BOLTS




Monday, August 27, 2007

٭
آقای ب و این صفات لعنتی
------------------------
1- آقای ب از صفت ها متنفر است.
آقای ب می داند که استفاده از صفت ها برای فریب انسانها و پوشاندن حقیقت چیزهاست.
آقای ب از اسلام"ناب محمدی"، عدالت "علوی" حقیقت "راستین" و هزاران هزار چیز دیگر از این دست می تواند نام ببرد.
برای همین است که وقتی آقای الف صفات "مقدس" و "شکننده" را بکار می برد، آقای ب خوشش نمی آید.

2- آقای ب از اینکه چیزی مقدس نامیده بشود خوشش نمی آید.

3- آقای ب اصولا از اینکه چیزی به صفتی خوانده بشود خوشش نمی آید. هر صفتی که باشد.

4- آقای ب اصولا ترجیح می دهد که وقتی می خواهد چیزی بخرد، فروشنده اش یک دختر خانم زیبا باشد تا یک مرد نره خر.
می دانید که آقای ب اندکی هم حس زیبایی شناسی دارد.
خداییش، خود شما باشید و دو عدد فروشگاه باشد که فروشنده های یکی شان، آقای الف و آقای ب و آقای علی ونگز تگزاسی باشند، فروشنده های آن یکی هم کاترین زتا جونز وسوفیا لورن و جنیفر لوپز، از کدامشان خرید می کنید ؟

5- آقای ب می گوید : قبل از آنکه بفهمید چه شده است، دنیا عوض می شود. خیلی سریع. قبل از اینکه فرصت کنید که فلسفه ببافید .

6- آقای ب یاد یک سریالی می افتد ( س- ک- س اند د سیتی) که در قسمتی از آن، مرد داستان تا ماهها بعد از ازدواج با همسرش همآغوشی نمی کرد، چرا که به نظرش موجود مقدسی می آمد و نمی توانست این حصار تقدس را در ذهنش بشکند.
حالا ما نمی دانیم با این صفاتی که آقای الف بکار می برد، دلمان برای چه کسی بسوزد.



Comments:
با شما به طرز شدیدی وحدت می کنیم در باب پست اخیرتان و لاغیر ب جان. راستی آخر هفته خانه دریا نیستید احیانن ریزان روحی داشته باشیم با هم؟
 
من از مغازه کاترین زتا جونز جون خرید می کنم
 
آقای ب عزیز من صد درصد با نوشته شما موافقم و به اون بند 4 کلی خندیدم. خداییش حق با شماست. بند یک هم خیلی دیدگاه زیرکانه و جالبی بود. به امید دیدار
 
آقای ب عزیزم
فکر نکنم لازم باشه دلت برای ما بسوزه! شاید درد تقدس و اجاق کمی به هم مربوط باشند نه؟ فعلا که ما یک هیچ جلوتریم که! تازه فکر کنید که با "تقدس" اگه تقدس نبود که الان حتما یه تیم فوتبال راه انداخته بودیم
 
خوب فکر کنم اگر طرف مونث باشد از مغازه علی تگزاسی خرید کند. یعنی من این کار را می کنم. همه چیز که زیبایی نیست!
 
اول اینکه روی هم رفته موافقم، منتها یک نکته، شما چطور فروشنده های یکی رو گذاشتین خودتون و آقای الف و آقای ونگز، بعد اون یکی رو گذاشتین کاترین زتا جونز و ...؟؟؟ یعنی می خواین بگین شما هم رده اونها هستین دیگه توی جنس خودتون؟ والا اگه سه تا هنرپیشه خوشتیپ مرد رو می ذاشتین گزینه دوم اون وقت تازه سوالتون حساب بود و حتما خانومها می رفتن یک طرف و آقایون یک طرف :)
بعد اینکه، چرا اینبار پینگ نشدی؟ من شانسی چک کردم.
 
خواهرم خانم نازلی،

حالا که ما ۳۰ سالمان شده و خیلی هم پسر خوبی شدیم و به کار دخترهای مردم کاری نداریم و تریپ خوبی و دوستی و مهربانی گذاشته‌ایم، دیگر قابل مقایسه با جنیفر لوپز و سوفیا لورن و کاترین زتا جونز نیستیم؟ اگر ما به جای علی تکزاسی همان علی‌ونگز ۲۱-۲ ساله قدیم بودیم، فکر کنم الان آقایان مایکل داگلاس و مارک آنتونی و مرحوم کارلو پونتی با چاقو دنبال ما بودند که ببرند!
 
من از مغازه شما خرید می کنم... مخصوصن اگر علی تگزاسی یم "بگردم" مبسوط حواله ما کند.. فقط بشرطی که آقای الف در باب مفام مقدس زن .. مار را چوب گاری نکند...
 
در باب استفاده نکردن از صفتها من و آقای آلن دوباتن و اقای پروست با شما اکیدن وحدت می کنیم.
 
Post a Comment

........................................................................................

Tuesday, August 21, 2007

٭
عمر آقای ب
---------------------
1- آقای ب به وطن بازگشت. با روحیه ای کاملا بازیافته و با انگیزه ای دو چندان.
اصولا آقای ب معتقد است که یک چنین مسافرتهایی برای روح انسان خیلی مفید است.
آقای ب در این سفر خورد، نوشید، خوابید ، شنا کرد و آفتاب گرفت. همین و بس.
کتاب هم خواند.
2- درست در بدو ورود به کشورایران، آقای ب مورد استقبال گرم هموطنانی قرار گرفت که آنها هم مانند آقای ب در فرودگاه امام تاکسی پیدا نمی کردند. آقای ب شماره 48 را گرفت وقتی که برای تاکسی تا شماره 16 صدا شده بود. بقیه همسفرانش هم به ترتیب تا شماره 130 را دریافت کردند. یا توجه به آنکه آقای ب حدود سه ربع منتظر تاکسی ماند تا نوبتش شد، احتمالا بقیه همسفرانش از این خوش آمد گویی گرم در فرودگاه امام خیلی خوشحال شده اند.
آقای ب یادش است که قبلا ها همیشه دم فرودگاه امام پر بود از تاکسی و بدون لحظه ای معطلی می شد تاکسی پیدا کرد.
مسئول تاکسی ها می گفت دلیل نبود تاکسی ها این است که بنزین ندارند.
دست آقای رئیس جمهور درد نکند.
3- آقای ب از سفر رفتن غصه می خورد. به هرکجای دنیا که می رود از خودش می پرسد: کی ممکن است بالاخره وضع ما هم مانند اینها بشود. ( البته بجز سفر هند که از خودش پرسید حالا کو تا اینها مثل ما بشوند! )
4- آقای ب به سفر می رود چون دلش می خواهد در کنار همسرش، کنار دریا لم بدهد و نتیجه معجزه آسای تخمیر جو را بنوشد. چون دلش می خواهد راحت کنار همسرش قدم بزند و در گرمای تابستان هیچکدامشان مجبور نباشند چیزی بیش از یک شلوار کوتاه و یک پیراهن آستین کوتاه داشته باشند.
5- آقای ب از خودش می پرسد : چند سال دیگر ممکن است که در این کشور حجاب اجباری نباشد؟
6- دوست خوب قدیمی آقای ب از ایران رفت.
دوست خوب قدیمی آقای ب نیمی به شوخی و نیمی به جدی می گفت دلیل رفتنش آن است که دلش می خواهد با شلوار کوتاه سر کار برود.
7- برادر آقای ب هم همین شنبه هفته دیگر می رود.
8- آقای ب در سفر که بود، "خداحافظ گاری کوپر" نوشته رومن گاری و "هرگز رهایم نکن" نوشته کازوو ایشی گورو را خواند. هری پاتر هفت را هم دوباره خواند.
آقای ب از "خداحافظ گری کوپر" حظ وافری برد. از "هرگز رهایم نکن" هم هیچ خوشش نیامد. اگرچه روایت روانی داشت، اما داستان مزخرفی بود.
9- آقای ب از خودش می پرسد : آیا واقعا به عمر ما قد می دهد که وقتی در خیابان راه برویم، کسی کاری به کارمان نداشته باشد؟
10- همسر دلبند آقای ب معتقد است که همه چیز زیر سر نفت است. دولتی که نفت دارد، هیچ احتیاجی به ملت ندارد. اصلا برایش بهتر است که همه ملت مهاجرت کنند تا نانخور کمتری داشته باشد. اگر حرفش را قبول کنیم، لابد حدود بیست سال دیگر که نفتی برای صادرات نداشته باشیم، اوضاع فرق خواهد کرد.
11- آقای ب اما با حسرت سالهای تقویم را نگاه می کند و از خودش می پرسد آیا به عمر ما قد می دهد؟

Labels:




Comments:
حالا درباب آن ماجرای ریزان روح حضوری صحبت می کنیم ولی نقدن آمدیم بگوییم یک ندا به ما می دادید، می دادیم اسب این حضرت عباس را برای تان بفرستند به عنوان رکاب در فرودگاه. بعد هم که دل مان نیامد با این همسر دلبندتان در باب ریشه در نفت بودن بی نیازی دولت به ملت، شدیدن وحدت نکنیم و کلاه مان را به شدت بالا نیندازیم خب
 
شما هم دچار جذب نخبگان شدید؟
 
آقای ب خیلی باحال بود
فقط کمی به جیم می زد
 
واقعا این فاجعه کی باید تموم بشه؟
من هم فکر می‌کنم تا حد زیادی مشکل از نفته. مساله نفت دوطرفه هم هست. یعنی هم دولت به مردم نیازی نداره و هم نوع دولت به حال مردم خیلی فرق مهمی نمی‌کنه.
دولت احتیاجی به پول مردم نداره و درآمد مملکت هم چندان ربطی به نوع دولت نداره. به همین دلیل فکر می‌کنم انگیزه‌های مردم برای انتخاب نوع حکومت و دولت انگیزه‌های اقتصادی نیست و اگر هم باشه صرفا انگیزه‌های اقتصادی خیلی کوتاه مدت و گذراست، مثل همون قضیه ماهی پنجاه هزار تومان آن کاندیدای معروف!
دوست ندارم این رو بگم اما غیر از نفت مشکل از بی‌سوادی و کم فرهنگی عامه مردم هست.
 
من با همسر دلبندتان در مورد نفت شدیدا موافقم. خداحافظ گری کوپر هم عالیست!
و اما غمگونه ای درباره آفتاب: فکر کنید بتونین هر وقت خواستین با شلوار کوتاه برین بیرون؛ ولی اصولا توی شهرتون/کشورتون توی تمام تابستون اونقدرها آفتاب درنیاد که به شلوار کوتاه پوشیدن برسه! باز فکر کنید که نتونین مرخصی بگیرین برین کشورهای آفتابگیر، چون بخواین مرخصیهاتون رو جمع کنین واسه شهر خود خودتون، تهران... سخته ها، نه؟
 
این نوشته رو تازه خوندم و به عرض شما می رسونم که نه تنها با شلوارک سر کار نرفتم بلکه در این که موهام رو بلند کنم و ببندم هم مرددم.
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, August 06, 2007

٭
آقای ب و هفتاد و دو ساعت تا رهایی
------------------------
1- آقای ب هفتاد و دو ساعت تا رهایی فاصله دارد. آقای ب، هفتاد و دو ساعت دیگر، فارغ ازتمام پروژه ها، تمام کارفرماها، تمام نقشه ها و محاسبات، لب دریا لم داده است و به مدت یک هفته تمام ، بی خیال بی خیال آفتاب می گیرد و بستنی می خورد.
آقای ب مطمئن نیست که این هفتاد و دو ساعت را زنده دوام بیاورد: تغییرات سه عدد ایستگاه مترو، طرح توسعه یک ساختمان 15 طبقه، اصلاحات یک ساختمان 12 طبقه، هماهنگی نقشه های ساخت کارگاهی یک ساختمان دیگر، هماهنگی طراحی یک پل و تنظیم یک مقاله 16 صفحه ای کارهای موجود در برنامه امروز او هستند. بقیه روزها هم مثل همین.

2- آقای ب برای همسر دلبندش تعریف می کرد که چطور اوضاع هواپیمایی این مملکت به هم ریخته است و هواپیماها با تاخیرهای چندساعته پرواز می کنند و چه بسا ( همان گاس خودمان) هم که اصلا به کل پرواز کنسل بشود.آقای ب می گوید:
واقعا که این رئیس جمهورتان به اوضاع هواپیمایی ر..ده است.
همسر دلبند آقای ب می پرسد: مگر جایی مانده که ایشان به آن نر..ده باشند؟
آقای ب کمی فکر می کند، به سمت آینه می رود و فرق سر خود را نگاه می کند، بعد جواب می دهد : نه

3- آقای ب یک مدتی است که دلش هوس دل و جگر کرده. کسی جگرکی خوب سراغ ندارد؟ البته لطفا یک جایی همین نزدیکی ها، با این وضع بنزین که نمی شود رفت شابدولزیم ( همان شاه عبدالعظیم) دنبال جگر.

4- نمی شد خانم رولینگ آن موخره مسخره را نمی نوشت؟

5- آقای ب این مدت انقدر که از دست کوانتم کشیده است، از دست رئیس جمهور نکشیده است.
آق ی ب می گوید : آخر پدر جان، کوانتم چه ربطی به این مزخرفات دارد. آخر چرا باید مکانیک کوانتوم توجیه کند که "قانون جذب" درست است.
می خواهید یک حرفی را بزنید ، خوب همان حرف را بزنید ، چرا آنرا پشت کوانتم قایم می کنید. بگویید که "شاد و خوشحال باشید و به چیزهایی که می خواهید فکر کنید" چرا پای مرحوم انشتین و پلانک و ماکسول را می کشید وسط.
در ضمن اصلا هیچ فکر کرده اید که بلور آب چه ربطی به افکار آدم دارد؟ آخر چرا مدعی می شوید که اگر به یک بطری آب بگویید "از تو متنفرم" بلور یخ اش زشت می شود اما اگر بگویید "دوستت دارم" بلورش خوشگل می شود. باباجان این حرفها را نزنید. لااقل جلوی آقای ب نزنید.

Labels:




Comments:
آقاي ب ساعت نه شب فرق سرت را جلو در بگذار حتما ساعت 9 باشد كه شهرداري ساعت ديگري نمي آيد آنوقت شايد ارتباطت با رئيس جمهور كمرنگ تر شود
مي گفتند فيزيك كوانتوم توجيه كرده اما مكانيك رو نشنيده بودم
اين بلور يخ در مقابل موسيقي متال از خود بي خود شده و اشكال به قول ديگران زشتي را توليد مي كند
مساله اين است كه به چه شكلي مي گوييم زشت و به چه شكلي مي گوييم زيبا
!!!
 
آقا با این بند 4 و 5 تان اکیدن وحدت می کنیم
 
با بند 4 کاملا موافقم.سفر خوش بگذره
 
قربان! شما که اینهمه کار دارین احیانن کارمند هم استخدام میفرمایید قسمت باشه بیایم در رکاب کار کنیم؟
 
man ham ba bande 4 movafeghat mikonam. dar morede bande 5 ham miporsam ke ahianan in ***sheraye "The Secret" be unjaha ham reside?
dar zemn filme 5 e HP kheyli khub bud, az hameye ghablia behtar.
 
salam Nader jaan. in yek comment nist!
dishab dar yek bar ee boodam va dar heyne masti va khalse ba sedaye Morrison e aziz dar hamoon haparoote haftom naagah yaade to oftadam, nemidoonam chera va az koja peydat shod, ehtemalan be khatere in boode ke midoonestam morrison ro doost dashti hamishe. anyway, goftam ye hali beporsam.
Arman
 
لب دریا خوش گذشت؟ تا دوباره سر آقای ب شلوغ نشده یک آپدیت مسافرتانه بکنه اینجا رو خیلی خوب میشه ها
 
Post a Comment

........................................................................................

Home