BOLTS




Thursday, November 26, 2009

٭
اشطباح لپي آقاي جيم
-----------------------------------

فرويد كتابي دارد درباره لغزشهاي گفتاري و نوشتاري كه به فارسي تحت عنوان "اشطباحات لپي" ترجمه شده ( و ترجمه بد و كم دقتي هم دارد)
در اين كتاب بحث مي شود كه برخي از لغزشهاي گفتاري يا نوشتاري ، آنهاييشان كه در موضوع خاص در زمان خاص رخ مي دهند، نشانه اي اند از فكري سركوب شده و حرفي ناگفته.

اين مدت اخير كارم شده است كه سخنراني هاي آقايان را گوش كنم به دنبال اين لغزش ها. باورش سخت است اما تقريبا در تمام سخنراني هاي تمامشان، درست در لحظه اي كه چيزي درباره ماههاي اخير مي خواهند بگويند، برايشان رخ مي دهد.
اوليشان در آن نماز جمعه كذايي 29 خرداد كه ايشان درست در هنگامي كه گفت "و اما درباره انتخابات" گلويش گرفت و به سرفه افتاد. انگار چيزي در ته ذهنش به او مي گفت "نگو" چيزي انگار گلويش را گرفته بود، انگار كه خودش هم مي دانست كه نبايد آنطور بگويد، سرفه مي كرد انگار كه مي دانست عاقبت اين حرفها، گلويش را خواهد گرفت.

آخرينشان هم سخنان كم نظير آقاي جنتي، كه لابد با بلوتوث به شما هم رسيده است، همانكه مي گويد :
" اولين حمله ددمناشيم، منيشناي من، ددمنشي رژيم طاغوتي را به مردم بي گناه و بي پناه ..."

درست در كلمه "ددمنشانه" زبانش مي گيرد خودش هم مي داند كه "ددمنشانه" با مردم رفتار كرده اند، بعد اين سيلاب "من" در "ددمنش" انگار به هم مي ريزدش، مي داند كه "من" است كه "ددمنش" است حتي اگر در جمله به طاغوت اشاره كند. همين من است كه بار دوم كه زبانش مي گيرد در "ددمنيشناي من" خودش را نشان مي دهد

همينجاست كه تمامشان مي لغزند، از صدر تا ذيل، تمامشان مي دانند كه ددمنشي كرده اند، مي دانند كه دروغ مي گويند و همينجاست كه تمام بازي را باخته اند.
براي همين است كه نيروهايشان هر روز ريزش مي كنند.
براي همين است كه ما بايد همينقدر كه هستيم شاد و آرام باشيم بي دفاع به حيابان برويم، كتك بخوريم و برگرديم، كبودي هاي بدنمان را بماليم و بخنديم..

نطفه نابوديشان در درونشان است، از تو مي خوردشان.
براي همين است كه جرات خشونت هم ندارند، توانش را ندارند، چون نيروهايشان از درون تهي شده اند.

تازه اين اول كار است.
عيد كه برسد، نشسته ايم سر سفره و خاطره مي گوييم. يكنفر آنوقت يادش مي افتد كه "برادر رفتگر/ محمودو وردار ببر" و الباقي مان ريسه مي رويم.



Comments:
دقیقا درست می گین. تازه این سوتی های کلامی هست. سوتی های معنایی و ضد و نقیض گویی هاشون بیشتر خبر از سر درون می ده.
 
خیلی جالب بود .من بعضی وقتا اینجوری می شم اما خاص نیست اما از این به بعد بیشتر رو دیگران دقت می کنم
 
But if you note, Ahmadinejad does not have such lapsi. He is more crazy than to have a conscience inside
 
سعی کردم این کتاب را روی آمازون پیدا کنم اما ظاهرا ترجمه‌ی نام کتاب کاملا تیتری بی ربط به عنوان اصلی کتاب است. میدونید اسم کتاب در زبان اصلی چیه؟
 
salam aghaye bolts
mamnoon k javabamo dadin. age oon template ghadimi ro baram befrestin mamnoon misham.
 
چه جالب! ... خیلی خیلی خیلی جالب! چقدر همه چیز توجیه پذیره اینطوری
...
 
alan in harfa, na gheybat bud, na tohin, na tamaskhor, na ... ????
khejalat bekesh
 
گمانم ، تكرار عين واژگان كسي، نامش تمسخر نباشد، مگر آنكه باور كنيد كه آن فرد، مسخره است. توهين هم محسوب نمي شود مگر آنكه آن فرد عين وهن باشد. در نتيجه، اگر اين موارد مد نظر شماست، اين حرفها هم غيبت بود، هم توهين بود، هم تمسخر.
گمانم خجالت را هم بايد آنهايي بكشند كه در روز روشن جوانان اين مملكت را مي كشند، به آنان تجاوز مي كنند و پيرزن ها را در خيابان به شكل وحشيانه كتك مي زنند.

در ضمن ، همانطور كه مي دانيد، من نه باتوم برقي دارم، نه تفنگ، نه زندان كهريزك. در نتيجه نيازي نيست از من بترسيد و انتقادتان را به صورت ناشناس بنويسيد.
ناشناس نوشتنتان البته من را ياد ماسك ها (پوزه بند ها) اي مي اندازد كه برادران بسيجي تان در هنگام كتك زدن مردم در عاشورا بسته بودند كه شناخته نشوند. بسكه حتي خودشان هم شرم دارند از كاري كه مي كنند.
 
دوست خوش قلم من
داشتم چای میخوردم و هر بار که خنده باعث پاشیده شدن محتویات میان راه لیوان و دهانم میشد میگفتم خب خندیدم دیگه تمام شد و باز پاشش بود و پاشش
اما دوست من اگر از اعماق اندیشه های من خبر میداشتی مطمئن میشدم اگر بهت بگویم با توهین به سران رژیم نتیجه ای معکوس میگیریم عمیقن به فکر فرو میرفتی
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, November 02, 2009

٭
قصيده اي براي نترسي
------------------------------------------------------
جمهوري اسلامي عصر روز 18 تير 1388 سرنگون شد.
کسي که سرنگونش کرد،‌دخترکي بود بي نام. در خيابان کارگر شمالي.

بسيجي ها حمله کردند و جمعيت فرار مي کرد، دخترکي ميانشان بود با صورت خونين. لابد باتومي نصيبش شده بود پيش از‌آن.

بعد وسط آن همه جمعيت که مي دويد، دخترک ايستاد.
جايي در آن فضاي خالي بين چماقداران و مردم، برگشت و فرياد زد:
"من نمي ترسم. من نمي ترسم. من ديگه نمي ترسم"
و جمهوري اسلامي سرنگون شد.

جکومت هاي ديکتاتوري با ترس است که حکومت مي کنند. حکومت هاي ايدئولوژيک بر فکر مردم حاکمند، پوپوليست ها بر شکمشان. ديکتاتورها اما تنها بر جسم مردم حکومت مي کنند با ترس از شلاق از زندان از چماق و از گلوله.
بعد فکر مردم رها مي شود از جسم در بندشان، غوطه ور مي شود در روياي آزادي و آنقدر به عمق مي رود که ديگر در بند جسم نيست.

آنوقت است که "نترسي" مي آيد.
درست مانند هنگامه شهيدي و کيوان صميمي که روحشان آزاد شده از جسم در بندشان. از ميان ميله هاي زندان فرياد نترسي شان شهر را برداشته.

انگار كه همه قدرت ديكتاتور در كابوس ما بوده است، انگار كه هرگز وجود نداشته است، انگار كه خدايگاني او و بندگي ما، چيزي نبوده جز خوابي پريشان، بي اساس، بي ريشه در هيچ چيز حقيقي جز هراس ما از اين كابوس و جز ترس ما از قدرت موهوم او.

آنوقت است که درست چشم در چشم ديکتاتور، نترسي بر مي خيزد،‌نگاهش مي کند و حرف مي زند. آنجاست که ترس جابجا مي شود، اينبار در چهره اوست که ترس جاي مي گيرد،‌چرا که نترسي را مي بيند که حتي اندروني خانه اش را هم گرفته است.

آنجاست كه نور مي تابد بر اين تاريكخانه وهم آلود. روشن مي شود كه همه آن هيولاهاي هراس انگيز، مترسكهايي پوسيده اند، همه اين قدرت ترسناك چيزي نيست جز دروغ.

کسي نوشته بود :
"بسمه تعالي/ بوي آزادي مي آيد/ والسلام"

و اين بوي آزادي بر نسيم نترسي است که استوار است. با نترسي است که مي وزد و از هر حفره کوچک،‌هر سياهچاله اي را پر مي کند.

بعد جاي ترس و نترسي جابجا مي شود. امروز "آنها" مي ترسند. از ماي بي سلاح از ما که به تنه وجودمان تبرهاشان را شکسته ايم و هنوز سبزيم.

امروز، بوي آزادي مي آيد.
والسلام



Comments:
salam
:)
dela besooz ke sooze to karha mikonad, baghiash yadam nis.
aghaye bolts, man daram ye blogspot rah mindazam, ama nemidoonam chetor seting oon ro bechinam ke commenthash pas az tayid neshhoon dade she v coomenthasham mese blog shoma zire neveshteha biad, yani hame bi inke klik kinan bebinanaesh. bad dar blogspot nemishe copy paste kard? man nemitoonam, nemidoonam chera
aghaye bolts. ma hamishe del negaranoone hame hastim,harfe mozakhrafie ke begim lotfan movazebe khodetoon bashin, vali khob, ma joraatemoon inghad ziad hast ke mozakhraf begim:PLZ TAKE CARE,dar panahe khoda
 
احمدی شعار میداد : ما می توانیم
حال به او نشان می دهیم که این فقط شعار نبود
ما هستیم و می توانیم
 
با اجازه متنتان را کش رفتم انقدر که دوستش داشتم لابد. البته طبیعتاً با ذکر منبع.
 
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند


شعر از حافظ ....
 
Post a Comment

........................................................................................

Home