BOLTS




Saturday, January 27, 2007

٭
1- وارد توالت می شوم و در را می بندم و پنجره را باز می کنم.
به هوای تازه نیاز دارم و به سکوت و به فرار از شلوغی.
تقریبا در همه مهمانی ها اینکار را می کنم. هر یک ساعت یکبار.
انگار که توان تحمل شلوغی ام تمام می شود و نیاز دارم که در فضایی تنها باشم و کمی نفس بکشم از هوای تازه
2- ما هم مثل آقای رئیس جمهور همه اطرافیانمان نخبه هستند. لااقل در این مهمانی که اینطور بود. همه هم در جمع های 3 و 4 نفره دور هم جمع شده بودند و همه هم حرفشان یک چیز بود : اینکه اوضاع کار و بار خراب است و اینکه پروژه نیست و اینکه همه چیز گران شده است.
3- گرانی ها را امثال من مزه اش را نمی چشیم. منظورم این است که گرانی حداکثر تاثیرش در زندگی من این است که فواصل سفرهای تفریحی ام بیشتر شود، یا چیزی شبیه به آن، اما برای همه اینطور نیست.
همین هفته پیش برای کارمندم چک حقوق نوشته ام : 243000 تومان. با خودم فکر کردم، چطور می تواند با این پول زندگی اش را بگذراند
تازه کارمندان دفتر من خوشحال اند که همیشه روز دوم ماه چک حقوقشان را می گیرند، بقیه شرکت ها چند ماه، چند ماه حقوق عقب اند
4- می گویند که مرده است. شایعه اش تمام شهر را برداشته. من فکر می کنم که شایعه است. خدا خدا می کنم که شایعه باشد. وگرنه ، کارمان در آمده است
5- سر هرمس مارانای ونیزی به شهر برگشته است، ما که چشم انتظار دیدار ایشانیم و خاطراتشان از نبرد کازرون و ممسنی و رشادت هایشان بر علیه شابشال خان.
6- Southparkنصیبمان شده است.
از فصل ششم تا دهم.
اول تا پنجم را هم که قبلا داشتیم.
کارمان در آمده است. حالا به مدت یکماه کارمان این است که خودمان را زود به خانه برسانیم که کارتون ببینیم.



Comments:
اين گزارش بی‌بی‌سی رو یه نگاهی بکن http://www.bbc.co.uk/persian/interactivity/debate/story/2007/01/070125_h_surrogatemum.shtml چه به سر این مردم داره میاد.
 
هــــــی
آخه شما مرفهین بی درد از درد ما چه خبر دارین !!؟
ما هم اگه مث شما نفسمون از جای گرم بلند میشد به ماشین حسابمون به کار می افتاد !
(جاست کیدینگ ها )
در ضمن دستشویی جای خوبی برای هوای تازه خوردن هست !!؟
 
ما این بند یک شما را آی درک می کنیم! آی درک می کنیم!
بند چهارتان هم فکمان را به زمین چسباند! واقعن ؟؟؟
 
akh gofti az toilet! jaaee basi nikoost! man hatta too khooneye khodamam be tore morattab az oonjaa be onvaane makane tamarkoz estefaade mikonam, be khosoos age doro baram sholoogh baashe.
be in link negaah kon:)
http://news.bbc.co.uk/2/hi/europe/5393944.stm
cheers
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, January 21, 2007

٭
عروسی ماشین حساب آقای ب
-----------------
1- ماشین حساب آقای ب عروسی اش است. چون آقای رئیس جمهور بودجه را به مجلس آورده است. و در مورد بودجه اعداد و ارقامی هم ارائه کرده است.
و خوب معلوم است که وقتی آقای رئیس جمهور حرف عدد و رقم می زند، ماشین حساب آقای ب عروسی می گیرد.
(همه اعدادی که در این نوشته ارائه شده است به نقل از ایسنا است:خبر شماره 864440 (

2- یک قانون ابتدایی در محاسبات است که می گوید جمع p و نقیض P می شود یک.
یا اگر عدد ها را به درصد دوست دارید، می توانید بگویید که مجموع یک چیزی و نقیض آن می شود صد درصد.
آقای رئیس جمهور فرموده اند که :
"رييس‌جمهور خاطرنشان كرد: عنايت كنيد نسبت درآمدهاي غيرنفتي به كل بودجه از ‌2 / ‌37 درصد در سال ‌85 به ‌7 / ‌44 درصد در سال ‌86 رسيده است. درآمدهاي غيرنفتي نسبت به هزينه‌ها از ‌6 / ‌59 درصد در سال ‌85 به ‌7 / ‌74 درصد در سال ‌86 رسيده؛ يعني آرام آرام به سمتي مي‌رويم كه هزينه‌هاي جاري را از محل درآمدهاي داخل تامين كنيم و اين كار بسيار بزرگي است.

وي هم‌چنين گفت: سهم درآمدهاي نفتي به كل بودجه‌ي عمومي از ‌3 / ‌58 درصد در سال ‌85 به ‌9 / ‌42 درصد در سال ‌86 كاهش پيدا كرده است و نسبت هزينه‌هاي جاري و مصرفي به كل بودجه از ‌7 / ‌62 درصد در سال ‌85 به ‌1 / ‌57 درصد در سال ‌86 كاهش پيدا كرده است. "

3- جمع می کنیم : درآمدهای غیر نفتی بودجه 85 + درآمدهای نفتی بودجه 85=37.2+58.3=95.5
خب خیلی خوب است برای آقای رئیس جمهور که فقط 4.5% خطا داشته باشند.
باز هم جمع می کنیم :
درآمدهای غیر نفتی بودجه 86 + درآمدهای نفتی بودجه86 = 44.7+42.9=87.6
حالا شد. اصلا برای آقای احمدی نژاد ننگ است که جمع دو تا عددش که باید 100 بشود، حداقل 15 درصد خطا نداشته باشد. حالا ما با چشم پوشی، 12.4% را از ایشان می پذیریم.

فکر می کنید که اینها اعداد کوچکی هستند ؟
4.5% خطا در 59125 میلیارد توان بودجه پارسال می شود 2262 میلیارد تومان.
12.4% خطا در بودجه 86 که 61264 میلیارد تومان است می شود : 7597 میلیارد تومان.
و جمع این دو تا خطا می شود 9859 میلیارد تومان ناقابل خطای جمع و تفریق.که اگر فقط یک میلیارد ناقابل از آن این وسط نصیب آقای ب بشود کلاهش را کلی می اندازد بالا و قول می دهد که ماشین حسابش را هم سر لاله زار بفروشد و دیگر مزاحم اوقات آقای رئیس جمهور نشود و در عوض همه اش به جان ایشان دعا کند.

4- همانطور که می دانید ، بودجه دو قسمت است، عمرانی و جاری.
آقای رئیس جمهور فرموده اند :
"رييس‌جمهور اضافه كرد: سهم هزينه‌هاي عمراني از ‌2 / ‌27 در سال ‌85 به ‌5 / ‌28 درصد در سال ‌86 افزايش پيدا كرده است. نسبت هزينه‌هاي عمراني به هزينه‌هاي جاري كه نسبت مهمي است نيز از ‌42 درصد در سال ‌85 به ‌50 درصد در سال ‌86 افزايش پيدا كرده است"
طبیعتا مجموع بودجه های عمرانی و جاری باید بشود کل بودجه.
آقای رئیس جمهور فرموده اند که نسبت هزینه های عمرانی به جاری 50 درصد است و هزینه های عمرانی هم 28.5 درصد کل بودجه است، درنتیجه هزینه های جاری 57 درصد کل بودجه است.
جمع می کنیم : 57+28.5=85.5 درصد.
که اینبار 14.5% خطا دارد که می شود به عبارتی :
14.5%*61264=8883 میلیارد تومان ناقابل خطای محاسباتی.

5-
"احمدي‌نژاد گفت: در اين ارتباط شوراي اشتغال فعال شده و اقدامات بزرگي را انجام داده است و ما تا ‌20 / ‌10 / ‌85 تا كنون ‌488 هزار طرح براي اشتغال دريافت كرده‌ايم كه بيش از ‌286 هزار و ‌865 طرح آن مورد تاييد قرار گرفته كه اين طرح‌ها خود ظرفيت كار براي يك ميليون و ‌32 هزار نفر ايجاد مي‌كند و متوسط هزينه‌ي هر طرح ‌49 ميليون تومان است."
ماشین حساب آقای ب حساب می کند که برای 488000 طرح 49 میلیون تومانی ، 23912 میلیارد تومان پول لازم است که می شود 39 درصد کل بودجه.
در واقع آقای رئیس جمهور می خواهد 39 درصد بودجه اش را به عنوان وام کارآفرینی به مردم بدهد. آنوقت مملکت هم با الطاف خاص امام زمان خواهد گشت.



Comments:
وضعتون خیلی خیلی خوبه که هنوز عدد و رقم توی دستتون هست برای حساب کردن. ما رو که صفر کردن به راحتی. از دیروز تا حالا هم داریم دنبال غاز می گردیم برای چراندن در سال آتی...

منبع: http://www.itiran.com/?type=news&id=7441
 
کله مان سوت میکشد
فعلا همین !
 
آقا چرا کامنت منو تصویب نمی کنی؟ نکنه نرسیده خدمت شما؟ نوشته بودم یک بار از اول تا آخر خوندم؛ باز دوباره خوندم همش رو. به امید اینکه اشتباهی پیدا کنم ، نکته ظریفی که ماشین حساب در نظر نمی گیره... راستش هنوز هم باورم نمیشه که درست حساب کرده. ببینم، توی برنامه اصلی هم عددها همین هستن؟ یعنی آمار اینطور اشتباهن؟ یا این اشتباه ها فقط مربوط به نطق رییس جمهوره؟ من فکر می کردم باید از روی نوشته و خیلی دقیق نطق ایراد بشه. هنوز هم فکر می کنم، و هنوز هم باور نمیکنم
 
آقا به این ماشین حساب آقای ب که عروسی کرده اند بفرمایید تا مایحتاجش رو از داروخانه
پاسداران خریداری نکنه و شش دانگ حواسش به شاگرد داروخانه سوزن به دست همیشه باشه !!ه
 
talasham ro mikonam ke ye copy az prite amar ro vasatoon befrestam ke hamashom ba ham jam bezanid....
be khoondane een jamat ham nabayad etemad kard
 
آقا رئيس جمهور يك چيزي گفت شما جدي نگير. به جز اعتبارات عمراني و جاري در بودجه تملك دارائيهاي مالي هم داريم كه شامل بازپرداخت وام‌هاي خارجي و ديون دولت به بانك مركزي و سود اوراق مشاركت و ... است. اين هم 15 درصد گمشده شما. اين بنده خدا از روي كاغذهايي كه داده‌اند دستش هرچي را فهميده خوانده . شما خيلي نگران نباش. سيستم انقدر بي در و پيكر نيست كه در آن چند ميليارد گم شود. هنوز سيتم اداري آن قدر سرپاست كه ميليارد ميليارد گم شود نه بيشتر.
 
Post a Comment

........................................................................................

Saturday, January 20, 2007

٭
آقای ب و آوارگی کوه و بیابان
-------------------------
1- آقای ب آوارگی کوه و بیابانش آرزوست.
آقای ب می خواهد چند روزی دور شود از این همه قیل و قال. دور شود از این همه کار و دور شود از این همه دود.
آقای ب دلش می خواهد که زود تر عید شود.
وقتی که عید شد، آقای ب دلش می خواهد که سه هفته تمام فقط بخورد و بخوابد.
بله درست شنیدید : سه هفته.
آقای ب تصمیم گرفته است که تعطیلات عید امسالش را از 23 اسفند شروع کند.

2- ماشین حساب آقای ب با یکدست پیرهنش را بالا زده و با دست دیگر یک قالب صابون آشتیانی را دارد به تمام وجود به دلش می مالد.
ماشین حساب آقای ب، فردا عروسی اش است: هم بودجه قرار است ارائه شود، هم قرار است جناب رئیس جمهور در برنامه تفسیر خبر حاضر شوند.

3- آقای ب هم احمدی نژادی شده است : آنچنان خرابکاری می کند که دیگر نمی شود جمعش کرد.
دو شنبه صبح که با حال بیمار در خانه خوابیده بود، تصمیم گرفت چیزی بپرد، بعد یادش رفت و غذا آنچنان سوخت که تمام خانه را دود گرفت. بعد هم به عقلش نرسید که پنجره را باز کند تا دود برود و خیال کرد که آن همه دود را می شود با هواکش خارج کرد. این شد که دود رفت به خورد تمام لوازم خانه آقای ب.
از دو شنبه تا حالا تمام خانه آقای ب بوی دود می دهد. هر کاری هم می کنند، درست نمی شود.

4- آقای ب نشان داده است که اصلا ظرفیت ای دی اس ال ندارد. از این هفته که ای دی اس ال دار شده است، هر دو دقیقه یکبار به یک بهانه ای به اینترنت وصل می شود و به کل از همه کار افتاده است.

5- آقای ب دلش یک فیلم خوب می خواهد. یک فیلم آرام، کمی مایه کمدی، کمی هم پلیسی. یک چیزی در مایه های سریال Monk.





Comments:
نادر جان سلام، من فکر می‌کردم adsl رو جمع کرده‌ن! به هر حال یه چیزی در جواب کامنتت توی وبلاگ نازلی نوشتم، خوشحال می‌شم بخونی. ممنون.
 
نادر جان من دو سه تا انتخاب برات دارم البته هيچكدومش خيلي شاهكار نيست ولي بدم نيست. مثلافيلم the devile wears prada كه مريل استريپ براش گلدن گلوب گرفت رو دارم. سريال aprantis و desprate house wives كه البته خيلي خاله زنكيه هم موجود است. امر بفرماييد ما كه همسايه‌ايم مياوريم!شركت رو مي‌گم
 
فقط خواستم سلامی عرض کرده باشم.
از تو کامنت‌دونی پیام پیدات کردم.
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, January 18, 2007

٭
آقای ب را فرستاده ام گوشه ای برای خودش فال بگیرد.
این نوشته تلخ تر از آن است که آقای ب بتواند بنویسدش.

مصاحبه سعید لیلاز را با روزآنلاین امروز (پنچ شنبه ) بخوانید.
تصویری که از اوضاع اقتصادی ایران می دهد، چنان است که تا عمق استخوان آدم یخ می زند.

راستش حتی تئوری"بدترین سناریو" که مدتهاست به عنوان روش درست پیش بینی وقایع این مملکت آنرا بکار می برم، هم ، از پس پیش بینی شاهکاری که حضرت قدسی مآب ریاست جمهوری در مدت یک سال و نیم ایجاد کرده اند ناتوان بوده است.

کسی می گفت، وعده هایی که ایشان در سفرهای استانیشان داده اند، برای خرج کل درآمد کشور تا سال 1391 کافی است.
آقای لیلاز هم می گویند که حتی اگر همین امروز هم بهترین سیاست های اقتصادی بکار رود، تا اواسط سال 1387 گرفتار سیاستهای این مدت ایشان هستیم. به پیش بینی ایشان، بهترین و کم خطر ترین وضعیت ممکن آن است که قیمت دلار به 1500 تومان افزایش یابد و برای یک دوره یکسال و نیمه تورم 30 تا 40 درصد داشته باشیم.
این تازه بهترین و کم خطر ترین وضعیت ممکن مان است.
احتمال درست تر، فروپاشی اقتصادی کشور است.

دلم می خواهد گریه کنم. من این کشور را دوست دارم. دلم می خواهد در این کشور زندگی کنم. تمام زندگی حرفه ای ام در راهی است که آبادانی بیشتر این کشور را باعث می شود.
اما بی خردان چاهی کنده اند که انگار پرکردنی نیست.
این تک سنگ ریزه هایی هم که تلاش حرفه ای امثال من در آن می ریزد، چاره کار نمی شود.



Comments:
دیدمش؛ واقعا ترسناک و شوک آوره. اینقدر این روزها کلمه فروپاشی رو توی انواع نقدهای اجتماعی/سیاسی و مهم تر از همه اقتصادی خوندم که ... حتما باید یک کشور رو نابود می کردن و باید مردم رو بیچاره کنن تا بفهمن اقتصاد کلان شوخی بردار نیست. نمی شه به این آسونی و اینقدر سهل انگارانه برنامه ریزی کرد که بهره رو بیاریم پایین! صندوق ارزی رو خالی کنیم و یک بخشیش رو هم تزریق کنیم توی جامعه و
...
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, January 14, 2007

٭
دستم به نوشتن نمی رود.
راستش نمی توانم بعد از آن پست قبلی چیز زیادی بنویسم.
دلیل نوشتن این پست هم فقط همین است : اینکه چیزی نوشته باشم تا شاید بعد از آن بتوانم باز بنویسم.

1- شاهکارهای تلوزیون ایران در کشف مکتشفین و مخترعین خارق العاده واقعا کم نظیر است.
5 شنبه تلوزیون ایران دو نفر دختر خانم (دانشجو یا شاید هم فارغ التحصیل) رشته گرافیک دانشگاه شریعتی را نشان داد که برای اولین بار در جهان موفق به اثبات وجود بعد چهارم شده اند.
خانم های محترم در توضیح ابعاد فرمودند : وقتی که یک نقطه روی خط راه می افتد می شود بعد اول. وقتی که یک خط در صفحه راه می افتد می شود بعد دوم وقتی که صفحه در فضا راه می افتد می شود بعد سوم. حالا اگر ما یک جسم را از همه جهات همزمان نگاه کنیم می شود بعد چهارم.
خانم های محترم اضافه کردند : دانشمندان زیادی سعی در اثبات وجود بعد چهارم داشته اند اما هیچکدام پیش از این موفق نشده بودند.
خانم های محترم برای این عمل خارق العاده خود جایزه اول جشنواره خوارزمی را هم کسب کرده اند.
من مطمئنم که کاساندرا یا شاید هم مریم اینااآآ یک حواب علمی خیلی خوبی به این بندگان خدا می دهند.
اما حرفهای مکتشفین و مخترعین محترم حتی برای من غیر دانش پیشه هم به اندازه کافی مزخرف بود.
نمی شود تلوزیون ایران قبل از اینکه یک چنین برنامه های چرندی را روی آنتن بفرستد، یک نفر که با مقدمات علوم در حد سواد دبیرستان آشنایی دارد را برای بررسی برنامه های علمی استخدام کند ؟

2- سینما چهار Snatch عزیز ما را نشان داد.
البته دیدن این فیلم به زبان فارسی مایه سردرد و اعصب خوردی بود چرا که دوبلور و مترجمین محترم به کل فیلم را نابود کرده بودند :
الف- آقای میکی ( براد پیت) در این فیلم به لهجه لاتی کاملا غیر قابل درکی صحبت می کند. آن صدای واضح و با شخصیتی که روی ایشان در دوبله گذاشته بودند به کل بعضی از صحنه های فیلم را بی معنی می کرد: مثلا آنجایی که قبل از شرط بندی روی سگ ها و خرگوش، به ترکیش ( بله اسم ایشان ترکیش است بر اساس هواپیمایی ترکیش ایرلاین ، نه آنطور که در دوبله فارسی آورده بودند : ترکی ) می گوید که برای مادرش یک کاروان صورتی یا آبی بخرند، انقدر ناواضح حرف می زند که ترکیش بر می گردد و به تامی می گوید : تو اصلا یک کلمه از حرفهای اینو فهمیدی ؟ حال آنکه میکی در فارسی، این جمله را با زبانی فصیح و سلیس می گوید.
ب- در تمام فیلم، شخصیت های انگلیسی فیلم با لهجه کاکنی ( لهجه لاتی لندنی صحبت می کنند ) این لهجه و اصطلاحات مربوطه اش آنقدر برای غیر لندنی ها ناآشنا است که آقای کارگردان مجبور شده است که یک دیکشنری این زبان را در آخر دی وی دی "lock, stock snd two smoking barrel" خود بیاورد.
در فارسی، به که ایم مسئله نادیده گرفته شده است.
مثلا در صحنه ای که اوی و بولت توت تونی در حال سوار شدن به ماشین هستند،، تونی به اوی می گوید باید برویم و کسانی که دخل بنگاه شرطبندی را زده اند پیدا کنیم ( در انگلیسی از عبارت Blagged برای دخل زدن استفاده کرده است )
اوی ( که آمریکایی است ) می پرسد : چی چی ؟ و تونی توضیح می دهد که منظورش از این کلمه "دزدیدن" است.
در فارسی به کل از اول عبارت دزدی استفاده شده است.
ج- در کل باید بگویم که بیش از نیمی از سوژه های با نمک این فیلم در صحبت های این شخصیت ها و لهجه های آنها و عبارتهای عجیب و غریبشان نهفته است. آنقدر که من ( که گمان می کنم که زبان انگلیسی را خوب می فهمم ) واقعا یک ربع اول فیلم را هیچ چیزی از حرفهای آنها نمی فهمیدم تا اینکه کم کم گوشم عادت کرد.
دوبلور ها و مترجمین مربوطه باید سعی می کردند که این وضعیت را نشان دهند.
انتظار ندارم که همه چیز را درست ترجمه کنند، می دانم که بعضی عبارتهایشان، را نمی شود در تلوزیون ایران نشان داد:
مثلا در صحنه ای که شرط بندی روی سگ و خرگوش انجام می شود. تامی می پرسد، قضیه این شرط بندی چیست و ترکیش جواب می دهد : دو عدد سگ را می اندازند دنبال یک خرگوش. اگر خرگوش را بگیرند، خرگوش به گ... می رود.
تامی لبخندی می زند و می گوید : به گ... سگ.
(در انگلیسی the hare gets f@!ked / proper f@!ked )
عین همین شوخی را میکی هم چند صحنه بعد تکرار می کند.
قبول دارم که چنین عبارتی را نمی شد در فارسی در تلوزیون تکرار کرد، اما بقیه فیلم چی ؟ همه شوخی ها و نکته پردازی های فیلم را در ترجمه خراب کرده بودند.



Comments:
صدا و سیما بصورت برنامه ریزی شده و مشخص اینگونه چیزها را پخش می کنند و خودشان هم خیلی بیشتر از ما می دونند چه خبره
این موضوع از زمان دولت جدید تشدید شده و قصد اینه که بطور مداوم( و البته دروغ) به مردم بگویند که ما داریم می ترکونیم و کارهایی رو یه دفعه انجام میدیم که 300 ساله چندین هزار نفر دارن بر روی آن تحقیق می کنند
وقتی هاله نورانی از بالا بیاد اینجور اکتشافات هم هویدا میشه دیگه
 
واي منم انگار دارم همش توي اون اتفاق دست و پا مي‌زنم. هرچي مي خوام يه سوژه جديد پيدا كنم نمي‌شه! باز شما آقاي احمدي نژاد رو داري من چيكار كنم!؟!راستي بهتر شدي؟
 
در مورد Snatch عزیز، کاملاً موافقم! من که به محض دیدن آقای برد پیت با اون دوبله بلند شدم رفتم...
 
من یه دفعه باغ مظفرو دیدم
دیدم که ماشین حسابتون اون طرفا هم رفته !!
 
Post a Comment

........................................................................................

Tuesday, January 09, 2007

٭
نشسته ام پشت کامپیوتر و مات و مبهوت صفحه را نگاه می کنم. اشک هم می ریزم.
همسرم من را می بیند. بالای سر من می آید و او هم می خواند. می گوید "نه".
به هم نگاه نمی کنیم که اشک هم را نبینیم.
می گویم :"یعنی اسهال را درمان نمی شود کرد"
می گوید:" دختر دوستش هم همینطور شده بوده است. یک ماهی با اسهال در بیمارستان خوابیده، اما بعد یک دکتر سنتی آمده است و یک فوت محکم توی دماغ بچه کرده است و گفته که یک تکه سیب ته دماغش چسبیده بوده. و بچه خوب شده است."
من می گویم : یک تکه سیب. و باز رویم را به طرف دیگری می گیرم که اشکهایم را نبیند.
تمام روز فکر می کنم، من اگر بودم چکار می کردم : فکر می کنم من هم با پیوند اعضا موافقت می کردم. فکر می کردم اقلا قسمتی از وجود فرزندم زنده است. بعد فکر می کردم که شاید فرزندم را به خواب ببینم که می گوید :بابا چرا گذاشتی منو تکه پاره کنند. بعد باز با پیوند اعضا مخالف می شدم، بعد یاد فرزندان دیگرانی می افتادم که باز به خواب من می آیند و می پرسند، اگه موافقت کرده بودی ما زنده بودیم. بعد باز هم گریه می کنم.
یادم نمی آید هیچوقت انقدر اشکم دم مشکم بوده باشد.

شاید بخاطر صبح است، صبح زود بیدار شدم، اقلا یک ساعتی قبل از همسرم. بعد همانطور توی تخت فکر می کردم که اگر دروغ سیزده امسال یک متن خیلی احساسی بنویسم درباره اینکه بچه دار شده ایم، همه باور می کنند.
فکر می کردم که متن را با یک شعر شروع کنم، خطاب به پری دریایی کوچکم که روح آب است.
بعد تعریف کنم که اولین لباسش را خریده ایم که یک جوراب صورتی است.
بعد یگویم که نامش را نمی دانیم اما در هر بند نوشته به نامی صدایش بزنم، آیدا، یلدا، سارا و همینطور هر اسمی که با آ تمام می شود را ردیف می کنم در هر بند یکی.
بعد هم به سه تفنگدار هشدار بدهم که من از آن باباهای غیرتی هستم و باید چشمان هیزشان را درویش کنند.
بعد فکر می کنم که اگر به ترتیب از کوچک به بزرگ اسمشان را ببرم، مخففش می شود "شمس" و فکر می کنم که اسم قشنگی است.
کسی را می شناسم که نامش "خورشید" است و فکر می کنم که اسم جالبی دارد.
دیگری را هم شنیده بودم که نامش "کعبه" بود و فکر می کردم که آن هم ایده بکری است برای نام.
دروغ سیزده خوبی می شد. اعتراف کنید که همه تان باور می کردید.

شاید برای همین بود که انقدر غصه دار بودم برای آریانی که ندیده بودمش.
فکر می کردم که اگر بچه من بود چه؟
تمام زندگیم خراب می شد؟ لحظه ای خوشی برایم بعد از آن می ماند؟ جرات می کردم که باز بچه دار شوم؟ به این امید که جای آن رفته را بگیرد؟ یا همیشه آن ناموجود را بیشتر دوست خواهم داشت؟

با همسرم حرف می زنیم، از هر دری. سعی مان این است که هیچکداممان حرفی از آرین نزنیم.
من می گویم : این قل مراد هم خیلی بامزه شده است ها.
او می گوید: باید می دیدی که به منصور بند کرده بود که قصه چوپان دروغگو را بگو، منصور هم که آلزایمر دارد، خیلی با مزه بود.
من می گویم : اینکه به راوی می گفت که قصه چوپان دروغگو را بگو هم خوب بود.
بعد او می گوید : یعنی هیچ سرمی، هیچ دوایی نبود.

از هر چیزی هم که حرف می زنیم آخرش همین می شود.

خانه کسی می رویم از فامیل که مسافر است.
در راه فکر می کنم : "خدایا، خیلی چیزها از تو خواسته ام، اما تا بحال معجزه نخواسته بودم. می شود همین یک دفعه؟ روی من را زمین نمی اندازی؟ تو رو خدا. همین یک دفعه را معجزه بشود."
خدا می گوید :" تو که اصلا مرا قبول نداری، بی خود دعا می کنی."
می گویم : "اینکه به وجودت باور ندارم دلیل نمی شود که معجزه نکنی. بی خود بهانه نیاور. دیر می شود ها"

امروز شده است. به اینترنت که وصل می شود، فکر می کنم، یعنی ممکن است، همین یکبار، معجزه شده باشد?

بعد فحش می دهم به سیب های قاتل، به ویروسهای قاتل، به اسهال قاتل و به این همه قاتلی که فرزند نداشته من را احاطه کرده اند.
برای همین است که نمی خواهم بچه داشته باشم.
می ترسم.
خیلی زیاد.



Comments:
gerye amoonamo boride! kheyli dardnakeeeeeeeee!
 
چرا روش دیگه ای رو انتخاب نمی کنند
روش غیر پزشکی
 
un hame neveshtam parid?
 
من به این کامنتر های انانیموس آلرژی دارم
ترخدا آقای ب منو ولم کنید بزارید هر چی از دهنم در میاد به این انانیموس فلان فلان شده ی بی فلان بگم
اصلا اگه قراره هر ننه قمری از راه میرسه هر چی از دهنش در میاد بزاره اینجا دیگه کامنت مادریش چه معنی میده؟
اینجا اگه اینقددموکراسی و آزادی بیان پس مادریشن برای چیه؟
اصلا من الآن گیر دادم به آقای ب یا انانیموس؟
 
بله واقعا دردناکه و منهم یادم نمیاد توی این مدت اخیر حتی تا این حد ناراحت شده باشم و دیگه مهم نیست که علت این اتفاق چی بوده و یا چرا این بچه درصد کمی که می تونه زنده باشه رو چجوری داره از دست میده مهم اینه که این اتفاق داره میوفته و از من لااقل ؛ کاری برنمیاد و این خیلی رنجم میده. و این وسط یکی هم از آسمون پیدا شد و برای منی که حتی شاید هرگز نتونم طعم داشتن بچه رو حس کنم آرزو کرد که همین بلا سره بچه من بیاد .فقط برای یک اظهار نظر که شاید کمی تند و قاطعانه بود ولی از نظر من درست بود .به هرحال امشب که بی خواب شدم ولی یاد مادر آرین که میوفتم از اینکه بگویم بی خوابم امشب شرمسار میشوم و بغض بدی گلویم را میفشارد .
 
با اینکه نمی دانم قضیه از چه قرار است، اما پیامدهایش که خیلی دردناک است.
 
Post a Comment

........................................................................................

Tuesday, January 02, 2007

٭
ماشین حساب آقای ب و طناب دار
----------------------------------
1-نمی دانید چه صحنه دردناکی بود.
آقای ب امروز که وارد اتاق کارش شد، دید که ماشین حسابش خود را با طناب از سقف دار زده است.
زیر پای ماشین حساب آقای ب یک روزنامه افتاده بود.
تیتر روزنامه این بود :

احمدی نژاد : ظرفیت اداره 300 میلیون نفر را داریم.

2- تیتر دوم روزنامه هم بود :تامین 84 درصد متمم بودجه از ذخیره ارزی.
کل این متمم بودجه ( که قبلا ها اسمش بود متمم بودجه عمرانی) مبلغش حدود 3000 میلیارد تومان است.
همانطور که می دانید در زمان تصویب بودجه ، دولت از مجلس قول گرفت که تا شهریور تمام بودجه عمرانی را خرج کند و آنوقت متمم بودجه عمرانی بیاورد.
البته همین الساعه که خدمت شما در ماه دهم هستیم، هنوز بیش از بیست درصد بودجه عمرانی دولت خرج نشده است و در نتیجه دولت اصولا از بودجه عمرانی عقب هم هست.
نقطه شیرین ماجرا آن است که از این 3000 میلیارد تومان، 1500 میلیارد تومانش بودجه جاری است.

در مورد بودجه عمرانی، دولت می تواند بگوید که خیلی خوب و سریع کار کرده و بودجه را سریع خرج کرده است.
اما در مورد بودجه جاری چه می خواهد بگوید : حقوق ها را پیش پیش داده ؟
بودجه جاری که تکلیفش روشن است. نه سریعتر از موعد خرج می شود ، نه دیرتر از موعد. نکته ابهامی هم در آن نیست که مثلا اول سال مشخص نباشد و آخر سال مشخص شود. حقوق و مخارج عادی سازمانهای دولتی است.
حقوق که اضافه نشده، مخارج هم که به تاکید همین دولت به دلیل کاهش تورم نباید اضافه شده باشد. پس این 1500 میلیارد تومان را دولت می خواهد چکار ؟

3- ماشین حساب آقای ب از همان بالای دار هم خوب کار می کند :
ماشین حساب آقای ب می گوید هر پل در ایران یک تا دو میلیارد تومان خرج دارد.
هر خط مترو هم هزار تا دو هزار میلیارد تومان خرج دارد.
با این هزار و پانصد میلیارد تومان بودجه متمم عمرانی میشوند هزار تا پل ساخت. یا یک خط مترو با تمام تجهیزات و قطارهای مربوطه .

ما اگر تا آخر امسال از این هزار تا پل یکی اش را هم ببینیم کلاهمان را می اندازیم تا نزدیکی بارگاه آقای سر هرمس مارانای کبیر.

4- این آقای اسفندیار رحیم مشایی هم آدم باحالی است ها، ما این دفعه سفر برویم ایشان را با خودمان می بریم.
راستش آقای ب این همه که دور دنیا گشته است ، تا بحال دیسکوتک نرفته است. ایشان معمولا به شکلی خستگی ناپذیر در حال بازدید از انواع موزه ها و نقاط دیدنی است.
آقای ب از آقای رحیم مشایی دعوت می کند تا این سفر را در خدمت ایشان باشند بلکه آدرس یکی دو تا دیسکو را در دنیا از ایشان یاد بگیرد.



Comments:
اولاً كه مرسي ولي من با اين فسقله اگر از اين صبوري‌ها بكنم كه دست و پاي شكسته بچه هم به مشكلاتم اضافه مي‌شه در مورد اون ستون روزنامه تو پست قبليت هم به نظر من يه كتاب الكترونيكي بنويس و ما براي همديگه مي‌فرستيمش به قول خانوم شين با اسم مستعار و مطمئن باش كه به سمع و نظر اون الاغ هم خواهد رسيد! شايد كه فرجي بشه.به خانوم شين هم سلام برسون.در ضمن شرمنده من يه راننده تاكسي قلچماق! رو با تو عوضي گرفتم. آخه خانوم شين توش بود!س
 
این قضیه ماشین حسابت هم خیلی بی مزه شده دیگه. فکر کردی بقیه این حساب کتابا حالیشون نیست و فقط تو بلدی این چیزا رو حساب کنی؟ نه عزیز من بقیه هم به این عددا می خندن ولی مثل تو بیکار نیستن بیان تو وبلاگ در موردشون چرند بنویسن
 
آقای ب جسارتن این جنایات و مکافات چطور بود حالا؟ ما ولی کمی مردیم از حسودی و کنجکاوی !
 
خانم فرنایس : والله راستش آقای ب تئاتر نمی رود، وقتی هم که می رود، شنبه می رود ! به همین دلیل، آقای ب در کمال خنگی، روز شنبه دست زنش را گرفت و رفت تئاتر و به در بسته خورد. انشالله این هفته یک روز غیر از شنبه می رویم و آنوقت برایتان تعریف می کنیم.

آقایا خانم انانیموس : پسر ( یا دختر)م من که نه نیروی انتظامی دارم، نه دادگاه نه زندان، از چه چیزی می ترسی که بی نام می نویسی ؟
اینکه چند درصد از بقیه هم این حسابها حالیشان هست را من نمی دانم. اما مطمئنم که درصد زیادی نیست. وگرنه نمی شد به این راحتی این اعداد چرند را اعلام کرد و در هر شهری هم هورا شنید.
ماشین حساب آقای ب یک رسالت دارد : اینکه نشان دهد که اهمیت صحبت و عمل کارشناسی چقدر زیاد است و چقدر به سادگی ممکن است کسی به ورطه خزعبل گویی بیفتد.
مثلا : در سفر ایلام جناب رئیس جمهور اعلام شد که 450000 نامه به ایشان داده شد.
فرض کنید که خواندن هر نامه، تشخیص مشکل و ارجاع آن به دستگاه مربوطه فقط 10 دقیقه طول بکشد.
به این ترتیب 4500000 دقیقه وقت برای رسیدگی به این نامه ها لازم است. آقای رئیس جمهور تقریبا هر دو هفته یکبار به سفر استانی می روند، پس باید قبل از رفتن به سفر استانی جدید و دریافت نامه های جدید، به این نامه ها رسیدگی شده باشد.
به این ترتیب 12 روز کاری برای رسیدگی به این نامه وقت داریم. هر روز کاری را 8 ساعت کار مفید فرض کنیم، با بیست دقیقه هم اضافه کار جهت روند شدن، 500 دقیقه در هر روز وقت داریم و 6000 دقیقه در این فاصله دو هفته ای.
بنابر این به 4500000/6000 =750 نفر کارمند تمام وقت نیاز داریم که فقط کارشان خواندن نامه باشد.
اگر همه یان کارمندان هم حداقل حقوق را که 200000 تومان باشد دریافت کنند، ماهی یکصد و پنجاه میلیون تومان فقط صرف حقوق کارمندان نامه خوان می شود.
به نظر شما قبل از اینکه این محاسبه را بخوانید هم، مسئله عرایضی که رئیس جمهور نوشته می شود، همینقدر چرند می آمد ؟
خاصیت ماشین حساب آقای ب همینجاست که چرند بودن حرفهای ساده ای را که هر روز می شنویم، با دقت کافی نشان می دهد.
آرزوی من است که افراد بیشتری هم با هر حرفی که می نوند، عقل حسابگرشان به کار بیفتد و مطمئن باشید که اگر این وضعیت پیش بیاید، حال و روز همه مان بهتر از اینی خواهد شد که هست.

اما در مورد این ماشین حساب، نیما، انتقاد جالبتری دارد : می گوید که باید ماشین حساب ، خطایابی هم بشود و دقت محاسباتش دیده شود.
صحبت نیما کاملا علمی است : دقت محاسباتی که ماشین حساب آقای ب انجام می دهد و دقت فرضیاتش جای بحث دارد.
اما هدف ماشین حساب آقای ب این نیست که حتما محاسبات کاملا دقیقی ارائه دهد. فقط هدفش این است که ابعاد موضوع را مشخص کند. در مثالی که بالا دیدید، مهم نیست که حتما 750 نفر کارمند لازم باشند یا 650 نفر. مهم ابعاد چرندی ماجراست.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home