می دهد).
اما :
1- طبق آمارگیری سال 1996 تقریبا 72 درصد مردم روسیه ارتودوکس هستند و تنها 19 درصد انها بی دین هستند.
http://www.valley.net/~transnat/russrel.html
و در نتیجه فقط یک پنجم فجایعی که شما تمام آنرا به آتئیست های روس نسبت می دهید واقعا از آنان سر زده است، الباقی اش را خداپرستان روسی بر علیه خداپرستان چچنی انجام داده اندو
2-حتی اگر هم تمام آن فجایع ( رد شدن با تانک از روی کودکان بی گناه) را آتئیست ها انجام داده باشند، عمل آنها یک جنایت جنگی بر علیه دشمن بوده است. در عکسی که من در سایت گذاشتم، مادری را در حال قمه زدن بر سر فرزند خودش می بینید. آتئیست ها لااقل با تانک از روی فرزند خودشان رد نمی شوند.
3- وقتی هم با تانک از روی کسی رد می شوند، این کار را بر اساس تعالیم و آموزه های آتئیسم انجام نمی دهند. حال آنکه القاعده عزیز و همچنین این مادر قمه زن در این عکس عمل زیبای خود را دقیقا بر اساس اعتقادات دینی شان انجام می دهند.
4- و البته جنایت جنگی بر علیه اطفال واقعا کار زشتی است. کاملا غیر انسانی است و گمان نمی کنم که هیچکدامتان باور کنید که خدا شخصا به چنین کاری دستور داده باشد.
اما داده است:
در تورات خداوند بارها و بارها به بنی اسرائیل دستور می دهد که وقتی که به فلسطین رسیدند، تمام ساکنان آنجا را اعم از مرد و زن و پیر و جوان و طفل و گوسفند و اسب و الاغ باید بکشند و بسوزانند.
در یک مورد ،(کتاب اعداد بخش 31 انتقام از مدیانیها) وقتی که سپاه موسی (پیامبر اولی العزم) پس از کشتن تمام مردان مدیانیها، زنان و کودکان را اسیر می کنند، موسی بر آنها خشم می گیرد و دستور می دهد که تمام پسر بچه ها و تمام زنان را هم بکشند و فقط دختران باکره را نگاه دارند.
در کتاب یوشع هم بارها و بارها نقل می شود که طبق دستور خداوند یوشع (جانشین موسی) به شهرها حمله می کند و تمام مردان و زنان و اطفال و اسب ها و گوسفند ها و کلا هر موجود زنده ای در شهر هست را می کشند و شهر را می سوزانند و فقط طلا و جواهرات را بر می دارند.
چه بسا سربازان جنایتکاری که با تانک از روی کودکان بی گناه رد می شوند، همان ارتودوکس هایی باشند که در کتاب مقدسشان خداوند چنین دستوراتی به آنان داده باشد.
5- البته شاید بشود گفت که آن دشمنان خیلی آدمهای بدی بوده اند فرزندانشان هم لابد آدمهای بدی می شده اند و در نتیجه باید کشته می شدند و سوزانده می شدند، اما از قضا در یکی از همین جنگ ها، خداوند دستور می دهد که تمام طلا و جواهر ها باید به خداوند داده شود، اما یکی از سربازان مقداری طلا و نقره برای خودش بر می دارد، در نتیجه خداوند دستور می دهد که او را با تمام خانواده اش و با تمام فرزندانش اول سنگسار کنند و بعد هم جسدشان را بسوزانند.
6- البته دستورات تربیتی در این کتاب مقدس آسمانی به این ماجرا ها محدود نمی شود و مثلا برای آموزش احترام به پدر و مادر در این کتاب ذکر شده است که مجازات فرزندی که به پدر و مادرش نفرین کند مرگ است. همچنین ذکر شده است که اگر فرزندی حرف پدر و مادرش را گوش نکند، آنها باید او را نزد ریش سفیدان شهر بیاورند و آنوقت به دستور ریش سفیدان شهر، همه مردم جمع شوند و او را سنگسار کنند تا بمیرد.
چنانچه واضح است، دستورات کتب آسمانی با قوانین حمایت از کودکان که امروز مطرح است همخوانی خاصی دارد.
 
یک چیز دیگر هم درباره آن عکس باید بگویم:
من اصلا دنبال چنین عکسی نمی گشتم. اصلا فکر نمی کردم که چنین اتفاقی هم ممکن است که بیفتد. من دنبال عکس ک.دکی با سربند یا حسین می گشتم. در عکس های گوگل جستجو کردم : Ashura child
و بعد سیلی از عکسهای مشابه با این سرازیر شد به روی صفحه. راستش این که من انتخاب کردم، تازه عکس خوبی بود و از مابقی آنها کمتر تهوع آور بود. باورتان نمی شود، خودتان جستجو کنید.
 
Kheili vaazeh, manteghi, rooshan neveshti. Baraam jalbe ke Aghay alef va khanoom shin, be jaay bahs manteghi, asabani mishan va chizaay mokhtalef ro baaham ghaati mikonan
 
من حقیقتا خواندن این کتاب The God Delusion را توصیه می کنم.
منظورم این نیست که هر چیزی که این کتاب گفته را قبول دارم. بر عکس انتقادات سختی به قسمتی از آن دارم. بعضی جاهایش به شدت بی انصافانه است. بعضی حاها مباحث فلسفی اش غلط و یا بسیار ساده انگارانه است، اما با این وجود کتابی است که آدم را به فکر فرو می برد.
خانم مریم اینا لطف کرده و لینک ترجمه فارسی این کتاب را فرستاده است. لینک ترجمه فارسی این کتاب هست :
http://www.secularismforiran.com/dawkins-pendarekhoda-index.htm
از قضا فصل 9 این کتاب درباره کودکان و دین است که لینک مستقیم این فصل هم هست :
http://www.secularismforiran.com/dawkins-pendarekhoda-fasle9-1.htm
و پی دی اف اش را هم می توانید از اینجا بگیرید:
http://www.secularismforiran.com/Pendaare_Khoda_Dawkins_Fasle9.pdf

من کتاب را به انگلیسی خوانده ام. در نتیجه نمی توانم با اطمینان بگویم که چقدر ترجمه مناسبی از این کتاب در این سایت ارائه شده است، اما چند جمله اولی که من خواندم، به نظر بد نبود.

من توصیه می کنم که این کتاب را بخوانید. می توانید کاملا با آن مخالف باشید، اما لااقل به اندازه کافی سوال برای فکر کردن برایتان ایجاد می کند.
 
نادر جان،

برایت امکان دارد که از قالب وبلاگ بهتری استفاده کنی؟ مثلا الان آرشیو وبلاگت را نمی‌توان خواند. نظرها هم خیلی در هم است. البته برای من آرشیوش از همه مهم‌تر است چون تازه مشتری شده‌ام.
 
ممنون آقای ب از گزاشتن لینک کتاب. لوبیا این آقاهه رو با یه آقاهه دیگه اشتباه گرفته بود. هر کی راجع بهش حرف می زد فکر می کرد همونیه که لوبیا هم خونده. تو پست قبلتون اون علی آقا لوبیا رو از اشتباه درآورد. رفتم سرچ کردم این آقاهه رو که می گین. دیدم کلی چیزای دیگه هم داره. کلی ممنون که اینجا لینکش رو گذاشتین.
 
لینک آرشیو را درست کردم. اما راستش عوض کردن قالب یک کمی دشوار است چون من هایپرتکست درست بلد نیستم و همینطور شانسی موفق شده ام که کاری کنم که کامنت ها در صفحه اصلی باشد.
لینگ آرشیو ها را هم به روشی خیلی ابتدایی درست کرده ام.
وقتی که داشتم آرشیو را دست می کردم. متوجه شدم که از سال 2002 تا حالا وبلاگ می نویسم. می شود پنج سال و اندی. باورتان می شود؟
 
همه ان چيزي كه شماا مي گوييد درست است همين سال گذشته طرحي به ما ابلاغ شد مبني بر تدوين محتواي اموزش پيش از دبستان و رده سني سه تا شش سالش به ما واگذار شد انوقت خودمان را تكه تكه كرديم و گلويمان را پاره و گريبانمان را جر و واجر نموديم كه اي بابا بچه سه تا شش ساله نيازي به اموزش مفاهيم ديني ندارد ...مصاحبه كرديم...بحث هاي گروهي متمركز تشكيل داديم ...آمارش را در اورديم...كه !خيلي اصرار هم داشته باشيد فوق فوقش به بچه مفاهيم را اموزش بدهيد مگر دين شما تاكيد به دوستي صداقت و انسانيت و مهرباني و چه و چه ندارد خب همينها را به بچه اموزش بدهيد چرا بايد شجاعت را در لابلاي صحراي به خاك وخون كشيده كربلا و ظلم را در گلوي دريده علي اصغر و و ايثار در ميان وحشت سر بريدن اسماعيل بياموزد
 
اگر جاي ما بوديد كه مي رفتيد اموزشها مهدهاي كودك را از نزديك مي ديديد پس حتما اشكتان سرازير وناله تان به فلك مي رسيد از مربي مي پرسم خب تو كه با افتخار ايستاده اي روبروي من و مي گويي : بله! ما در هر مناسبت ديني و مذهبي اموزش هاي خاص داريم خب حالا كه براي مثال عيد قربان است چه اموزش هايي به بچه ها داده مي شود..سينه را پيش مي دهد و مي گويد...:خب من اول از بچه هامي پرسم شما پدرتون رو دوست داريد؟ خب حالا كه جواب مثبت است اون چي ؟ اون همه شما را دوست داره؟ خب بچه ها حالا كه جواب مثيته به نظر شما امكانش هست كه پدرتون سرتون رو ببره؟!!!!!!!
 
آنقدر راه را اشتباه رفته ايم كه پسرك كوچولويي در يكي از مهدهاي كودك حوالي ما ادعا مي كند من ابن ملجم را بيشتر از حضرت علي دوست دارم چون حتي از حضرت علي هم قوي تر است ...چون حضرت علي را شكست داده!گفتني زياد است آخرش همان مي شود كه آقايان مي خواهند... و از لابلاي كتابهاي درسي و اموزشهايمان خداي ترسناك چاه ويل سر در مي اورد وبا غرش وحشيانه اي به ما آدميزاد سر تا پا گناه نگاه غضب الودي مي اندازد و مي گويد يوها ها ها ها !
 
اما من بالاخره نفهمیدم اون ماده اولیه رو کی به وجود آورده
خود به خود ایجاد شده؟
 
مهسا جان ، دقیقا× به همون دلیل که نمی تونیم بگیم خدا از کجا اومده ، نمی تونیم بگیم اون ماده اولیه از کجا اومده. پس استدلالش خیلی فرقی نمی کنه
 
http://news.yahoo.com/s/ap/20080328/ap_on_re_us/daughter_s_death_prayer
 
شرمنده ولی این پست شما فتوکپی کتاب برادر داوکینز است و ظاهرا شما را هم شدیدا جو کتاب گرفته است.
 
راستش بله. کتاب آقای داوکینز موضوعات متعددی برای اندیشیدن فراهم می کند. هر چند که خیلی اوقات استدلالش ضعیف شا اشتباه است اما موضوعاتی که مطرح می کنند، شایسته بازاندیشی اند.
اما در مورد آموزش کودکان،چیزی که نوشته ام، عقیده شخصی من است درباره چیزی که به فرزند احتمالی ام خواهم آموخت.
بنده خدا فرزند نداشته من مجبور است که مسیر دشواری را برای آموختن طی کند چرا که مجبور است پاسخ هایی را که راحت و آماده به دیگران می رسد خودش از اول کشف کند.
چیزی که در مورد نفرت من از دیدن کودک با سربند هم نوشته ام، عقیده شخصی من است.
من اصولا از همان دبستان هم که بودم فکر می کردم که قضیه حسین فهمیده چیز مزخرف و احمقانه ای است.
من اگر باشم، آن مسئول بسیج را که اجازه داده یک بچه (تکرار می کنم بچه) سیزده ساله به جبهه برود و خمپاره بگیرد و کشته شود را اعدام می کردم. چنین آدمی یک قاتل و جانی و کودک آزار بالفطره است.
خود شما به خاطراتتان رجوع کنید، در سن سیزده سالگی چه چیزی از زندگی و مرگ می دانستید؟ بچه در سن سیزده سالگی حتی حق بازکردن حساب بانکی هم ندارد، آنوقت به نظر شما می تواند در مورد زندگی و مرگ تصمیم بگیرد؟
من معتقدم سیستم آموزشی که بچه سیزده ساله ای را که زیر تانک رفته است را به عنوان اسوه و نمونه مطرح می کند یک جای کارش ( فقط یک جا؟) ایراد دارد.
بچه سیزده ساله، کوانتم نمی فهمد، از روش لاگرانژ در حل مسئله دیفرانسیل هم سر در نمی آورد، چیز زیادی هم از دنیا ندیده است، احتمالا تصور درستی هم از مفهوم زندگی ندارد، چرا باید فکر کنیم که می تواند تصور درستی از مفهوم خلقت و حیات و آفرینش جهان و دنیای پس از مرگ داشته باشد، مگر اینکه آن تصور، نتیجه نوعی شستشوی مغزی باشد. نوعی تلقین تا حد باور بی چشتوانه.
و همین بی پشتوانگی باور است که من را بیش از هر چیز می آزارد.
برای من کاملا قابل قبول است که آقای الف با تمام وجود به معتقداتش باور داشته باشد، چرا که این باور به پشتوانه سه دهه تجربیات زندگی، مطالعه و تفکر به دست آمده است، اما برایم قابل قبول نیست که بچه دو ساله سربند یا جسین ببندد، بچه یک ساله قمه بر سرش زده شود یا بچه سیزده ساله خودش را با نارنجک زیر تانک بیندازد.
من معتقدم که کسی که به سر بچه دو ساله سربند می بندد، کسی که به سر بچه یک ساله قمه می زند و کسی که به بچه سیزده ساله نارنجک می دهد، تمامشان جنایتکارند.
 
راستی، به خدا بنده هیچ رابطه ای با آقای سعید مرتضوی یا مرحوم مغفور سعید امامی ندارم، هیچ دلیلی ندارد که از من بترسید و اسمتان را مخفی کنید و Anonymousبنویسید.
راستش ما عادت داریم که انانیموس یک نفر خاص باشد. برایمان سخت است که این اسم را برای هر کسی ببینیم.
 
سلام آقای ب. خیلی کم پیش می‌آید گذرم به وبلاگ‌تان بیفتد. اما این یکی دو بحث اخیرتان را خواندم. در القا نکردن مسایل دینی به کودکان با شما موافقم. اما یک نکته را هم می‌خواهم تذکر بدهم و اینکه فراموش نکنید والدین به عنوان مهم‌ترین و تاثیرگذارترین معلمان موظف هستند فرهنگ را به فرزندشان آموزش بدهند. و باتوجه به اینکه فرهنگ ما یک فرهنگ دینی است و آن‌طور که بعضی‌ها تصور می‌کنند چیزی به اسم فرهنگ خالص ملی-ایرانی وجود خارجی ندارد، پدر و مادر ناگزیر از تعریف و توضیح یک سری اصطلاحات و مفاهیم دینی هستند. و به صرف اینکه بچه عقل‌اش نمی‌رسد و هر وقت خودش بزرگ شد باید برود تحقیق کند نمی‌شود سوالات اساسی را بی‌جواب گذاشت. بگذارید از تجربه‌ی شخصی‌ام برای‌تان بگویم. متاسفانه من در خانواده‌ای بزرگ شدم که کتاب‌خوانی در آن رواج نداشت. چه بسا سوادش را هم نداشتند. و این باعث شد تا سن بیست سالگی ندانم مثلن حافظ و مولوی‌ای هم در این فرهنگ بوده‌اند. و همیشه افسوس این را خورده‌ام که چرا کسی نبود در سن کودکی چهار تا از اشعار سعدی را جلوی من بگذارد که به بهانه‌ی تشویق و جایزه حفظ کنم. و حالا در این سن باید تازه از صفر بروم و کتاب بخرم و با موضوعاتی آشنا بشوم که می‌شد خیلی زورتر از این حرف‌ها آشنایم بکنند. بله، درست است، مفهوم خدا، اگر قابل فهم باشد، یک مفهوم بسیار پیچیده‌ی کلامی-فلسفی است که برای درکش احتیاج به ذهنی آماده و ورزیده است. اما با این توجیه، نمی‌توان خدا را از ذهن و زبان و محیط بچه حذف کرد که بعدن وقتی بزرگ شدخودش برود و پیدا کند. خدا یک واژه‌ی کلیدی است. دعا یک واژه‌ی کلیدی است. نمی‌شود این‌ها را در تمام دوران کودکی به صورت معلق و پادرهوا نگه داشت. موافقم با شما که باید شیوه‌ی درست فکر کردن را به بچه آموخت. ولی اگر شیوه‌ی درست فکر کردن همان است که ارسطو و دکارت و فرانسیس بیکن می‌گفتند، که خب این هم زود است برای بچه که یاد بگیرد. برود این‌ها را هم همان موقعی یاد بگیرد که فیزیک کوانتوم را فهمید. و اگر همین طور بخواهیم پیش برویم یک نفر هم ممکن است پیدا شود و بگوید زبان فارسی را هم بی‌خود به بچه یاد می‌دهید. چراکه طبق نظریه‌ی فلان زبان‌شناس زبان دریچه‌ی نگاه به دنیاست و کسی که ساختار ذهن‌اش با زبان فرانسه شکل گرفته دنیا را جوری می‌بیند که متفاوت با دنیایی است که از دریچه‌ی ذهن یک فارسی‌زبان تحلیل می‌شود. و همان‌طور که گفتم من معتقدم پدر و مادر وظیفه‌ دارند زبان را به بچه‌شان یاد بدهند. و باید تلاش کنند زبان فارسیِ خوب و فرهیخته را یاد بچه‌هاشان بدهند. چون زبان فارسیِ درپیت را در کوچه و بازار هم می‌شود یاد گرفت. و چون زبان دریچه‌ی فرهنگ است، باید فرهنگ را هم آموزش داد. و چون فرهنگ ما یک فرهنگ دینی است ناچار باید دین را هم آموزش داد. و شما یادتان نرود که ذهن یک بچه‌ی دوازده ساله ظرفیت این را ندارد که شما بگویید خدا این شکلی است و فلان است و بهمان است و همسایه بغلی که ظهر‌ها در حیاط نماز می‌خواند برای خدا می‌خواند اما ما قبولش نداریم. بچه اصلن حوصله‌ی این داستان‌ها را ندارد. بچه یک جواب واضح و روشن می‌خواهد. شما هم به‌اش ندهید می‌رود جواب‌اش را از همان همسایه بغلی یا معلم مدرسه می‌گیرد. خلاصه اینکه برای بچه نه می‌شود استدلال کرد نه می‌شود سوالاتش را بی‌جواب گذاشت. اگر هم فکر می‌کنید می‌شود بچه را پیچوند، خیلی ساده‌اید. بنابراین به نظر من باید مسایل دینی را به بچه آموزش داد، باید یک تعریف سردستی و ساده که کار بچه را راه بیندازد تحویل‌اش داد. ولی از آن طرف به هیچ وجه نباید بچه را مجبور به قبول نظری یا انجام تکالیف دینی کرد. فقط باید به او آگاهی داد که گیج و گمگشته نشود. و سنش که بالاتر رفت کتاب‌های فنی‌تر در اختیارش گذاشت. در آینده هم خودش اگر خواست تحقیق می‌کند اگر هم نخواست رها می‌کند. و ما به عنوان پدر و مادر خیال‌مان راحت است که چیزی کم نگذاشته‌ایم و تا آنجا که در توان‌مان بوده راهنمایی کرده‌ایم و اطلاعات داده‌ایم و نهایتن هم خودش انتخاب کرده است.
راستی کتابی را که پیشنهاد داده بودید خواندم. باید بگویم که این کتاب دارای ارزش تئوریک نیست و صرفن برای آشنایی با کسانی که آشکارا ادعای بی‌خدایی می‌کنند بد نیست. وگرنه اگر بخواهیم با نگاه جدی‌تر به موضوع نگاه کنیم این کتاب بیشتر شبیه یک شوخی است.
در ضمن، آقای ب، با اینکه در اکثر موارد با شما موافقم ولی این را هم بگویم که در مسایل مربوط به علم، زیادی تند می‌روید. نوشته‌هایتان یک کم ما را یاد پوزیتیویست‌ها می‌اندازد. از زیادی تحویل گرفتن قوانین علمی دست بردارید که واضعین این قوانین خیلی وقت است دست برداشته‌اند. این را از کسی بشنوید که دکترایش را در فلسفه‌ی علم گرفته است.
سربلند باشید
 
آقا ما که اعصاب درست و حسابی نداریم کل کل های نوشته شده توی کامنت دانی را هم بخوانیم و حرص نخوریم اما از خواندن خود پست بسیار لذت بردیم :* دستت درد نکند
 
مطالب وبلاگت حرف نداره
بی تعارف می‌گم
واقعآ چه سعادتی که امروز از توییتر پیدات کردم
قربانت ،‌بای
 
Post a Comment

........................................................................................

Home