BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Monday, May 22, 2006
٭ آقای ب دوست خوب قدیمی اش را از گمراهی نجات می دهد
........................................................................................------------------------------------- آقای ب یک دوست خوب قدیمی دارد که حدود بیست سال پیش در دبستان با او همکلاسی بوده است و این همکلاسی بودن تا آخر دوران دبیرستان ادامه پیدا کرده و بعد به همدانشگاهی شدن تبدیل شده است. آقای ب این دوست خوب قدیمی را خیلی هنر کند سالی یکبار می بیند. دوست خوب قدیمی نامبرده برای آقای ب نوشته است که عبارتی که در مورد شعبده بازی از 18 برومر نقل شده است را در این کتاب پیدا نمی کند. آقای ب به شکل زیر قسمت مورد نظر را برای دوستش نقل می کند که او را از گمراهی بیرون بیاورد : ص 184 : بناپارت از یکسو گرفتار الزامات متناقض موقعیت خویش است و از سوی دیگر مثل چشم بندی گرفتار اینکه حواس بینندگانش را با تردستی های جدید ، دائم به خود جلب کند که ببینند "بدل" ناپلئون مشغول چه کاری است و در نتیجه خود را ناچار می بیند که هر روز "مینی" کودتایی راه بیندازد، دست به کارهایی می زند که کل اقتصاد بورژوایی را آشفته می کند، به همه چیزهایی که از نظر انقلاب 1848 مقدس می نمود دست می برد، کاری می کند که گروهی از مردم تسلیم انقلاب اند و گروهی دیگر شائق به انقلابی دیگر، و به نام نظم، هرج و مرج می آفریند ضمن آنکه با آلوده کردن حکومت به پلیدی و با رسوای خاص و عام کردنش، دیگر حرمتی برای حکومت باقی نگذاشته است. آقای ب البته همان حوالی جمله های جالب دیگری هم می بیند، مثلا : صفحه 183 : در وزارتخانه ها، در راس ادارات و ارتش، جماعت عجیب و غریبی هجوم آورده اند که در بهترین حالت هم معلوم نیست از کجا سر و کله شان پیدا شده، دار و دسته ای پر هیاهو از غربتی های گرسنه و غارتگر... صفحه 180 : تلاشهای از هر جهت متناقض این مرد بیانگر تناقضهایی است که در حکومت او وجود دارد. حکومتی که کورمال کورمال رفتن های آشفته، گاه در صدد بدست آوردن دل این طبقه است و گاه مهیای خوار کردن این یا آن طبقه دیگر، سرانجام هم به نتیجه ای نمی رسد جز اینکه همه آنها را در عین حال بر ضد خود بشوراند. این تزلزل عملی با مشی همایونی و قاطع مشهور در اقدامات حکومتی که با سر به راهی کامل از مشی عمو ( منظورش ناپلئون بناپارت است) تقلید می شود تضادی خنده دار دارد. صفحه 176 : خود ارتش هم دیگر گل سر سبد نسل جوان دهقانی نیست، خار بیابان لمپن روستایی است. این ارتش حالا قسمت اعظمش از بدل ها و جایگزین ها تشکیل می شود ، درست مثل خود بناپارت که بدل و جایگزین ناپلدون است. عملیات قهرمانی این ارتش هم حالا منحصر به سرریز به خانه های روستاییان و بزرن و ببند آنهاست. صفحه 182 : بناپارت دلش می خواهد که همه او را پدر نیکخواه همه طبقات جامعه بدانند ولی هر چیزی که او به یکی از طبقات می دهد ناگزیر باید از طبقه ای دیگر بگیرد... بناپارت دلش می خواهد منت گذار ترین مرد فرانسه باشد و کاری کند که همه مالکیت و کار فرانسه به دٍین شخصی او تبدیل شود. دلش می خواهد که کل فرانسه را بدزدد تا بعد آنرا به خود فرانسه هدیه کند. نوشته شده در ساعت 3:26 PM
Comments:
سلام نادر
ببخش که نوشته هوشیارت را به شیفته نامه آلوده می کنم، اما این حسی است که باید ثبتش کنم. خوش به حال دوستان خوب قدیمی ات. مخصوصا آنها که سالی یک بار شانس دیدنت و لذت بردن از ماجرا گویی ات را دارند. هلند را دوست خواهی داشت، به وِِیژه از دید عمرانی. اگر یک لحظه هم از ذهنت گذشت، درنگ نکن. بگذار این شانس یک بار دیگر هم در خانه مارا بزند.
ببینم نادر جون داری میای هلند؟ من آخن زندگی میکنم که سر مرز هلند و آلمانه. باهام تماس بگیر شاید جور شد همدیگه رو دیدیم. ایمیل من هست
iman@gmx.org
نه والله ! من را چه به هلند. البته اگر قسمت بشود که خیلی دوست دارم. راستش یکسال و اندی پیش، یکروز آمستردام بوده ام و فکر می کنم که از دوست داشتنی ترین شهرهایی است که در عمرم دیده ام یا خواهم دید. مفهوم مجسد تساهل و تسامح است.
Post a Comment
|