BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Tuesday, October 28, 2008
٭
........................................................................................اسب حيوان نجيبي است --------------------- اينكه مي گويند اسب حيوان نجيبي است بي خود نيست. آقاي ب اينرا با حساب و كتاب مي گويد. آقاي ب مي داند كه ابعاد اسكناس 100 دلاري تقريبا 15.6 * 6.6 سانتي متر است. آقاي ب فرض مي كند كه اين اسكناس از ورق 80 گرمي توليد بشود ( البته اين فرض غلط است و اسكناس سبك تر از اين است اما شما اين فرض غلط را بر آقاي ب ببخشيد). ماشين حساب آقاي ب كه از اينجا رشته كار را بدست مي گيرد حساب مي كند كه وزن يك برگ اسكناس 100 دلاري عبارت خواهد بود از : 15.6*6.6*80/10000=0.82 gr/note آقاي ب مي داند كه يك اسب هر روز حدود 10 كيلوگرم غذا مي خورد. در نتيجه اگر اين اسب بخواهد از اسكناس هاي 100 دلاري تغذيه كند خوراك هر روزش عبارت خواهد بود از : 10*1000/0.82=12195 note يا 1219500 دلار ناقابل. در نتيجه ميزان خوراك اين اسب نجيب در طي يك دوره چهار ساله عبارت خواهد بود از : 1219500*(3*365+366)= 1781689500 Dollar يا همان 1.78 ميليارد دلار ناقابل خودمان. با توجه به اينكه آقاي رئيس جمهور موفق شده اند كه يك تنه 80 ميليارد دلار ناقابل (همان چرك كف دست سابق) را در طي اين مدت سه سال و اندي مصرف كنند مي شود گفت : 80/1.78=44.94 در واقع ايشان يك تنه به اندازه 45 عدد اسب اسكناس 100 دلاري خورده اند. عجيب نيست كه چند روزي است كه خبري از ايشان نيست. خودشان مي گويند در اثر خستگي مفرط است اما به نظر مي رسد كه ايشان رودل نموده اند. اقاي ب پيشنهاد مي كند كه برنامه غذايي اسب مذكور از اسكناس 100 دلاري به اسكناس 5000 توماني تغيير كند، در اين حالت تعداد اسبهايي كه سير مي شوند از مجموع تعداد اعضاي هيات دولت و نمايندگان مجلس با خانواده هايشان هم بيشتر مي شود. تازه از تاپاله هاي حاصله هم مي توان در بهبود كشاورزي استفاده كرد. كم نيست، 656 تن تاپاله مي شود. تقريبا 100 كاميون. Labels: آقاي ب, اسب, ماشين حساب آقاي ب نوشته شده در ساعت 11:18 AM Sunday, October 26, 2008
٭ كوكوي دو شب مانده آقاي نامجو
........................................................................................(يا چه كسي گل گلدون خانم غانم را شكست) 0(يا چيزي كه دلقك آقاي ديلان به دزدشان گفت)0 ----------------------------------------- يكم. آقاي ب مي خواهد از اين پست سيستم شماره گذاري اش را عوض كند. بجاي 1 مي خواهد بنويسد يكم و بعد آنرا بولد كند. دوم. آقاي ب بايد قبل از هر چيز تكليف خودش و شما را روشن كند: آقاي ب از آقاي نامجو خوشش مي آيد. اين حرف يه معني اين نيست كه فكر مي كند كه همه آهنگهاي آقاي نامجو خوب است، آقاي ب فكر مي كند كه بعضي از آهنگهاي آقاي نامجو خوب است و بعضي ديگرشان هم تجربيات خيلي جالبي هستند. سوم. چيزي كه نظر بسياري از طرفداران آقاي نامجو را گرفته است،ترانه هاي متفاوت ايشان است تا تجربيات موسيقايي شان. عبارت عشق پانزده سانتي خيلي بيشتر از چهچه زدن روي صداي گيتار برقي در ياد ما مانده است. چهارم. و از قضا همين ترانه ها موضوع صحبت آقاي ب هستند. پنجم. آقاي ب كه نوجوان بود، طرفدار پر و پا قرص پينك فلويد بود. بعد تر آيرون ميدن ، امگا و جين را كشف كرد و آخر از همه باب ديلان را. وقتي از آقاي ب نوجوان مي پرسيديد كه چرا اينها را دوست دارد مي گفت بخاطر "اشعار"شان. ششم. آقاي ب دفتر سياه كوچكي داشت كه جمله ها و عباراتي را كه از اين آهنگها دوست داشت در آنها مي نوشت. جمله هايي كه هنوز هم بسياري شان در ياد آقاي ب هست و هنوز هم گاه گاه با خودش زمزمه مي كند.مثل آن "There must be some way out of here" اي كه دلقك آقاي ديلان به دزدشان مي گفت. هفتم. اين آهنگ را آقاي ب آخر روي ب نواري داشت كه روي الف اش كنسرت زنده اي بود از يو تو. روي ب اين نوار ملقمه اي بود از چيزهاي مختلفي كه آقاي ب تا سالها خيال مي كرد كه باز هم از يو تو هستند و به همين خاطر آنها را هم مي پرستيد. آقاي ب بعدها فهميد كه روي ب نوار ملقمه اي بوده از امگا، جين و باب ديلان. آقاي ب مطمئن است كه آن آهنگ All along the watch tower اي كه در اين نوار بود، حتما به صداي خود باب ديلان نبود، اما اينكه به صداي چه كسي بود، هنوز هم نمي داند. هشتم. نوارهاي سوني آبي رنگ كه بعدتر ها با نوارهاي بي رنگ ماكسل تكميل شد، گنجينه بزرگ آقاي ب بود. آن سالها، سخت بود پيدا كردن آثار خاص موسيقي. براي آقاي ب، پيدا كردن Piper at the gates of down سخت تر از پيدا كردن نسخه اصل كارهاي پيكاسو بود. نهم. آقاي ب بعدتر ها كه بزرگ شد، "شعر" انگليسي هم خواند و بعد فهميد كه نسبت ترانه هاي پينك فلويد به اشعار ادبي انگليسي مثل نسبت ترانه هاي ابي است به اشعار حافظ. بعد از اين با دقت بيشتري كلمات "ترانه" و "شعر" را بكار برد. دهم. يكي از چيزهايي كه ترانه را از شعر جدا مي كند، اين است كه ترانه خيلي وقتها فاقد ساختار درست و حسابي است. يك شعر در تماميت خود انسجام دارد اما ترانه مي تواند از مجموعه اي جمله بي ربط به هم تشكيل شده باشد. فقط كافي است كه اين جمله هاي بي ربط در يك فضاي حسي و با يك ريتم باشند. مثلا در همين ترانه معروف "گل گلدون"، يكبار اگر متن اين ترانه را بخوانيد متوجه مي شويد كه الحق نصف اين جمله ها بي معني هستند يازدهم. آن سالهايي كه آقاي ب به هزار زحمت و از هزار سوراخ يك كاست جديد پيدا مي كرد، اينترنت هنوز نبود، بعدها هم كه آمد، ترمينالهاي سبز و سياه دانشگاه بود. قبل از Http، فقط gopher بود و ftp لعنتي. بايد آدرس سايت را مي داشتي، بعد دايركتوري فايل مي گرفتي و اگر چيزي كه مي خواستي بود، مي گرفتيش. گاهي گرفتن متن يك آهنگ يك ساعت طول مي كشيد. دانلود كردن آهنگ كه اصلا حتي در روياهاي ما هم نبود. دوازدهم. آقاي ب عاشق انسجام منطقي است. عاشق ساختار اثر هنري است. عاشق نظم و دقت در توليد اثر هنري است. براي همين هم گاف هاي اثر هنري بدجوري توي ذوقش مي زند. خارج شدن اثر از انسجام منطقي هم به همچنين. اصلا بخاطر همين گافها و عدم انسجامها است كه بعضي نويسنده ها از چشم آقاي ب افتاده اند، مثلا صادق هدايت كه اگر وق وق ساهاب اش نبود آقاي ب كلا اسمش را هم نمي آورد. سيزدهم. آقاي ب به اوضاع دنيا و از همه بدتر اوضاع مملت نگاه مي كند و مي گويد: There must be some way out of here. و به ميمنت عدد سيزده اين پست را تمام مي كند. Labels: آقاي ب نوشته شده در ساعت 2:28 PM
Comments:
salam, ba'd az moddat haaye madid, goftam ye sari be webloget bezanam bebinam chetori. va khob be nazar zamane jalebi sar zadam ke in poste akharet kheili az khaterate ajibe gozashta ro baram zende kard. jane, Omega, Eloy, lyrics haaye kazaee baa ftp. Otagh terminal ghable inke dastgaahaaye VAX/VMS biaad too daneshkadehaa, irc, telnet...rasti ghable oon navar Sony aabia, Sony ghermezaa boodan CHF aa :) zamane ziaadi gozashte amma man hanooz bazi az oon ahangaa ro goosh midam. Chand vaght pish hodoode ye maah roozi 7-8 baar "saucerful of secret" version e Pompei ro goosh mikardam va hanooz zibast chon fekr konam vaghean zibaa baashe! dar morede lyricsaa bahat 100% movafegham, amma khob, oon trip haa ham ye jooraaye mode roshanfekr namayaneye rooz bood dige. movaffagh bashi :)
یعنی شما جدی جدی "اشعار" ایرون میدن را دوست داشتید؟
من یکی دو تا آلبومشان را گوش کردم اما یادم می آید دقیقاً به خاطر همین اشعارشان هیچوقا باهاشون ارتباط برقرار نکردم در مورد آهنگ "واچ تاور"، شاید اون آهنگی که گوش می کردید مال جیمی هندریکس بوده
آخ آخ اسم اون نوار ها رو آوردی کلی نوستالژیمان قلمبه شد. تازه قبل تر از اونها سونی قرمز و مکسل آبی هم بود. وقتی نوار اریژینال می رسید چه کیفی می داد که از روش کپی کنی و بعد هم با لتراست ها اسم و عنوان می نوشتیم و چه حالی می کردیم. در مورد نامجو هم موافقم. هرچند که من بیشتر کارهاش رو دوست دارم. ولی ترانه هاش بیشتر ماندگاره تا موسیقی. و البته نحوه اجرای ترانه اش هم مهمه در این حس.
این پست آقای ب بیشتر از اینکه مطلبی در باب ترانه و شعر باشه حس نوستالژی روزهای نوجوانی رو داشت. حداقل برای من.
از شما چه پنهان كه ما نيز كمي تا قسمتي برخي از ترانه هاي ايشان را.. بله!
و اما در مورد اينترنت كه نبود و موبايل كه نبود و هزار چيز ديگر كه نبود و از همه بدتر اين دفترچه هاي خوشگل با جلدهاي مكش مرگ ما كه نبود بايد يك پست اساسي نوشت.. شايد شما هم يادتان باشد آن دفترچه هاي 60 برگ با كاغذهاي كاهي كه اول سال به دانش آموزان مي دادند چونكه تحريم بود و حتي كاغذ هم نبود ! و پشتش نوشته بود "تعليم و تعلم عبادت است"! كه ميشد بنويسد "آموزش و پرورش كاري نيكوست"... بماند حالا. و چه خوب بود با اينهمه آن روزگار بخصوص از اين بابت كه موبايل نبود كه دائم همراهت باشد بدون هيچ احساسي.. دستكم ياد ما مي آيد كه آنوقتها "مجنون" هفته اي يكبار صبح دوشنبه ساعت 10 به ما زنگ مي زد و كلي حال مي كرديم بعد اين موبايل "گوربگور" شده اختراع شد و از صبح تا شب بيخ گوش ما زنگ زد و حال كه نكرديم هيچ! چقدر هم باعث دعوا و مرافعه شد
آقاي ب جان.
من هم مثل شما شعر را خيلي دوست دارم و انسجام آثار هنري را و همچنين نامجو را بسيار بسيار ... هم تجربه هاي موسيقيايش را هم ترانه هاي عجيب غريبش را كه تويشان سشوار دارد!!! در ضمن به كلكسيون علاقه مندي هاي اينجانب يك چيز ديگر اضافه شد: آقاي ب !!!!
من از محسن نامجو متنفرم چون فقط داره تقليد ميكنه.. در صورتي كه تمام شهرت صاحبان سبك فقط و فقط بخاطر ابداع و خلاقيتيه كه داشتن و دارن..ما هم بعد از سالها حال كردن با MARK KNOPFLER(dire straits),SCORPIONS,IRON MAIDEN,SMOKIE,QUEEN,Super tramp,Nirvana,Leonard Cohen,Pink,Bob,Slayer,sepultura,panthera,va,,,, ميتونستيم مثله اين نامجو الكي الكي خواننده و نوازنده بشيم.. چون هيچ هنري لازم نداشتيم غير از اين كه تقليد كار خوبي باشيم كه نامجو هم تقليد كاره ماهريه!!! به قول شاعر كه ميگه : تقليد كاره ميمونه..ميمون جزء حييييييييووووووونه !!!
اگه امثال mark knopfler,ozzy,jane,scorpions,iron maiden,eloy,smokie,queen,cohen,bob,nirvana,joe satriani,va ... تقليد كار بودن به هيچ جا نمي رسيدن..نامجو بايد اينو بفهمه.. هرجند نرود ميخ آهني در سنگ... راستي اون موقع كه نوار سوني و مكسل جمع مي كردم فقط 8 سالم بود...به هيچ كس هم آرشيومو نميدادم..هنوزم دارمشون..ولي خوب از وقتي اينترنتو سي دي اومد امثال نامجو هم به اين سبكها دسترسي پيدا كردن و نيومده خواستن تا تهش برن...
در ضمن commente منو بذاريد.. چون ما حق داريم آزادانه نظرمون رو بديم.. و اينكه من نامجو رو قبول ندارم نظر منه.. ميتونم بگم.. [-(
Post a Comment
Thursday, October 16, 2008
٭ آقاي ب و نوستالژي و الباقي قضايا
........................................................................................------------------------ 1- حتي يك نفر آقاي ب هم گاهي نوستالژي مي گيرد. علي الخصوص وقتي كه ياد دوستان سفركرده اش ميفتد. 2- مثلا عروسي آقاي بارون علي ونگز فاتح تگزاس كه يك عدد عكس اختصاصي براي آقاي ب فرستاده است. 3- يا مازيار و مريم كه همين يكي دوهفته ديگر بچه دار مي شوند، يا نيما كه استاد شده است ( و من واقعا دلم براي شاگرداني كه استادي انقدر سخت گير دارند مي سوزد. نيما اگر اينجا را مي خواني بخاطر من به آنها رحم كن! ياد دوران دانشجويي خودمان بيفت) يا علي پاك يا پدرام كه خودش را تازگي ديدم اما پسر نوزداش را فكر نكنم تا دو سه سال ديگر هم ببينم. 4- براي آنها كه اروپا هستند انقدر دلم تنگ نمي شود، شايد بخاطر اينكه به نظرم در دسترس ترند. شايد بخاطر اينكه آمريكا انقدر دور است و انقدر ويزا گرفتنش دشوار كه سفر را غير ممكن مي كند. شايد بخاطر اينكه بالاخره هر از گاهي گذار آدم به اروپا ميفتد و حتي اگر هم دوستانش را نبيند، لااقل امكانش هست. 5- يعني شما اگر به اندازه يك كلمه هم لب خواني بلد باشيد مي توانيد بفهميد كه حضرت بارون علي ونگز دارد در اين عكس مي گويد "الهي من بگردم". 6- آقاي ب هم دچار بيماري گودر شده است. انقدر كه گرفتار گودر است نه وقت دارد كه چيزي بنويسد، نه وقت دارد كه وبلاگ دوستانش را بيرون از گودر بخواند و در نتيجه ديگر كامنت هم براي دوستانش نمي نويسد. آقاي ب مي گويد گودر مثل اعتياد مي ماند، آقاي ب از همان روز اولي كه گودر را ديده است مي خواهد تركش كند، اما نمي شود. 7- آقاي ب چند روزي است كه زير لب زمزمه مي كند "اي به سياهي كشيدگان" و گمان مي كند كه بايد اين عبارت را جايي در شعري بكار ببرد. اما هر چقدر كه تلاش مي كند فكرش را بر شعر متمركز كند، تنها واژگاني كه در ذهنش سرازير مي شوند اين است كه : "كلنگ از آسمان افتاد و نشكست" 8- آقاي ب در شهرستان ايرانشهر راه مي رفت. پسركي كنار جوب نشسته بود. پسرك به آقاي ب گفت "تف تو روت" آقاي ب از اين عجايب در اين منطقه زياد ديده است ، در نتيجه حتي رويش را هم بر نگرداند. پسرك دوباره گفت : حاجي، حاجي حاجي تف تو روت. آقاي ب سرش را هم بر نگرداند. پسرك گفت: حاجي تف تو روت، حاجي تف تو روت آقاي ب اماسرش را هم برنگرداند. پسرك انقدر گفت حاجي تف تو روت كه آقاي ب دور شد و بقيه قصه را نشنيد. 9- آقاي ب مي خواست به پسرك بگويد : "كلنگ از آسمان افتاد و نشكست". ولي نگفت. 10- كسي دستمال دم دست دارد كه آقاي ب اين تف ها را پاك كند؟ 11- يعني اين كلنگ واقعا چرا نشكست؟ آيا توزيع تنش در كلنگ به گونه اي انجام شد كه در هيچ نقطه اي از كلنگ ميزان انرژي در واحد حجم كلنگ از ميزان قابل تحمل آن بيشتر نشد، آيا رفتار غير خطر كلنگ ياعث شد كه انرژي زيادي در يك مد غير خطي جذب شود و در نتيجه از شكست كلنگ جلوگيري شد؟ آيا آسمان كوتاه بود و در نتيجه انرژي جنبشي كلنگ در هنگام زمين خوردن كم بود؟ آيا زمين نرم بود و در نتيجه ضربه وارده به كلنگ كم بود؟ آيا كلنگ روي كره ماه سقوط كرده بود و بدليل كم بودن شتاب جاذبه نيروي زيادي به كلنگ وارد نشده بود؟ يا آيا اصلا كلنگش لاستيكي بود؟ Labels: آقاي ب نوشته شده در ساعت 12:34 PM
Comments:
این نوشته آقای ب بود؟ بیشتر شبیه نادر بودا. بعد هم شما یک سر افتادید به افشاگری مراسم عروسی. دارید میرید خارج به سلامتی زندگی کنید؟
من هم بدجور دلتنگ اين آقاي ونگز شده بودم. بي معرفت بدون ما عروسي كرد
Post a Comment
نبوديم كه بتركونيم عروسي بهترين دوستمون رو
|