BOLTS




Tuesday, May 30, 2006

٭
ماشین حساب آقای ب خراب است
---------------------
آقای ب شک ندارد که ماشین حساب کاسیو fx-4500 ای که سالهاست از آن استفاده می کند خراب است.
و شاید هم حکمت این خرابی این باشد که این رسم حساب و کتاب کردن ارقام روزنامه ها از سر ایشان بیفتد.
مثلا همین امروز در روزنامه شرق از قول سخنگوی دولت آمده است که جناب رئیس جمهور محبوب ما در طی دو جلسه در هفته گذشته با مسئولان امور اشتغال، یکصد و سیزده هزار طرح را که باعث اشتغال 430000 نفر می شود تصویب کرده اند. و البته در ادامه ، 34000 عدد از این طرحها تا دیروز در هیات دولت تصویب شده است و بیست میلیارد دلار وام هم برای آنها در نظر گرفته شده است ( یعنی 40 درصد کل بودجه کشور )

آقای ب ماشین حساب محبوبش را بر می دارد و حساب می کند.
آقای ب فرض می کند که آقای رئیس جمهور محبوب و مردمی تنها یک ساعت در روز را به خوردن صبحانه، ناهار، شام، قضای حاجت و فرایض روزانه بگذرانند.
آقای ب علاوه بر این فرض می کند که ایشان تها 3 ساعت در روز می خوابند.
آقای ب فرض می کند که ایشان در بیست ساعت باقیمانده با راندمان صد در صد ، یک نفس کار می کنند و کل این بیست ساعت هم به جلسه مربوطه اختصاص یافته است.
آقای ب علاوه بر این فرض می کند که طرحها به صورت خلاصه به نظر ایشان رسیده است و ایشان هم بدلیل هوش و سرعت فکر کم نظیرشان در کسری از ثانیه تصمیم درست را در تایید و یا رد طرح گرفته اند.
آقای ب خلاصه طرحها را چیزی شبیه نمونه زیر فرض می کند :

عنوان طرح : طرح تهیه دسته هاون از ضایعات چقندر قند
محل طرح : یاسوج
اشتغال ایجاد شده : 5 نفر
سرمایه مورد نیاز : 20000000 تومان ریالی و 10000 دلار ارزی
زمان بازگشت سرمایه : دو سال
میران تولید : 10000 دسته هاون در سال
میزان صادرات : 2000 دسته هاون در سال
مزایای طرح : بازیافت بهتر ضایعات چقندر و افزایش تولید داخلی دسته هاون

آقای ب با استفاده از ساعت مچی اش اندازه گیری می کند که خواندن از روی این خلاصه طرح حدود 6 ثانیه وقت لازم دارد. آقای ب یک ثانیه هم برای نفس تازه کردن آقای رئیس جمهور بین هر دو طرح به این زمان اضافه می کند.
آقای ب همچنین فرض می کند که تعداد طرحهای تصویب شده، هفتاد درصد کل طرحهای رویت شده ایشان بوده است و در نتیجه کل طرحهای مطرح شده در جلسه را برابر یکصد و شصت هزار طرح برآورد می کند.

آقای ب ماشین حسابش را بر می دارد و ضرب می کند :
160000*7=1120000 ثانیه
آقای ب زمان بدست آمده را بر 3600 ثانیه هر ساعت و بیست ساعت کار مفید آقای رئیس جمهور در هر روز تقسیم می کند :
112000/3600/20=15.55 روز

آقای ب می داند که آقای رئیس جمهور این کارها را در 15.55 روز انجام نداده است و بلکه فقط در دو روز موفق به انجام این کار شده است. در نتیجه متوجه می شود که ماشین حسابش خراب است.

آقای ب یک عدد ماشین حساب از همکارش قرض می کند و اینبار تقسیم می کند :
160000/3600/20=1.11 طرح در ثانیه
به عبارت دیگر آقای رئیس جمهور هر طرح را در 0.9 ثانیه مطالعه و بررسی کرده و در مورد آن تصمیم گرفته و آنرا تایید یا رد کرده است.



Comments:
شما پسرم این قضیه ی نور الهی پشت سر ایشان را نادیده گرفته ای انگار! وقتی پای معجزه و دولت الهی و قدسی و این ها باشد، همه چیز ممکن است.در همان روزنامه ی شرق تان ما خواندیم که معاونت آی تی سی مخابرات در جواب بخث فیلترینگ گسترده دولتی گفته: البته همه ی مردم از فیلترینگ کاملاً راضی هستند! جای تان خالی آن قدر خندیدیم!ـ
 
برادر شما و ماشیم حسابتون یه چیزی رو فراموش کردین و آن همانا قدرت ایمانه که ماشین حساب شما براش طراحی نشده...
و دومین اشتباه شما اینه که فک میکنی طرح مطالعه و بررسی میشه... برادر مگه اینجا کجاست! برا رئیس جمهور انتخاب کردنش 0.9 ثانیه فک شده که برا طرحاش بشه؟
 
راستی اینکه شما باید نظرات رو قبل از انتشار بخونی با آزادی بیان مفایرت داره ها داداش؟!؟!؟
 
محاسبات آقای ب با ماشین حساب هایش به کنار، اون طرحی که مثال زده به یک طرف! عجب طرح فوق العاده ای !
ضمنا در ادامه بحث پرچم هاالان آقای ب باید پرچم به دست خوشحالی کنه، چون در این لحظه شدیم سه دو، به نفع ایران
 
به همين دليل است كه همه مي دانند ايران در كسري از ثانيه از همه جلو ميزند
اما براي حل مشكل پيشنهاد مي گردد ماشين حسابي درخور مسائل زمانه خودمان خريداري نماييد و يا به عنوان يك پروژه ملي همانند سيستم عامل ملي و اينترنت ملي و لباس ملي و قس عليهذا مظرح نماييد تا در كسري از ثانيه مقبول افتد
تيزبيني مي گفت شايد ثانيه هاي ذكر شده با ثانيه هاي قبل كمي متفاوت باشند
 
آقای ب عزیز بسیار لذت بردیم از تلاشی که در جهت هزم تلاش‌هایی که برای پیش‌برد این کشور انجام می‌شه انجام داده‌ید ولی همون‌طور که هرمس مارانای بزرگ فرموده‌اند این مسایل رو نه با fx-3600 بنده نه با x-4500 شما تحلیل کرد. انگار که بخوای با قوانین هندسه‌ی اقلیدسی قضایای هندسه‌های نااقلیدسی رو اثبات کنی! نمی‌شه آقا! نمی‌شه! هاله‌هه رو دست کم نگیر!
مخلص کلام، به قول حافظ: آسان گیر کار‌ها بر خود کز روی طبع؛ سخت گیرد روزگار بر مردمان سخت کوش. به ماشین حسابتون هم زیاد فشار نیارین! این ماشین‌ حساب‌ها رو کفار ساخته‌ند، این چیزا رو نمی‌تونن حساب کنند.
 
اين ماشين حساب شما درست نشد؟! مرديم از بس اين پست رو ديديم
خانم شين
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, May 25, 2006

٭

آقای ب در مورد همه مسایل ریز و درشت جهان حرف می زند
-----------------------------------------------------
1- آقای ب یک خاصیتی دارد که معمولا وقتی که چیزی را در وبلاگش می نویسد، اولش می داند که آخرش می خواد چه بگوید. اما اینبار از دستش در رفته است و دارد فی البداهه می نویسد و در نتیجه حتی از بارگاه ملکوتی جناب مارانا هم آخر این نوشته معلوم نیست که چه می شود.

2- آقای ب بدلیل اینکه خودش هم چند درصدی ( که درست نمی داند 12.5 درصد است یا 6.25 درصد ) به بلاد آذربایجان تعلق دارد، به خودش اجازه می دهد که در این زمینه اظهار نظر کند
اول از همه این از کاریکاتور مورد نظر :
( که البته آنرا بالای صفحه می بینید چون آقای ب هنوز بلد نیست که عکس را در وسط متن بیاورد)

خداییش به نظر شما این کاریکاتور این همه شلوغ بازی داشت ؟
یعنی اگر آقای سوسک به جای "نه مه نه " گفته بود " چی " باید شیراز شلوغ می شد؟ یا اگر گفته بود " what " باید انگلیس و آمریکا و استرالیا و کانادا و آفریقای جنوبی همزمان به ایران حمله اتمی می کردند ؟

3- آقای نبوی قشنگ نوشته :
به نظر می رسد هر اتفاقی می تواند در عرض چند روز تبدیل به بحران ملی شود. لابد دنبال دلیل می گردید. دلیلش خیلی ساده است. عکس نمایندگان مجلس و اعضای کابینه و قضات و مدیران قوه قضائیه را بچسبانید روی دیوار یک اتاق، اگر آن اتاق در عرض دو دقیقه منفجر نشد، ان وقت دنبال دلیل دیگری بگردید. و اگر می خواهید ببینید با وجود این همه شازده خوش تیپ که عامل بحران کشور هستند، چرا این اعتراضات معمولا در ایران به نتیجه نمی رسد، می توانید عکس رهبران مخالفین حکومت را ببینید تا دلیل بی نتیجه بودن اعتراضات را پیدا کنید

4- خانم کوکا لایت بحثی باز کرده درباره جواد شدن وبلاگها و کامنت ها که از آن می گذریم و می رسیم به بحثی که خانم درخت کوچک باز کرده درباره تنهایی.
منظورم آن نیاز به تنهایی است که در عین با هم بودن پیش می آید.
برای آقای ب زیاد پیش می آید که احساس کند که نیاز دارد چند ساعتی را تنها برای خودش بگذراند. اما این احساس چند ثانیه بیشتر طول نمی کشد چرا که حساب که می کند می بیند که با همسر دلبندش خیلی بیشتر به او خوش می گذرد. در حقیقت این مسئله با آموختن یک نکته ساده در زندگی مشترک حل می شود : اینکه قبول کنید که دیگری هم برای خودش حوزه شخصی ای دارد که حق دارد از آن صحبت نکند و اگر هم احیانا صحبتی کرد، حق دارد که شما فقط گوش بدهید و هیچ پاسخی ندهید، نه تایید کنید ، نه رد کنید، نه حتی یک "خب" کوچک بگویید. بگذارید دلبندتان حرف بزند. همین و بس.

5- پدر ما دوست خوب قدیمی ای دارد که این دوست خوب قدیمی دختر و دامادی دارد که این دختر و دامادش از دوستان خوب قدیمی ما هستند. یک چیزی در مایه های دوست من دوست داره با دوست تو که دوست داره و الی آخر.
این دوست خوب قدیمی پدر ما نه فقط بسیار متشخص و بسیار دوست داشتنی است، بلکه بسیار هم به تکنولوژی علاقه دارد و از جمله اینکه برای ما زیاد ایمیل فوروارد می کند.
امروز ایمیلی فرستاده بود که عنوانش بود "زندگی" و فایلی هم پیوست ایمیل بود.

فایل خالی بود.

آقای ب می داند که این اتفاق به صورت کاملا ناخودآگاه افتاده و احتمالا دوست خوب پدر ایشان تصمیم داشته که چیزی در فایل Attach شده باشداما حقیقتا این فایل را به صورت خالی اش بیشتر دوست دارد.
به نظرش فلسفی تر می آید.

6- آقای ب چند روز پیش با یکی از بی نظیر ترین اتفاقات زندگی حرفه ای اش روبرو شد :
ایشان پروژه ای دارد که بسیار از نظر زمانی تحت فشار است. ایشان از روی خوشقلبی قبل از اینکه قراردادش حاضر شود و پیش پرداختی بگیرد کار را شروع کرده است. با فشار آقای کارفرما خیلی سریع طرح حفاظت گود را هم تحویل داده است با تمام نقشه ها و محاسباتش. برای این امر هم لااقل سه بار در دفتر کارفرما جلسه داشته است و در این مدت هم تقریبا هر روز آقای کارفرما دو بار به او تلفن می زده که طرح حفاظت گود ما چه شد.
بعد از اینکه تمام مدارک را تحویل داده است ، آقای کارفرما گفته است که ما اصلا طرح حفاظت گود نمی خواستیم و پول هم بابتش نمی دهیم. و این البته در حالی است که در حال اجرای همان طرح اقای ب برای حفاظت گود می باشد.
آقای ب به همین دلیل دلش می خواهد که جهان آخرت وجود داشته باشد تا بتواند حق اش را از آقایان کارفرماهای محترم بگیرد.

7- آقای ب نفرین می کند : الهی ذلیل شود هر کارفرمایی که پول ما را نمی دهد. الهی به زمین گرم بخورد. الی جز جیگر بگیرد. الهی پیانو از آسمان روی سرش بیفتد. الهی از داروخانه دولت خرید پیشگیرانه انجام بدهد ( که این امر را آقای الف و آقای مارانا ماجرایش را بهتر می دانند اما جهت اطلاع عرض کنم که اگر نمی خواهید شب و روزتان به ترکیبی از شیرخشک و پوشک و دندان در آوردن و فتوبلاگ بگذرد، از حوالی داروخانه دولت رد نشوید تا مثل ما زندگی آرامی داشته باشید.)

8- کارتون ساوت پارک فصول 6 الی 9 در دسترس قرار گرفت . اگر دیدید دو سه ماهی از ما خبری نشد بدانید در معیت همسر دلبندمان همه کار و زندگی را ول کرده ایم و کارتون می بینیم.



Comments:
برادر آخه اینم دعا بود کردی شمام؟
اومدیم و خدا خواست یه آرزو از شما مستجاب کنه صاف اومد و همینو برآورده کرد!!!! اونوقت کی میخواد تکلیف این همه گناه که ما مرتکب شدیمو بده دادا؟
دوستان من فک کنم وظیفه انسانی و ملی و میهنیه هم ماهاست که جمع شیم و پول نادر و بدیم بلکه از این آرزوش دس برداره
 
اين همه مطلب متنوع نوشتي فكر ما رو نكردي چجوري جواب بديم؟‌
بند2
اين كاريكاتور كه بنظر من مشكلي نداشت و به هر حال بايد يك چيزي مي نوشتن ديگه. كه معني چي بدهد اما زمان نفر اول نباشد
اما اين كاريكاتور احتمالا بهانه اي براي شروع آتش بوده كه دلايل آن ميتواند بي شمار باشد
بند4
معتقدم كه در زندگي هر كس بايد زمانهايي رو داشته باشه كه بتونه تنها باشه يا خلوت كنه
اين يك لحظه توقف و جدا از زندگي مشترك مي تونه براي زندگي مشترك خيلي مفيد باشه
بند6
با كارفرمايانت همانند كارفرمايان رفتار كن
 
namana? belakhara san galdi shoomalon ya yokh?
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, May 22, 2006

٭
آقای ب دوست خوب قدیمی اش را از گمراهی نجات می دهد
-------------------------------------
آقای ب یک دوست خوب قدیمی دارد که حدود بیست سال پیش در دبستان با او همکلاسی بوده است و این همکلاسی بودن تا آخر دوران دبیرستان ادامه پیدا کرده و بعد به همدانشگاهی شدن تبدیل شده است.
آقای ب این دوست خوب قدیمی را خیلی هنر کند سالی یکبار می بیند.
دوست خوب قدیمی نامبرده برای آقای ب نوشته است که عبارتی که در مورد شعبده بازی از 18 برومر نقل شده است را در این کتاب پیدا نمی کند.
آقای ب به شکل زیر قسمت مورد نظر را برای دوستش نقل می کند که او را از گمراهی بیرون بیاورد :

ص 184 :
بناپارت از یکسو گرفتار الزامات متناقض موقعیت خویش است و از سوی دیگر مثل چشم بندی گرفتار اینکه حواس بینندگانش را با تردستی های جدید ، دائم به خود جلب کند که ببینند "بدل" ناپلئون مشغول چه کاری است و در نتیجه خود را ناچار می بیند که هر روز "مینی" کودتایی راه بیندازد، دست به کارهایی می زند که کل اقتصاد بورژوایی را آشفته می کند، به همه چیزهایی که از نظر انقلاب 1848 مقدس می نمود دست می برد، کاری می کند که گروهی از مردم تسلیم انقلاب اند و گروهی دیگر شائق به انقلابی دیگر، و به نام نظم، هرج و مرج می آفریند ضمن آنکه با آلوده کردن حکومت به پلیدی و با رسوای خاص و عام کردنش، دیگر حرمتی برای حکومت باقی نگذاشته است.

آقای ب البته همان حوالی جمله های جالب دیگری هم می بیند، مثلا :
صفحه 183 :
در وزارتخانه ها، در راس ادارات و ارتش، جماعت عجیب و غریبی هجوم آورده اند که در بهترین حالت هم معلوم نیست از کجا سر و کله شان پیدا شده، دار و دسته ای پر هیاهو از غربتی های گرسنه و غارتگر...

صفحه 180 :
تلاشهای از هر جهت متناقض این مرد بیانگر تناقضهایی است که در حکومت او وجود دارد. حکومتی که کورمال کورمال رفتن های آشفته، گاه در صدد بدست آوردن دل این طبقه است و گاه مهیای خوار کردن این یا آن طبقه دیگر، سرانجام هم به نتیجه ای نمی رسد جز اینکه همه آنها را در عین حال بر ضد خود بشوراند. این تزلزل عملی با مشی همایونی و قاطع مشهور در اقدامات حکومتی که با سر به راهی کامل از مشی عمو ( منظورش ناپلئون بناپارت است) تقلید می شود تضادی خنده دار دارد.

صفحه 176 :
خود ارتش هم دیگر گل سر سبد نسل جوان دهقانی نیست، خار بیابان لمپن روستایی است. این ارتش حالا قسمت اعظمش از بدل ها و جایگزین ها تشکیل می شود ، درست مثل خود بناپارت که بدل و جایگزین ناپلدون است. عملیات قهرمانی این ارتش هم حالا منحصر به سرریز به خانه های روستاییان و بزرن و ببند آنهاست.

صفحه 182 :
بناپارت دلش می خواهد که همه او را پدر نیکخواه همه طبقات جامعه بدانند ولی هر چیزی که او به یکی از طبقات می دهد ناگزیر باید از طبقه ای دیگر بگیرد... بناپارت دلش می خواهد منت گذار ترین مرد فرانسه باشد و کاری کند که همه مالکیت و کار فرانسه به دٍین شخصی او تبدیل شود. دلش می خواهد که کل فرانسه را بدزدد تا بعد آنرا به خود فرانسه هدیه کند.



Comments:
سلام نادر

ببخش که نوشته هوشیارت را به شیفته نامه آلوده می کنم، اما این حسی است که باید ثبتش کنم.
خوش به حال دوستان خوب قدیمی ات. مخصوصا آنها که سالی یک بار شانس دیدنت و لذت بردن از ماجرا گویی ات را دارند.
هلند را دوست خواهی داشت، به وِِیژه از دید عمرانی. اگر یک لحظه هم از ذهنت گذشت، درنگ نکن. بگذار این شانس یک بار دیگر هم در خانه مارا بزند.
 
ببینم نادر جون داری میای هلند؟ من آخن زندگی میکنم که سر مرز هلند و آلمانه. باهام تماس بگیر شاید جور شد همدیگه رو دیدیم. ایمیل من هست
iman@gmx.org
 
نه والله ! من را چه به هلند. البته اگر قسمت بشود که خیلی دوست دارم. راستش یکسال و اندی پیش، یکروز آمستردام بوده ام و فکر می کنم که از دوست داشتنی ترین شهرهایی است که در عمرم دیده ام یا خواهم دید. مفهوم مجسد تساهل و تسامح است.
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, May 15, 2006

٭
آقای ب به دیوید بلین رای می دهد
----------------------------------------
آقای ب بلند می گوید : "نه" و بعد دهانش همانطور باز می ماند.
همسر دلبند آقای ب به او می گوید : خب مگه چه انتظاری داشتی؟
آقای ب همانطور که ادامه اخبار را بعد از نامه کذایی گوش می دهد می گوید : من می دونستم که خیلی ولی نمی دونستم که این همه.

آقای ب همسرش را خیلی دوست دارد و یکی از دلایل این دوست داشتن هم این است که همسرش می تواند منظور آقای ب را از میان جمله هایی که نه فعل درست و حسابی دارد و نه فاعل و مفعول و نه صفات در آن معلوم است کاملا درک کند.

همسر دلبند آقای ب می گوید : 18
همسر آقای ب هم ایشان را خیلی دوست دارد و یکی از دلایل این دوست داشتن هم آن است که آقای ب هم می تواند با شنیدن یک همچین عددی تا آخر ماجرا را بخواند.

البته آقای ب بخیل نیست و برای شما هم صحبت های همسرش را ترجمه می کند:
منظور همسر خانم ب این بود که کتاب هجدهم برومر را نقل کند. آن قسمتی را که تعریف می کند که لویی بناپارت هر هفته شعبده جدیدی از آستین بیرون می آورد و هر روز وعده جدیدی می داد تا وعده های قبلی فراموش شود.

آقای ب به شخصه از شعبده خوشش می آید. اما شعبده بازی های دیوید بلین را بیشتر دوست دارد. لاافل خیالش جمع است که از شعبده های دیوید بلین به او آسیبی نمی رسد.



Comments:
آقای ب شما اصولاً چه کار می کنید که حاشیه تان این همه هویدا است پسرم؟
ما هرچی زور می زنیم حاشیه مان پیدا نیست، یعنی گم هم نیست اما این جوری قاطی متن مان در معرض دید عموم نیست که! شاید هم از التفات آقای بلین است که به جای غیب کردن این دفعه پیدا کرده.ـ
 
این دلیل ظریف برای دوست داشتن رو خیلی آقای ب قشنگ توصیف کرد. در ضمن به نظرم حالا حالا هاست که همه مون فکر کنیم جدی اینننن همه؟
هر روز بیشتر از روز قبل، بیخود نیست که مخ یکی مثل بوش (که تازه خودش هم یک عالمه...)بخار می کنه!
 
والله راستیتش ما خودمان هم درست نمی دانیم چکار کردیم ولی رفتیم در تمپلت و آنجاییکه در مورد کامنت است را برداشتیم و گذاشتیم وسط آنجایی که مربوط به خود متن است ولی اینکه چطور اینکار را کردیم نمی دانیم.
البته ما یک راهی می شناسیم که حاشیه آدم دیده شود و آن پوشیدن بیکینی است. البته در آن صورت متن آدم دیده نمی شود. برای همین هم هست که بعضی ها معتقدند که بیکینی چیز بی خودی است چون فقط چیزهایی را نشان می دهد که دیدنشان خیلی هم مهم نیست.
 
ما از سر اتفاق یک بار بیکینی پوشیدیم. اما هم حاشیه مان معلوم شد هم متن مان. آفرودیت می گفت به خاطر این است که شما حاشیه و متن تان درهم است اما خودمان فکر کردیم شاید بیکینی مربوطه کمی برای ما کوچک بوده. گاس هم که بیکینی را نباید روی صورت کشید!ـ
 
Post a Comment

........................................................................................

Home