BOLTS




Tuesday, July 27, 2004

٭
به خدا اين جمله ها عينا از زبان آقاي حسن سبحاني نماينده دامغان و رئيس كميسيون تلفيق رسيدگي به لايحه برنامه چهارم نقل ميشود . اين دري وري ها عين جملات ايشان است. من هيچ كوششي براي احمقانه تر نشان دادن آنها نكرده ام. در واقع بعضي ها انقدر در بلاهت نبوغ دارند كه ديگر امثال بنده نمي توانند چيزي به حرفهايشان اضافه كنند.
جهت اطلاع بايد بگويم كه موضوع صحبت ايشان بندي از برنامه چهارم است كه در آن مقرر شده كه قيمت حاملهاي انرژي به قيمت پايه خليج فارس رسانده شود. و به عنوان مثال بنزين ليتري 200 تومان باشد ( كه قيمت پايه تمام شده خليج فارس است )
با اين مقدمه برگرديم به سخنان پر فضل ايشان.

... قيمت هر ليتر بنزين حدود ليتري 35 تومان تمام مي شود، در حالي كه مردم اكنون بنزين را 80 تومان مي خرند. بنابر اين ادعاي وجود يارانه در حاملهاي انرژي داخل كشور قابل قبول نيست. وي توضيح داد : هر بشكه نفت كه به پالايشگاههاي داخلي تحويل داده مي شود اگر از خشكي استخراج شده باشد هزينه اكتشاف و استخراج آن حداكثر 15 دلار است و پس از حمل و پالايش به 4 دلار مي رسد ! و با توجه به اينكه هر بشكه نفت 159 ليتر است و وقتي به فرآورده تبديل شود حدودا 150 ليتر فراورده هاي مختلف از آن حاصل مي شود كه اگر قيمت آنرا 6 دلار يعني 600 سنت فرض كنيم، هر ليتر بنزين 4 سنت قيمت تمام شده خواهد داشت. يعني حدود ليتري 35 تومان.
... او گفت براي برنامه ريزي در كشور با دو نگرش روبرو هستيم. نگرش اول معتقد است اقتصاد ايران عضوي از اقتصاد جهاني شود و ضوابط و قواعد اقتصاد بين المللي را به عنوان يك عضو مطيع بپذيريد كه اين شويه به اعتقاد ما راه به جايي نمي برد و نگرش دوم اينكه با رعايت قانون اساسي به عنوان ميثاق ملي و دين اسلام، اقتصاد ملي را شكوفا كنيم.
ما نگرش دوم را مي پسنديم و اين به معناي دولتي شدن اقتصاد نيست بلكه به معناي اقتصاد عدالت محور مبتني بر قانون اساسي است يعني ما مخالف محاسبه قيمت فراورده هاي نفتي با پايه خليج فارس هستيم.

حالا فكرش را بكنيد يك همچين گوساله هايي براي پنج سال آينده ما برنامه ريزي مي كنند. چه مملكت گل و بلبلي شود با چه اقتصاد شكوفايي ...



Comments:
چقدر عالي من بالاخره كامنت دار شدم !تا چشم حسود كور شه !
 
به به! کلی مبارکه کامنتدونی. این یغنی اینکه این وبلاگ میخواد رونق بگیره دیگه، نه؟؟
 
سلام! فعلا فقط می خوام کامنت دونيت رو تبريک بگم، و سوال کنم مگه فقط کاربرهای بلاگر می تونن اينجا کامنت بذارن؟
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, July 25, 2004

٭
مروه فكر مي كند كه آنچه بر او گذشته حقش نبوده. گمان مي كند كه بيش از اينها از زندگي سهم داشته. يعني خوبتر از اين بوده كه با او اينگونه كنند. مروه را شكسته اند. خردش كرده اند.
بهترين واژه اي كه به فكرم مي رسد اين است كه بكارتش را گرفته اند. منظورم بكارت جسمي نيست، اصلا به چنين چيزي انقدر اهميت نمي دهم كه در موردش حرف بزنم. منظورم بكارت فكري اش است : خيال اينكه زندگي با خوبي زيبا مي شود. خيال اينكه خانواده اش خوبي اش را مي خواهند. خيال اينكه عشق مهم است. سادگي اش را گرفته اند از او و تهي اش كرده اند از هر آنچه برايش مهم بوده است. براي همين هم به روحي ماننده شده است شفاف و خالي.
تقصير كسي هم نيست. نه تقصير خانواده اش است. نه تقصير اين جامعه و نه حتي تقصير ليث.
ليث را محكوم نمي كنم به اينكه مروه را شكسته. گيرم تلنگر نهايي را او زده باشد. اما منظورش اين نبود. حتي نمي خواهم بگويم كه مروه برايش جزو تزئينات زندگي بوده است. اگرچه محكومش مي كنم كه قدر مروه را ندانسته، اما نه آنقدر كه جزو تزئينات حسابش كند. حتي حق به او مي دهم اگر نداند كه اكنون چه بايد بكند. من هم نمي دانم. فقط مي دانم كه دلسوزي راهش نيست. مي دانم كه مروه امروز به دلسوزي نياز ندارد. اما نمي دانم كه برايش چكار مي شود كرد. مي دانم كه عشق هم راه چاره اش نيست. ديگر به عشق اعتقادي ندارد. شايد براي اين همه را محكوم كنم : محكومشان كنم كه باور مروه را به عشق شكسته اند.
مروه اما هم باورش به عشق را از دست داده. هم باورش به خوبي در جهان. هم اين خيال را كه زندگي گهگاه زيبا هم هست. و هم سادگي اش را. معصوميت اش را گرفته اند و از كودكي به درش آورده اند. قبول دارم، بلوغ هيچوقت ساده نيست. اما مطمئن نيستم دانستن پوچي تمام چيزهايي كه وجود كسي را مي سازد، براي هيچكس قابل تحمل تر از آن باشد كه براي مروه.
مروه لااقل اين خوبي را دارد كه اينرا پذيرفته است. زود هم پذيرفته. يك هفته اي عصباني بود. با خودش حرف مي زد. حتي با خودش دعوا هم مي كرد. داد مي زد و گريه مي كرد. اما بعد از آن، ديگر همه چيز را پذيرفت. بعد از آن ديگر دعوا نكرد. داد هم نزد. فقط گريه كرد. مثل نوزادي كه تازه متولد شده است. به نوزادها هم حق مي دهم كه فقط گريه كنند. ديدن اين دنيا و آنچه در آن مي گذرد واقعا هم گريه دارد. طول مي كشد تا باورش بشود كه “دنيا همين است ديگر“. باور دلپذيري نيست. اما چاره اي هم از آن نيست.
------------------------------------------------------------------
مطمئن نيستم كه بتوانم مروه و ليث را خوب از آب در بياورم. اولين باري است كه مي خواهم چيزي بنويسم كه نه تصويري در آن هست، نه حركتي. نه حتي كسي چيزي بگويد. تمام آنچه مي گذرد تنها در فكر مروه باشد. و احساساتش. مطمئن هم نيستم كه بتوانم خوب بنويسمش. براي كسي كه در عشق غوطه ور است، نوشتن از تنهايي سخت است. دنياي مروه خيلي دور از من است.



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Thursday, July 08, 2004

٭
هجدهمين روز از تيرماه هر سال،‌18 تير آن سال است.
حكومت ها از اين تاريخها بدشان مي‌ايد. چرا كه به يادشان مي‌آورد كه جنايتكار و خونخوارند.
براي همين در اين روز يگانهاي ويژه در شهر پر مي شوند تا مطمئن شوند كه اتفاقي نمي افتد.
اما اتفاقات تاريخي در سالگرد اتفاقات تاريخي ديگر رخ نمي دهند. در روزي رخ ميدهند كه براي خود يگانه است : روزي كه مجموعه اي از عوامل اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، تغيير را ناگزير كرده باشند.
راه مقابله با خواست تغيير، پسگرد هر چه بيشتر نيست. اينكه چاقوكشان 18 تير چند سال پيش ، امروز نماينده مجلس شده باشند، جواب درستي به خواسته هاي اجتماعي نيست.
اينكه قاتل مشهور دكتر سامي به مقام شهرداري تهران و احتمالا در آينده نزديك رياست جمهوري ايران برسد هم راه حل درست واقعه اي كه در اين كشور رخ مي دهد نيست.
حكام كشور ما اين گفته معروف را تاييد مي كنند كه چيزي كه حدي ندارد حماقت است.



Comments:
شما پیشگوی غریبی هستید آقای ب.
کف دست من رو هم ببینید لطفا...
 
شما پیشگوی غریبی هستید آقای ب.
کف دست من رو هم ببینید لطفا...
 
Post a Comment

........................................................................................

Sunday, July 04, 2004

٭
جناب آقاي حداد عادل رئيس مجلس پريروز فرموده اند كه «چندين مليون نفر از جوانان ايران در دو سه هفته گذشته از شلمچه ديدن كرده اند»

اين جمله نشاندهنده مقدار شعور رئيس مجلس است.
فرض كنيم كه «چند مليون» مورد نظر ايشان فقط دو مليون نفر بوده باشد.
با توجه به اينكه شلمچه بندر و فرودگاه و ايستگاه قطار ندارد، همه آنها بايد با اتوبوس آمده باشند.
فرض كنيم كه همه اتوبوسها هم پر باشند و هر كدام 30 نفر مسافر داشته باشند.
بنابر اين بايد جدود 67000 اتوبوس به سمت شلمچه به راه افتاده باشد.
فرض كنيم كه طول هر اتوبوس 20 متر بوده باشد و در جاده در حال حركت فقط 10 متر بين آنها فاصله باشد. بنابر اين طول اين قطار اتوبوس مي شود 2000 كيلومتر.
يعني قطر ايران. يا دو برابر فاصله تهران مشهد يا چهار برابر فاصله تهران اصفهان.

شعور خيلي چيز خوبي است. و البته به قول يكي از دوستان «‌يك رسم غلطي ... »



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Home