BOLTS




Saturday, November 27, 2004

٭
بالاخره ما هم باید این لینک را یک جایی بگذاریم :

ARABIAN GULF

فکر با نمکی است.
اصولا ما ایرانیها ...
ولش کنید جمله ام را کامل نمی کنم. مایه دردسر است. فرض کنید منظورم همین بود که اصولا ما ایرانیها ...



Comments:
اتفاقا ما هم.

هماد :)
 
عمو یادگار، ول کن این خلیج عربی رو! مرحوم ونگز الان داره تو دالاس ترتیب تمام این آمریکایی های پست فطرت رو میده! خیالت راحت باشه... وبلاگتو بنویس مرد! شما ها چرا خاله زنکی نمی نویسین؟
 
Post a Comment

........................................................................................

Wednesday, November 24, 2004

٭
م. تعریف می کرد که در کنفرانس توسعه دانش و فن آوری در دانشگاه شریف شرکت کرده است.
اول که وارد سالن شده، از دیدن اینکه هیچ چهره دانشگاهی در سالن نیست و چهره ها بیشتر به عمله شبیه است تعجب کرده.
بعد رئیس دانشگاه ، کنفرانس را با سخنرانی افتتاحیه با مضمون اینکه " این کنفرانس در ادامه فرمایش داهیانه مقام معظم رهبری در جهت ایجاد جنبش نرم افزاری تشکیل شده است" شروع کرده است.
بعد دبیر کنفرانس سخنرانی را با اعلام " این کنفرانس در ادامه فرمایش داهیانه مقام معظم رهبری در جهت ایجاد جنبش نرم افزاری تشکیل شده است" ادامه داده است.
سپس سخنران اول کنفرانس توسعه دانش و فن آوری دانشگاه صنعتی شریف را به تریبون دعوت کرده است که آقای حجت الاسلام رشاد بوده است.
جناب حجت الاسلام هم نتیجه تحقیقات شش ساله خود را در این سخنرانی ارائه داده است.
سخنرانی ایشان که نتیجه شش سال مطالعه و تحقیق بی وقفه بوده است در مورد مضرات حسودی بوده است.
البته همه ما می دانیم که حسودی کار خیلی بدی است و تحقیق در مورد بدی های حسودی هم شش سال طول می کشد. و به هیچوجه هم شک نداریم که حسودی مهمترین فاکتور در توسعه دانش و فن آوری است و بخصوص به توسعه دانش و فن آوری در دانشگاه شریف خیلی مربوط است. من تردید ندارم که دانشگاه صنعتی شریف باید در ادامه رسالتش برای اعتلای صنعت و تکنولوژی در کشور ایران، هرچه سریعتر نسبت به تشکیل مرکز پژوهشهای حسودی اقدام کند.
در ضمن ایجاد یک خط انتقال سریع السیر بدون وقفه دستمال از شهر یزد به سمت دانشگاه شریف جهت ادامه مطالعات تکنولوژیکی ضروری است.

به یاد میلاد ذک این سرود که زبان حال آقای دکتر سهراب پور رئیس دانشگاه صنعتی شریف است جهت انبساط خاطر تقدیم می شود.
به جهت رعایت ادب و متانت این وبلاگ، فعل اصلی سرود با فعل مجعول پاچه خواری جایگزین شده است »
( حهت تشخیص آهنگ یادآوری می شودکه این قسمت افزوده به آهنگ محبوب و مردمی "من نجات غریقم" می باشد )

من یه پاچه خوارم
پاچه تمیز داریم
پاچه تو بده من
تا برات نگه دارم
شب بمالمش
صب بذارمش
توی ماهیتابه
بخورمش



Comments:
نادر عزيز واقعاٌ كه شاهكاري .... خستگيم در رفت ... دمت گرم كوروش
 
Post a Comment

٭
ش. و مامان سورن می خواستند بروند استخر. بابای سورن هم گرفتار بود. قرار شد سورن را یک ساعتی من نگه دارم تا بابای سورن برسد.
وقتی که من رسیدم، سورن خوابیده بود. تا وقتی هم که ش. و مامان سورن برگشتند هم بیدار نشد. من مانده بودم با "سکوت".
خیلی خیلی وقت بود که سکوت را تجربه نکرده بودم. تقریبا همیشه چیزی در کنارم بوده که صدایی تولید می کرده، یا تلوزیون یا ضبط صوت.

سکوت موجود عجیبی است. اگر گاهی با آن برخورد کردید قدرش را بدانید.

اگر بیشتر از گاهی با آن برخوردکردید فرار کنید.خطرناک است.



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Tuesday, November 09, 2004

٭
همینطور که ملاحظه می فرمایید این وبلاگ بی نام و نشان شد.
یعنی اینکه دیگر نه اسم من در زیر نوشته ها می آید. نه آدرس ایمیل من آن گوشه معلوم است.
دلیل این امر هم شجاعت بی حد و حصر من است در برخورد با سپاه ارهابیون اسلام و یا شاید هم ارهابیون سپاه اسلام و امثالهم.
حقیقتش هیچ علاقه ای ندارم که به مرگ محکوم شوم , می دانید که...

لطفا دوستانی هم که در لینکشان به این وبلاگ نام کامل من را نوشته اند , دست کم نام خانوادگیم را از آن حذف کنند.
فکرش را بکنید : یک نفر پدر بیچاره من را به خاطر این وبلاگ بیاندازد زندان! هیچ به عقل جور در نمی آید.
به همین دلیل است که این وبلاگ بی نام و نشان شد.
این اولین باری است که در زندگی من, جایی در اینترنت هست که من اسم و مشخصات کامل خود را ارائه نمی کنم. به این دلیل که ابدا دنبال دردسر نمی گردم.



Comments:
The Great Hermes Marana : mibinam ke oonghadr hameh ro ba in post-et tarsoondi ke kasi comment ham nemizareh az tarsss !
 
Post a Comment

........................................................................................

Wednesday, November 03, 2004

٭
راهبه ها هم رويا می بینند
و در رویاهاشان نفسهاشان مقطع می شود و از لذت به خود می پیچند
بعد از زخمهای مسيح خون جاری می شود و صلیبش از نور می درخشد

اما این شهر فرو رفته در دود
غرق شده در دود
و مردمانش از برون و درون تیره اند.



Comments:
کدام مرد نگاه بی صدای خشم را بر بستر دروغ-چرک بلوغ انداخت بی آنکه فرياد شوقش کرانه ی عشقی را دريده باشد؟
کدامين عاشق، نفس هايش را به نسيم ملايم اميد نفروخته است؟
 
Post a Comment

........................................................................................

Home