BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Monday, January 31, 2005
٭ چند روزی است که به فکر افتاده بودم که یک داستان دست جمعی بنویسیم.
........................................................................................بعد ناگهان در یک لحظه خلاقیت ناگهانی به این نتیجه رسیدم که بهتر است بجایش یک کتاب آسمانی بنویسیم. یک ایده هایی هم برایش دارم. اسمش هست : کتاب واژگان در فکر بودم که این کتاب از کتابهایی تشکیل شده باشد که هر کس که خواست چیزی به آن اضافه یا کم کند یا کتاب تازه ای به آن بیفزاید. برای شروع هم به یک چنین چیزی فکر کرده ام : ------------------------- اين کتاب واژگان است چنانچه نوشته شده.سوگند که هيچ واژه آن مقدس نيست و و هر واژه ملغمه اي است از راست و دروغ. آن کس که کتاب واژگان را خواند، داند که هيچ راست در آن نيست مگر آنکه به دروغ آميخته باشد و هيچ دروغ نيست مگر جزئي از حقيقت در آن پنهان باشد. هرکس به جمله اي از اين کتاب باور بياورد ابلهي بيش نيست. اين کتاب واژگان آنگونه که نوشته شده هر روز در دسترس تحريف است و هيچ واژه آن آنگونه نيست که بوده. و هيچ واژه آن آنگونه نخواهد بود که هست. --------------------- کتاب واژگان ------------ 1- کتاب آغاز ------------------ 1- از آغاز همه چيز بود. زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و سنگها و درختها و تمام گياهان و جانوران و پرندگان و چهارپايان و ماهيان و خزندگان و هر آنچه بر روي زمين مي رود و هر آنچه در هوا مي پرد و هر آنچه در آب مي رود و آنچه گاه در زمين است و گاه در هوا و آنچه گاه در زمين است و گاه در آب و آنچه گاه در هوا است و گاه در آب و آنچه هر لحظه در جاييست و آنچه مي رود و آنچه مي آيد و آنچه پا برجاست و صداها و نورها و رنگها و شعله آتش و دود و پارچه هاي زيبا و سنگهاي تراشيده و خانه هاي ساخته و درختهاي کاج و سرو و چنار و سپيدار و هر آنچه مي رويد و هر آنچه مي پژمرد و هر آنچه خواستني است و هر آنچه به انديشه مي آيد يا از خاطر مي گذرد، و اين کتاب واژگان که همه چيز در آن نوشته شده، همه از آغاز در جهان بود. و هر آنچه هست، بوده و خواهد بود و هر آنچه نيست، نبوده و نخواهد بود. 2- و هر آنچه در جهان بود همانگونه بود که هست اما هيچ يک نه نام داشت ، نه معنا 3- و نام همه چيز نزد خدا بود و معناي همه چيز نزد خدا بود. 4- و خدا به همه چيز نگريست. به زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و سنگها و درختها و تمام گياهان و جانوران و پرندگان و چهارپايان و ماهيان و خزندگان و هر آنچه بر روي زمين مي رود و هر آنچه در هوا مي پرد و هر آنچه در آب مي رود و آنچه گاه در زمين است و گاه در هوا و آنچه گاه در زمين است و گاه در آب و آنچه گاه در هوا است و گاه در آب و آنچه هر لحظه در جاييست و آنچه مي رود و آنچه مي آيد و آنچه پا برجاست و صداها و نورها و رنگها و شعله آتش و دود و پارچه هاي زيبا و سنگهاي تراشيده و خانه هاي ساخته و درختهاي کاج و سرو و چنار و سپيدار و هر آنچه مي رويد و هر آنچه مي پژمرد و هر آنچه خواستني است و هر آنچه به انديشه مي آيد يا از خاطر مي گذرد. و خدا هر يک را صدا زد و نامش را به آن داد و زمين را ديد و به آن گفت زمين و خورشيد را ديد و به آن گفت خورشيد و درخت را ديد و به آن گفت درخت و انسان را ديد و به آن گفت انسان. 5- اما خدا معناي هيچ يک را به آن نداد 6- و هر چيزي که بود بي معنا بود و هر چيزي که هست بي معناست و هر چيزي که خواهد بود بي معنا خواهد بود. چون معناي همه چيز نزد خدا بود و خدا معناي هيچ چيز را به آن نداد. 7- و اسب به خدا گفت که معناي من را به من بده آنگونه که نامم را دادي و خدا معنايش را به او نداد و درخت به خدا گفت که معناي مرا به من بده آنگونه که نامم را دادي و خدا معنايش را به او نداد و انسان گفت که معناي من را به من بده آنگونه که نامم را دادي و خداي معناي او را به او نداد. و انسان گفت که نام و معناي آنچه هست را به من بده و خدا نام آنچه هست را به او داد و معناي آنچه هست را به او نداد. 8- و انسان به اسب گفت که نام تو اسب است و معناي تو آن است که مرا سواري دهي و به درخت گفت که نام تو درخت است و معناي تو آن است که به من بار دهي و گفت که نام من انسان است و معناي من آن است که سرور تمام شما باشم و به خدا گفت که نام تو خداست و معناي تو آن است که معناي همه چيز باشي. 9- و خدا آنچه انسان گفت را پسنديد. ------------------------------ هر کسی که موافق است یک کامنت بدهد تا فکر کنیم که بعدا چکار کنیم. نوشته شده در ساعت 9:24 AM
Comments:
آقای الف که در همه محافل عمومی و خصوصی و بین المللی ابراز تمایل به کارهای دیوانه وار کرده است! خواه از نو کرکسی باشد خواه قورباغه ای! مهم نیست، همیشه پایه دیوانگی هستیم و خواهیم بود!
be shakhse bad paayam! oosoolan har kaari Alef paayash baashe manam hastam, vali man khanoome shin nistam! aliwangzam!
Post a Comment
Sunday, January 23, 2005
٭ بعضی بوسه ها را باید سالها مزمزه کرد.
........................................................................................تات یکی از آنها را خوب یادش است. همیشه از اولین بوسه می گویند اما بوسه ای که تات مزمزه می کند با اولین بوسه اش فاصله زیادی دارد. یعنی لااقل دو سالی بعد از اولین باری است که صیدا را بوسیده. گوش کنید : ایستاده صیدا و ایستاده صورت به صورتش تات. به روی پنجه می آید اندکی صیدا. تات سرش را به راست خم می کند. لبانشان که به هم می رسد، صیدا لبانش را جمع می کند برای بوسه و درست همان لحظه که بوسه را آغاز می کند، باز می گشاید لبانش را و از اول جمعشان می کند. انگار که بوسه ای تازه است. انگار که آنچه پیش از این شروع کرده بود، چیزی کم داشته. ناقص بوده انگار و باید از اول شروع می شده. یا شاید چیزی از عشق جا مانده بوده بیرون از آن بوسه که باید پیدا می شده تا بوسه را کامل کند. نوشته شده در ساعت 3:14 PM
Comments:
خب فکر کنم جدیداخیلی رومانتیک شدی .وقتی یک مرد یکهو زیاد رومانتیک میشه ،ما زنا پیش خودمون میگیم : راستی واقعا چی شده ؟
Post a Comment
Saturday, January 15, 2005
٭ نگرانش هستم
........................................................................................هر روز صبح که در ميدان آزادي پياده اش مي کنم تا سرويسش بيايد، در را که باز مي کند، سوز سرما مي آيد و دود. آنقدر دود مي آيد که نفسم مي گيرد. بعد منتظر مي مانم تا سرويس بيايد. همين که سوار مي شود مي فهمم که چقدر دلم تنگ شده است. هر روز مي خواهم دنبال سرويس تا کارخانه بروم تا وقتي پياده مي شود صدايش کنم و يکبار ديگر بگويم که دوستش دارم. اما بجاي اين کار مي نشينم به حساب کردن. حساب مي کنم که يازده ساعت بعد مي بينمش. هفت صبح تا شش عصر. چرتکه و ماشين حساب هم لازم ندارم. حساب مي کنم که هفت صبح تا هفت عصر مي شود دوازده ساعت و تا شش عصر يک ساعت کمتر مي شود. همين يکساعت خيلي مهم است چونکه زماني که با من است را بيشتر مي کند از زماني که نيست. نگرانش هستم. هم بخاطر سرما و هم بخاطر دود. مي دانم که از اين شهر بيزار است و بخاطر من اينجا مانده. مي پرسم از خودم که اگر روزي بخاطر اين دود مريض شود چه؟ و نگرانيم صد چندان مي شود. نوشته شده در ساعت 9:07 AM
Comments:
بعد از مدتها يك كم دروني نوشتي... ميدوني، واقعا نگاه درون نگر تر خانم ها نسبت به بيرون نگري آقايون - با همه حساسيتي كه نسبت به اين دسته بندي خصوصا در مورد نوشتن دارم - به نظرم درسته. به هر حال من كه همه نوشته هات رو مي خونم، به اين يكي كه دروني تره دلم خواست كه كامنت بنويسم.
خوش باشين و بمونين، هميشه
از اون نوشته هاست که هیچ رقمه نمیشه زیرش نظر داد! چی می شه گفت؟ از یک حس درونی میشه تعریف کرد؟ احمقانه است... فقط آرزوی بودن همیشه در کنار هم...
همین!
kheili ghashangeh!( Baaes shod bad az moddataa beram shaahzaadeh koochooloo ro dobaare bekhoonam)
Post a Comment
Leili Wednesday, January 12, 2005
٭ یارو به زنش می گوید : پنج شنبه به پنج شنبه خیلی دیره. بیا از این به بعد دوشنبه به دوشنبه باشه.
........................................................................................حکایت ماست که مجلس تصویب کرده است که از این به بعد افزایش قیمت خدمات دولتی بجای فروردین به فروردین، شهریور به شهریور باشد تا تورم کنترل شود. در ضمن ما از این به بعد از سیاست و اقتصاد و کلا هر چیزی که به هرچیزی مربوط باشد برائت می طلبیم و اصولا در این موارد هیچ حرفی بجز اشعار محبوب و مردمی، آن هم از نوع ملی میهنی و فولکلوریک نمی زنیم. نوشته شده در ساعت 10:08 AM
Comments:
Post a Comment
Sunday, January 02, 2005
٭ من با عبارتی که سعيد ليلاز در مقاله اش در روزنامه شرق استفاده کرده موافقم.
........................................................................................منظورم آن عبارتی است که می گويد آقايان نماينده مجلس با قوانيني که وضع می کنند در حال انجام یک خودکشي اقتصادي در کشوز ايران هستند. اول که برداشتهای بی پايان از حساب ذخیره ارزی. بعد هم که قانون ممنوعیت افزایش قیمت خدمات دولتی. امروز هم که قانون کاهش نرخ بهره بانکی به میزان چهار و نیم درصد و کاهش دو هزار میلیارد تومانی بودجه دولت. به احتمال زیاد در سال آینده من یکی که بیکار می شوم و باید سانودویچی باز کنم. اگر وضع همینطور پيش برود احتمالا تا يکسال ديگر مملکت ورشکست می شود. مبارک است انشالله. نوشته شده در ساعت 5:08 PM
Comments:
Post a Comment
|