BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Monday, June 26, 2006
٭ آقای ب به نظم اهمیت می دهد
........................................................................................--------------------- آقای ب به نظم اهمیت بسیار زیادی می دهد. به همین دلیل هم هست که ایشان بعد از نمایش مشعشع و غرور انگیز تیم ملی در جام جهانی، مجددا پرچم عزیزش را تا می کند و در کشو می گذارد تا لحظات غرور انگیز بعدی. آقای ب پرچم را ابتدا از طول دوبار تا می کند. بعد آنرا چهار بار از عرض تا می کند. به این ترتیب، از پرچم فقط یک تکه کوچک پارچه سبز دیده می شود. آقای ب دقت می کند که پرچم را از سمت رنگ سبزش تا کند. دلیل این کار برای خود ایشان هم خیلی مشخص نیست. شاید پاسخی است به خواست دوران کودکی ایشان. آقای ب وقتی که مدرسه می رفت، پرسپولیسی بود. ایشان به یاد می آورد که وقتی که در دوران دبستان تحصیل می کرد، با خودشان فکر می کرد چه خوب بود که رنگ قرمز به جای سبز بالای پرچم بود. آقای ب اگر امروز کسی را ببیند که چنین حرفی می زند با خودش می گوید : اینو باش ! آقای ب با تا کردن پرچم از سمت سبز، توهین تاریخی اش را به یک تکه پارچه مقدس پرچم جبران می کند. آقای ب می گوید، با همین قرمز که پایین پرچم است هر روز با انواع گاو با شاخهای تیز شده روبروییم، اگر قرمز بالا بود که دیگر مگر خدا به دادمان می رسید. آقای ب اضافه می کند : باباجان هیچ منظور سیاسی نداشتم. چرا بی خود برای آدم دردسر درست می کنید؟ نوشته شده در ساعت 10:27 AM
Comments:
اول اینکه پست قبلیت عالی بود، اینجوری شعر گفتنتون نمیاد؟ خیلی خوب بود، آدم دلش می خواست در موردش بنویسه، ولی در عین حال یه جوری دلم نیومد زیر اون شعر چیزی اضافه کنم ...
Post a Comment
بعد اینکه گاه گاهی اون فکرهای توی ماشین رو بنویس پس اینجا، خیلی وقته که در حال تا کردن پرچمی Wednesday, June 21, 2006
٭ برای سرودنت واژگانی تازه می خواهم
........................................................................................کلماتی بکر که هیچ کودکی نیاموخته که زبانی نگفته و از هیچ جوهری بار نگرفته چرا که عشق داستانی همواره تازه است که پیش از این نشنیده ای از پریزاده ای با گیسوانی تافته از شبق که از برج سفیدی فروفکنده و عاشقی که به فراز می آید برای سرودنت واژگانی تازه می خواهم کلماتی بکر که بر بستر هیچ کاغذی نخفته اند و چشمان هیچکس بر آنها نیفتاده است نابس است گلماه ترا سیرچشم زدن چرا که بایدت تشنید با جامی سرخ از عطش بی پایان و بایدت مستید از گلبوی عطران چرا که بایدت سرود با واژگانی تازه واژگانی بکر که جز بر زبان من جاری نشده است. نوشته شده در ساعت 8:55 AM
Comments:
مدتها بود هيچ شعري اينقدر نچسبيده بود! چسبيد ... تبريك مجدد سالگرد ازدواجتون ... الان دلم مي خواد بگم به قول مسكاليتو پاينده باشيد
سلام. من از سانلی رد وب لاگت رو گرفتم. از خواندن وب لاگت خوشم اومد و لینک ات رو تو وب لاگ ام گذاشتم. ترجیح می دادم این پیغام رو برات ای میل کنم تا اینکه تو قسمت نظر ها، چنین نظر بی ربطی بگذارم. ببخشید.
Post a Comment
بهار Saturday, June 17, 2006
٭
........................................................................................آقای ب ویژه نامه حقوق بشر می خواند و دانشش زیاد می شود --------------------------------------------------------------- آقای ب ویژه نامه "حقوق بشر" روزنامه شرق را می خواند و دانشش زیاد می شود. البته آقای ب کل این ویژه نامه را نمی خواند و تنها به صورت اتفاقی یکی از مقالاتش را می خواند و دانشش زیاد می شود. مقاله ای که آقای ب می خواند در مورد حقوق زنان در اسلام است. آقای ب یک کلمه جدید یاد می گیرد : ناشزه آقای ب برای شما که ویژه نامه حقوق بشر نخوانده اید و نمی دانید ناشزه یعنی چه می گوید که ناشزه یعنی زن ناسازگار و بداخلاق. تعریف آن هم این است که حرف شوهرش را گوش نکند. بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود و از همه بدتر تمکین هم نکند. تلفضش هم مثل "نادره" است. تقریبا همانجوری که قاطبه در ایتالیا ایتالیا می گفت. مجازات زن ناشزه هم مشخص است: اول باید اخم کرد. اگر ادامه داد نباید در کنارش خوابید و اگر باز هم ادامه داد باید کتکش زد. دیروز صبح آقای ب متوجه شد که همسر دلبندش ناشزه شده است. ماجرا هم این بود که همسر دلبند آقای ب داشت چای می خورد. آقای ب هم داشت ظرفهای نشسته هفته گذشته را می شست. همسر دلبند آقای ب که به خوردن چای داغ علاقه زیادی دارد بلند شد و شروع کرد به آب کشیدن ظرفهایی که آقای ب کف می زد. آقای ب به همسر دلبندش گفت : "تو برو چایی تو بخور من اینها را می شورم" همسر دلبند آقای ب گوش نکرد. آقای ب ادامه داد : "خب یخ می کنه چاییت از دهن میفته" همسر دلبند آقای ب باز هم گوش نکرد. آقای ب از قراین متوجه شد که همسرش ناشزه شده است. به همین دلیل شروع کرد که به ترتیب مجازات ها را اعمال کند. آقای ب اول اخم کرد. اما همسر دلبندش همچنان به آب کشیدن ظرفها ادامه داد. آقای ب بیشتر اخم کرد. اما همسر دلبندش همچنان به آب کشیدن ظرفها ادامه داد. آقای ب می خواست مجازاتها را ادامه بدهد اما موفق نشد. چون اگر می خواست قدم دوم مجازات را اعمال کند باید می رفت و شب را روی پادری می خوابید. چون جای دیگری برای خوابیدن نداشت. پادری منزل آنها هم خیلی نازک و سفت است و کلا برای خوابیدن مناسب نیست. آقای ب متوجه می شود که فرهیخته بودن هیچ فایده ندارد و همان بهتر که آدم ویژه نامه نخواند و حقوق بشر نداند تا مجبور نشود روی پادری بخوابد. آقای ب می گوید : "حقوق بشر مال خر است." و به این ترتیب تکلیف خودش را با بقیه ویژه نامه مشخص می کند. نوشته شده در ساعت 12:00 PM
Comments:
kheili ghashang bood, be khosoos estedlaale manteghie akharesh :) be aghaye Be begoo baraye ashna'iye bishtar ba hoghooghe bashar (mard haa albatte manzooremoone), ye sari be ketaabe "Helliatol Mottaghin" bezane. oon jaa baa mafahime pichide'ee mesle "Shotor e Sa'b" ya masa'eli mesle tafavothaaye kaniz o hamsar ashna mishe ke doonestanesh baraye daneshe omoomie ensaan vaajebe.
Post a Comment
Tuesday, June 13, 2006
٭ آقای ب ، عشق و یک فال گردو
........................................................................................------------------------------------- آقای ب می گوید : اگر تابحال عاشق نشده اید، همین الان دگمه ضربدر سمت راست بالای صفحه را بزنید . چونکه از این پست هیچ چیزی نمی فهمید. آقای ب ادامه می دهد : اگر تابحال عاشق شده اید هم ، باز همان دگمه را بزنید چون این نوشته برایتان تکراری است. آقای ب می گوید: اگر شما همسر دلبند اینجانب هستید که ناگهان بعد از شونقارت سال تصمیم گرفته اید به اینترنت سر بزنید و می خواهید این پست را بخوانید هم لطفا بروید هفته دیگر بیایید وگرنه آقای ب خیط می شود. لااقل رحم کنید و بعد از جمله " بعد یادش امد که عاشق است و دلش غنج زد را نخوانید" قرار نیست شما فعلا از آن با خبر شوید ! * * * * * * آقای ب می گوید عشق احساسی است که همیشه تازه است. هرروز دوباره کشف می شود و هر روز با روز قبلی متفاوت است. بعضی ها وقتی که گل رز می بینند یادشان می افتد که عاشق اند و دلشان برای محبوبشان غش می رود. بعضی ها هم خنگ ترند و فقط وقتی که خود محبوبشان را می بینند یادشان می افتد که عاشق اند. آقای ب تقریبا هر چیزی را که می بیند به یاد همسر دلبندش می افتد و یادش می آید که عاشق است و دلش غنج می زند. مثلا همین امروز. آقای ب از خیابان پلید جردن می گذشت و از جلوی میوه فروشی خونخوار پایین سوپر جردن رد شد. همانی که پول خون پدرش را برای هر یک کیلو خیار یا سیب زمینی از مشتری بیچاره طلب می کند. آقای ب در دکان کذایی گردوی تازه دید، نوبرانه. آقای ب گردوی تازه نوبرانه را قیمت کرد و آقای فروشنده خونبهای پدر مرحومش را طلب کرد. آقای ب با خودش فکر کرد. و به این نتیجه رسید که مال دنیا ارزش اینرا ندارد که آدم خودش را از لذت گردو خوردن محروم کند. آقای ب کیفش را باز کرد و مبلغ مورد نظر را شمرد. بعد منصرف شد. دلیلش این بود که متوجه شد که اگرچه خوردن گردو در آن لحظه خاص از زمان بسیار بسیار دلپذیر است، اما بدون همسر دلبندش لطفی ندارد. بعد یادش آمد که عاشق است و دلش غنج زد. آقای ب تازگیها هر چیزی را می بیند یادش می آید که عاشق است و دلش غش می رود. دلیلش شاید این باشد که به پنجمین سالگرد ازدواجش نزدیک می شود و تقریبا هرروز به فکر این است که اینبار چه سورپریزی برای همسرش تهیه کند. باور کنید که کار سختی است که همیشه برای تولد ها و سالگرد ها سورپریز داشت. دلیلش هم این است که همسر دلبندتان همیشه انتظارش را دارد. آنوقت باید همیشه ایده هایتان انقدر جدید باشد که باز هم سورپریز کننده باشد مسئله کادو هم هست. آقای ب دلش می خواهد که به غیر از مهمانی، کادویش هم سورپریز کننده باشد، اما اینبار تقریبا کادویش لو رفته است. البته معلوم هم نیست. شاید هم لو نرفته باشد. شاید هم همسر دلبند آقای ب از سر نجابت به روی خودش نمی آورد که کادوی امسال آقای ب را حدس زده است. آقای ب هر چه که فکر می کند به نظرش می رسد که کادویی که انتخاب کرده مناسبترین کادو است، اما کادوی لو رفته حقیقتا بدون مزه است. آقای ب البته در حال نوشتن هم هست. یک ماهی می شود که سعی می کند که بنویسد اما چون ذوقش خشکیده است، هفته ای یک جمله بیشتر نمی تواند بنویسد. اما هرچه هست باید تا هفت روز دیگر تمامش کند چرا که سالگرد ازدواج بدون شعر که نمی شود. نوشته شده در ساعت 8:42 AM
Comments:
یک دو سه
Post a Comment
می شمرم تا پنج یک دو سه کودک قلب من می شمرد با تو یک دو سه تا پنج بی تو لحظه ها بی شماره اند با تو هر لحظه با تو می شمرم تا پنج تا هفت تا صد تا هزار با تو می شمرم!
|