BOLTS




Thursday, March 31, 2011

٭
چهارصد و يك
---------------------
1- اين چهارصد و يكمين پست اين بلاگ است. تقسيمش اگر كنيم به سالهايي كه اين وبلاگ بوده است، مي شود تقريبا ماهي سه پست. زمانهايي بوده كه پست هاي اين بلاگ بيشتر از اينها بوده. ماههايي هم بوده مثل اين دوره كه زنگار بر آن نشسته.

2- روزگاري بوده كه نوشته هاي اين بلاگ سياسي بوده، روزگار هم بوده كه ادبي بوده. قصه هم در آن نوشته شده، قصه هايي مثل "خاك" يا مثل قصه هاي تات و صيدا. موجودات خيالي هم در آن كم نبوده اند از آاااو گرفته تا هشتارزتپ.

3- روزگاري هم به بحث گذشته است، از بحث درباره آموزش ديني به كودكان گرفته تا بحث درباره شبه علم و درباره هوميوپاتي. از قضا همين اخيرا كتابي خواندم به نام Bad Science از آقايي به نام Ben Goldacre.
اين آقاي بن گولدكر يك وبسايت هم دارد كه آدرسش هست : Badscience.net
( حواستان به حرف اول اسم ايشان هم كه هست؟ حرف اول اسم كتابشان چي؟)

4- اين وسط ها دوست عزيزي از ماجراي خاتمه جهان در 2012 هم پرسيده و سفارش يك پست در اين باره داده. راستش، يك جستجوي كوتاه آقاي ب به اين نتيجه رسيد كه كلي سايت فارسي و انگليسي قبلا در اين مورد نوشته اند و در نتيجه نوشه ايشان ديگر خيلي تكراري مي شود.
اما خلاصه امر اينكه مبناي اين حرف اين است كه تقويم ماياها در اين روز به آخر مي رسد. آنوقت قرار است كه خورشيد فوران كند و يك سياركي هم به زمين بخورد و الخلاص. يك مدعياتي درباره تغيير زاويه گردش زمين و عوض شدن جاي قطب شمال و جنوب مغناطيسي و اينها هم در كنارش هست.
اما خلاصه اينكه چرا نگران نباشيم هم اين است كه اولا ماياها انقدرها هم كه خيال مي كنيد در تقويم كارشان درست نبوده است. يك تقويم مذهبي داشته اند كه سالي 260 روز بوده، يك تقويم عمومي هم داشته اند كه سالي 365 روز بوده، يك تقويم هم داشته اند كه بر مبناي حركت سياره ناهيد بوده. سال كبيسه هم نداشته اند و در نتيجه تقويمشان هم چهار سال يكبار، تقريبا يك روز اشتباه مي شده. جهت مقايسه، تقويم جلالي كه صدها سال پيش در ايران تنظيم شده هر چند هزار سال يكبار يك روز اشتباه مي شود.
در نتيجه اينكه فكر كنيد كه اگر ماياها گفته اند كه فلان روز فلان اتفاق مي افتد، حرفشان درست بوده، خيلي هم بر مبناي درستي استوار نيست.
دومين موضوع هم اينكه با پايان رسيدن يك دوره تقويم مايايي دليل نمي شود كه دنيا هم به پايان برسد. همانطور كه با پايان يك سال شمسي يا يك سال قمري اتفاق خاصي براي دنيا نمي افتد. فرداي پايان آن سال، سال جديد شروع مي شود. بعد از پايان دوره 13 ام تقويم مايايي هم، دوره چهاردهم شروع مي شود.
(در ضمن بايد يادآوري كنم كه اصلا بين مايا شناس ها اختلاف هست كه نابودي دنيا در آخر دوره 13 ام انجام مي شود يا دوره 20 ام. فرقشان كلي هزار سال است. بعد هم اينكه در اين روز دنيا به پايان برسد هم هيچ جايي در متون مايايي نيست، يك نفر از اينهايي كه فرقه درست مي كنند براي خودشان همين چند ده سال پيش اين ماجرا را از خودش درآورده.)
قضاياي كيهان شناسي اش شامل اتفاقات خورشيد و برخورد سيارك و اينها هم كه لابد لازم نيست توضيح بدهم كه چقدر پرت و پلاست.

5- اما يك چيزي هست كه بد نيست ته بحث هاي قديمم اضافه كنم. هر كسي كه من را مي شناسد مي داند كه من عاشق اعدادم. (ماشين حساب آقاي ب كه يادتان نرفته؟) اما يك چيزي را هم بايد درباره اعداد بگويم : هيچ عددي شرافتي بر عدد ديگر ندارد. رابطه مشخصي هم بين اتفاقات جهان با اعدادي كه براي انسانها معني دارند هم وجود ندارد. مثلا اينكه عدد 1000 براي اين براي ما انسانها مهم است كه ده تا انگشت داريم و در نتيجه در مقياس ده دهي مي شماريم. هيچ دليلي وجود ندارد كه چون ما ده انگشت داريم، فلان اتفاق در سال 2000 بيفتد. ( يا مثلا عمر دنيا 3000 سال باشد يا اينكه جهان در روز 13 ميليونيم خاتمه پيدا كند.) همچنين هيچ دليلي هم وجود ندارد كه چون سال سي و سوم انقلاب است بياييم و سي و سه تا پروژه در هر شهر تعريف كنيم. شايد يك شهري احتياج به سي و چهارتا پروژه عمراني داشت و آن يكي مشكلاتش با اجراي بيست و هفت تا پروژه هم حل مي شد. اين تعميم دادن به اعداد ختم نمي شود. خيلي عادي است كه برداريم و عادات و صفات انساني را به چيزهايي نسبت بدهيم كه هيچ ربطي به آن ندارند، مثلا اينكه چه دليلي دارد كه براي پروردگار همان صفاتي را قايل بشويم كه از بودنشان در انسانها خرسند مي شويم. فرض كنيد كه كامپيوترها تصميم بگيرند كه در مورد خالقشان، يعني ما، فلسفه پردازي كنند. فكر كنيد چه صفاتي را برايمان در نظر مي گيرند. بعد فكر مي كنيم كه مثلا چون ما آدمها حافظه داريم، آب مقطر و قرص شكر هم حافظه دارند و چون ما از موسيقي موتزارت لذت مي بريم، لابد بايد بگونيا هم با موتزارت بهتر رشد كند.

6- روز آخر كاري قبل از عيد، به خانه كه مي آمدم، ايده اي براي يك شعر عاشقانه داشتم. فكر مي كردم از سفر كه برگردم مي نويسمش. وقتي برگشتم يادم رفته بود.

7- مي خواستم در تعطيلات كار كنم. نكردم. خوردم و خوابيدم و فيلم ديدم و كتاب خواندم و هويج پلو و باقالي پلو و اينجور چيزهاي خوشمزه پختم..



Comments:
oh aghaye B! hala magar afar sale 2012 donya tamam beshavad chi mishavad? shayad ma hamegi ghabl az aan tamam shavim... aslan tamam shodan khoob ast... injoori gheyre in hosele adam kheili sar miravad...
 
Post a Comment

........................................................................................

Monday, March 07, 2011

٭
1- چند روز است به سرم افتاده كه يكجور رب فلفل دلمه درست كنم. فعلا فكرم اين است كه فلفل دلمه باشد و پياز و شايد كمي هم گوجه فرنگي كه پخته بشود و مخلوط شود. لابد نمك هم مي خواهد. شايد چند قطره اي هم ليمو ترش.
بعد فكر مي كنم كه لابد بايد بشود گوشت تكه اي پخت و غرقش كرد در اين مثلا رب. لابد بايد بشود يك كفه نان ذرت درست كرد و يك كمي پوره لوبيا و شايد هم بشود كه يك اسم آمريكاي لاتيني هم رويش گذاشت. گمانم فعلا فرصت درست كردنش نشود. بعدترها، شايد يكي دو ماه ديگر درستش مي كنم و مي گويم كه چه مزه اي شد.
معلوم است كه دلم هيجان مي خواهد. كارهاي تازه مي خواهد، معلوم است كه نزديك عيد شده، كه من ديگر كشش ندارم و نمي توانم همين چند روز باقي مانده را هم دوام بياورم.

2-بعضي چيرها را با بحث نمي شود عوض كرد، بايد نسل عوض بشود. يكيش بحث برابري زن و مرد. من گمان مي كنم كه تا زماني كه اكثريت مردم (حتي مردم طبقه متوسط) از خانواده هايي آمده اند كه پدرشان سطح سواد بالاتري داشته، موقعيت اجتماعي بالاتري داشته، درآمد اصلي خانواده را او تامين مي كرده، سخت است جا افتادن اين بحث. كسي كه در خانه اش ديده كه پدرش دكتر متخصص است و مادرش ديپلمه خانه دار، كسي كه هميشه ديده كه پدرش و دوستانش درباره پروژه هاي بزرگ ملي صحبت مي كنند و مادرش و دوستانش درباره شيوه هاي بارگزاردن آش رشته، يك جايي آن اعماق ذهنش به عدم تساوي معتقد مي شود. با بحث و مطالعه و اينها هم درست نمي شود.
من در خانه اي بزرگ شدم كه پدر و مادرم به يك اندازه تحصيل كرده بودند، به يك اندازه كار مي كردند و مي كنند. هر دويشان نقش اجتماعي پر رنگي داشتند و دارند. من هيچوقت در خانه اين تفاوت را حس نكردم، برايم فرض اول، تساوي بود.
فكر مي كنم براي آنكه تساوي جنسيتي برقرار شود، بايد يك نسل بگذرد، نسل بعدي ما بيايد كه مادرهايشان تحصيل كرده اند و شاغل. آن نسل بعدي نگاهش به زن متفاوت خواهد بود از نگاه نسل قبل از و از نگاه ما.

3- هميشه اين موقع سال كه مي شد، انقدر كار داشتيم كه فرصت سر خاراندن هم نبود. همينكه ما وقت سر خاراندن داريم يعني اينكه مملكت در ركود است. در بد ركودي است

4- هيچكس نگفته بود كه دير به دير نوشتن انقدر سخت تر از زود به زود نوشتن است.



Comments:
در مورد مسئله برابری جنسیتی موافقم. باید نسل بگذرد ولی یک نسل هم کافی نیست. باید نسل‌ها بگذرد.
توی همین نسل جدید هم هستند کسانی که راه گذشته را می‌روند و مثل آنها فکر و زندگی می‌کنند.
باید که نسل‌ها بگذرد اکثریت جامعه عوض شود و آن وقت امیدوار بود به اعتقاد اکثریت به برابری زن و مردم
 
Post a Comment

........................................................................................

Home