BOLTS




Tuesday, April 27, 2010

٭
125
-----------------------
سلام آقاي عمو في.لت_ر باف
شما يك كاري كرده ايد كه به كل اينترنت شده است في.لت_ر نت.
يعني حتي از بلاگر ناقابل هم نگذشتيد
لابد فلانقدر ميليارد هم خرج كرديد تا اينطوري بشود.
من هم عوضش 10 هزار تومان پول ناقابل (علف خرس سابق) دادم پاي وي پي ان.
حالا نه فقط بلاگر دارم كه روزآنلاين و فيسبوك و بي بي سي و يوتيوب هم دارم

آقاي عمو في.لت_ر باف
اگر يك بوي سوختني در نزديكي خود احساس مي كنيد، خيلي نگران نباشيد، بوي دماغ سوخته است. زنگ بزنيد 125 مشكلتان را حل مي كنند.

ارادتمند
آقاي ب



Comments:
بوی دماغ سوخته نیست. بوی باسن سوخته است.ما هم 23 تومان ناقابل دادیم برای یک سال.داریم حالشو می بریم
 
اين وي پي ان چيه اونوقت؟
 
میشه بگین وی پی ان و گودر چی هستند؟
ممنون
مهتاب
 
VPN مخفف Virtual Private Network است.
وقتي كه شما به ارتباط وي پي ان با سروري برقرار مي كنيد، تماس بين شما و آن سرور رمز گذاري مي شود و در نتيجه اگر سايتي را از طريق سروري با ارتباط وي پي ان مشاهده كنيد، فيلتر را به بهترين شكلي دور زده ايد. خاصيتش اين است كه محدوديتهاي آنتي فيلتر هاي معمول را ندارد، اگر سرور خوبي باشد، سرعتش هم قابل قبول است.
گودر مخفف گوگل ريدر است و سرويسي است از گوگل براي خواندن فيد هاي آر اس اس. ساده اش اينكه شما وبلاگها و سايتهايي را كه مي خوانيد به اين سرويس گوگل معرفي مي كنيد و بعد اين سايت به شما نشان مي دهد كه كي آپديت شده اند و چه چيزي در آنها نوشته شده. خاصيتش اين است كه چون مطلب از طريق سايت گوگل به دستتان مي رسد، ديگر فيلتر نمي شود.
البته گودر صد هزار خاصيت ديگر هم دارد كه آدم اول بايد دچارش بشود ، بعد خودش مي فهمد. از ماجراي فالو و فالوئر تا نت و شر و لايك و خلاصه براي خودش دنياي جالبي است.
 
دوستاني پرسيده اند كه وي پي ان را از كجا مي شود تهيه كرد.
جواب ساده اش اين است كه در گوگل بدنبالش بگرديد. دهها تامين كننده سرويس وي پي ان در ايران فعال هستند.
پيشنهاد مي كنم كه اول يك روز سرويس شان را تست كنيد كه از نظر سرعت مناسب باشد و بعد اكانت بلند مدت بگيريد.
 
man fek kardam VPN:
Very Pimportant Nerson hast...

Aghaye B!
in search kardan e in service ha dar Iran, mesle dah ha va dah ha problem-solving e dige , khoob sathe hooshe mardom ro bala borde, va tavanayi dar hale 1000 moshkel dar ane vahed, pas bejaye kofr gooyi ke khodayi nakarde, zaboonam laal, momkene tabdil be sang shin, ba dide mosbat be ghazie negah konin ;)

P. az Veneto
 
نمی‌دونم چرا با اینکه می‌دونن همیشه یه پاد-راهی پیدا می‌شه بازم دست از تلاش و ممارست در فیل ترینگ بر نمی‌دارند دوستان
 
خوب مانا جان برای اینکه:
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل.
:)
فیلترینگ کار بی فایده ای نیست. البته انچنان هم بی تاثیر نیست.وافعا اثر میذاره. همه که امکان و حوصله و وقتشو ندارن برن دنبال
راه حل
 
چه ساده این! فیلترکردن روش هایی که به اصطلاح فیلتر شکن ها استفاده می کنن کار سختی نیست. حداقل کاری که میشه کرد بستن آی پی های سرورهای اولیه است. اینا از ما خیلی زرنگ ترن! اگه همه چیز باز باشه همه احتیاط می کنن. اگه قضیه رو سخت کنن اتفاقی که میفته اینه که مردم دور می زنن و چون فکر می کنن واقعا دور زدن دیگه احتیاط نمی کنن و هرچی و هرجایی می نویسن و غیره. اونا هم فقط دارن ردیابی می کنن و بدوننی که ردیابی کردن خیلی راحت تر از اون چیزیه که فکر میکنین. خیلی از دوستای من سر همین کارا نامه های تهدید آمیز گرفتن سر عکس و کامنت توی فیس بوک و حتا دوتاشون برای این کار یه مدت زندان خوابیدن در حالی که تو نصف اعتراض ها هم نرفته بودن. خلاصه اینکه فکر نکنین خیلی زرنگین. اینا یه مشت جوجه هکر عقده ای رو جمع کردن که هر کاری که بلد نیستن رو دارن یادشون میدن. قضیه رو یک کم جدی تر بگیرین. به محض اینکه فشارای بین المللی کم بشه راه میفتن و یکی یکی و آروم آروم مردم رو میگیرن.
 
مسئله به همين سادگي هم كه شما مي گوييد نيست: به اين خاطر كه تعداد آي پي هاي مورد استفاده براي دور زدن فيلترها بسيار زياد است و كافي است كه مسيري كه استفاده مي كنيد، آنقدر پر استفاده نباشد كه به چشم بيايد.

روشي كه سركوبگران براي اين امر استفاده مي كنند ايجاد شايعه درباره ميزان قدرتشان است، ادعاي اينكه بر همه چيز نظارت دارند و همه چيز در كنترل آنهاست و حتي همين مسيرهاي دور زدن هم توسط خودشان و براي كنترل بيشتر مردمان ايجاد شده است. حال آنكه اينطور نيست.

"جوجه هكرهاي عقده اي " مورد اشاره تان هم كم سوادتر از آني هستند كه ادعا مي كنند وگرنه نيازي به استفاده از هكرهاي چيني تحت عنوان ارتش سايبري ايران نداشتند.

فراموش نكنيد كه ما بيشماريم و هكر هاي آنها معدود. در نتيجه سالها و دهه ها طول خواهد كشيد كه بخواهند ته و توي ارتباطات اينترنتي تمام ما را پيدا كنند و تا آنجا كه قضاوت من از اوضاع نشان مي دهد، زمان باقي مانده برايشان از رده "دهه ها" نيست.
 
Post a Comment

........................................................................................

Saturday, April 24, 2010

٭
هوميوپاتي 2
(يا چگونه ياد گرفتم كه بترسم و به شبه علم نفرت بورزم)
-------------------------------------------------------
1-آقاي ب پزشك نيست. آقاي ب دوره هوميوپاتي هم نديده است. دانش پزشكي آقاي ب محدود مي شود به مطالعات جسته و گريخته. دانشش از هوميوپاتي هم محدود مي شود به مطالعات جسته و گريخته. آقاي ب شيميدان و فيزيكدان هم نيست. مطالعاتش در اين زمينه ها هم جسته و گريخته است. آقاي ب اما مهندس طراح سازه است و اين كار بسيار با خلقياتش هماهنگ است. اقاي ب در زندگي هم مانند كار سعي مي كند كه چيزها را تجزيه كند، تاثيرشان را تحليل كند بعد نتايج را جمع كند و بسته همخوان و هماهنگي بسازد كه كه داده ها را تحليل و نيازها را برآورده كند.

2- آقاي ب بسيار به علم و روش علمي متمايل است. روش علمي بهترين شيوه اي است كه آقاي ب براي تحليل داده ها و براي درك جهان مي شناسد. آقاي ب علم را به عنوان بهترين تفسير موجود از جهان مي شناسد. آقاي ب معتقد است كه علم علاوه بر اينكه بهترين تفسير از وضع موجود را ارائه مي كند، بهترين پيش بيني را هم از نتيجه انجام اعمال نشان مي دهد.

3- آقاي ب ابدا معتقد نيست كه علم، "كامل" است. ابدا معتقد نيست كه علم "بي نقص" است. اما گمان مي كند كه در مقايسه تفاسير بدست آمده از علم كلاسيك با علوم جايگزين (شبه علوم) علم كلاسيك نتايج بهتري ارائه مي كند.
از سوي ديگر علم كلاسيك خاصيت خود ترميمي دارد. به اين معني كه هر جا كه داده ها با مباني موجود علم همخوان نباشد، علم اصلاح مي شود و بهبود مي يابد. حال آنكه بيشتر شاخه هاي شبه علم فاقد اين امكان هستند. به همين دليل است كه فيزيك نيوتني و فيزيك نسبيتي هر دو در علم كلاسيك مي گنجند اما هومپيوپاتي و عرفان حلقه در يك دسته نمي گنجند.

4- علم كلاسيك بر يك مبناي آماري بنا نهاده شده است به اين معني كه از واقعه اي اندازه گيري مي شود، بعد بهترين خط يا منحني ممكن بين داده ها ترسيم مي شود و اين منحني براي تفسير و پيش بيني حالات ديگري كه در اين آزمايش ديده نشده است هم استفاده مي شود. هر جا كه داده هاي تازه اي پيش آيد كه با منحني اختلاف زياد داشته باشد، منحني اصلاح مي شود.

5- به خاطر همين ماهيت آماري، علم كلاسيك هيچگاه صد در صد دقيق نيست. هميشه درجه اي از خطا در پيش بيني هاي علمي وجود دارد، هميشه عواملي وجود دارد كه در ساده سازي ناديده گرفته شده است و گاهي پيش مي آيد كه عاملي كه در اين ساده سازي ناديده گرفته شده است، تعيين كننده شود.
به همين دليل استفاده كننده از علم كلاسيك بايد همواره متوجه باشد كه از چه رابطه اي، بر مبناي چه پيش فرضي و براي چه موقعيتي استفاده مي كند.
به عنوان نمونه فيزيك نيوتني هنوز هم براي اجسام بزرگ با سرعت كم با دقت قابل قبولي مي تواند مورد استفاده باشد.

6- علم كلاسيك يك دستگاه همخوان است. زيست شناسي، فيزيك ، شيمي و رياضيات با يكديگر مرتبط اند و جوابهاي همخواني به سوالات ارائه مي كنند. مشكل عموم شاخه هاي شبه علم اين است كه با شاخه هاي ديگر علم همخوان نيست. در نتيجه ادعايي كه در پزشكي كلاسيك مي شود، با مباني علم شيمي و فيزيك هماهنگ است اما بسياري از ادعاهاي پزشكي جايگزين فاقد اين خاصيت هستند.

7- آقاي ب خاصيت ويژه اي براي موجود زنده قايل نيست. بجز اينكه موجود زنده بسته پيچيده تري از واكنش هاي شيميايي است تا موجود غير زنده.

8- فرض كنيم كه مباني هوميوپاتي همين است كه در اين لينك آمده است:
http://en.wikipedia.org/wiki/Homeopathy
و يا خلاصه ترش در لينك فارسي زير:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%88%D9%85%D8%A6%D9%88%D9%BE%D8%A7%D8%AA%DB%8C

(آقاي ب تعداد زيادي لينك فارسي و انگليسي كه با جستجوي واژه هوميوپاتي بدست مي آمد را مطالعه كرده است، از جمله تقريبا هر چيزي كه در سايت انجمن هوميوپاتي ايران در دسترس بود و به نظرش مي رسد كه مي توان لينك هاي فوق را به عنوان نقطه شروع مناسبي براي بحث استفاده كرد.

9- آقاي ب مدعيات پايه اي هوميوپاتي را به شرح زير جمع بندي كرده است :
الف- قانون تشابهات : ماده اي كه در انسان سالم باعث ايجاد عوارضي مشابه بيماري شود، در صورت مصرف توسط بيمار با اين عوارض، موجب درمان مي شود.
ب- رقيق كردن و هم زدن دارو باعث افزايش قوت آن مي شود.
دليل اين امر هم "حافظه آب" است.
ج- برخلاف درمان رايج كه هر دارو يك عارضه از يك بيماري را اصلاح مي كند، درمان هوميوپاتي سلامت بدن را به صورت يك كل باعث مي شود
اين امر بدليل آن است كه هر موجود زنده داراي نيروي حياتي است و با تحريك اين نيروي حياتي، سيستم واكنش طبيعي بدن انسان به خودي خود بيماري را درمان مي كند.

10- شروع مي كنيم از "قانون تشابهات" :
هيچ نشانه عقلي اي براي چنين ادعايي وجود ندارد. به شوخي نوشته بودم كه اين قانون مانند آن است كه ادعا كنيم كه خيار شور را اگر در آب نمك بزنيم، خيار تازه بدست مي آيد.
هيچ نشانه مشابهي در هيچ يك از رشته هاي علمي براي چنين چنين ادعايي ديده نمي شود : آيا مي شود گفت كه اكسيژن فلز را اكسيد مي كند و باز همين اكسيژن، اكسيد فلز را احيا مي كند؟
آيا مي شود گفت كه به توان رساندن عدد منفي را مثبت مي كند، بعد دوباره به توان رساندن عدد مثبت را منفي مي كند؟ مي شود گفت كه نيروي جاذبه جسم ساكن را به سقوط وا مي دارد و جسم در حال سقوط را نگاه مي دارد؟ كوزه سفالي را كه به زمين بكوبي خرد مي شود، خرده هايش را به زمين بزني دوباره به هم مي چسبد؟

شايد تنها قرينه ذهني اي كه بتوان براي اين امر داشت، واكسن است، اينكه ميكرب يا ويروسي ناتوان (يا قسمتي از ميكرب و ويروس) را به بدن تزريق كنيم و بدن در برابرش ايمن شود. اما اين قرينه ذهني، تفاوت ماهوي با ادعاي هوميوپات ها دارد.
اول اينكه تمامي بيماري ها ناشي از ميكرب و ويروس نيستند. در مورد شخص من، كلسترول بالا و تيروييد مشكل دار دلايلي غير ميكربي و غيرويروسي دارند ، واكسن هم نمي شود برايش ساخت.
دوم اينكه مكانيسم عمل واكسن ها كاملا شناخته شده ، و با اصول اوليه علوم شيمي و زيست شناسي قابل توضيح است حال آنكه هيچ توضيح قابل قبولي از نظر شيميايي يا زيست شناسي نمي توان براي قانون مشابهت ها پيدا كرد.

11- بسياري از داروهاي هوميوپاتي به ميزاني رقيق شده اند كه حتي يك مولكول هم از ماده اوليه در آن وجود ندارد. هوميوپاتها معتقدند كه تاثير دارو از آنجا ناشي مي شود كه "حافظه آب" تاثير دارو را در خود حفظ نموده است و اين تاثير با هم زدن يا تكان دادن مداوم دارو شدت بيشتري نيز يافته است.
نكته اي كه هوميوپاتهاي عزيز فراموش مي كنند اين است كه خالص ترين آب مقطر هم مقداري ناخالصي در خود دارد. در نتيجه در درجه اي از رقيق شدن محلول، ميزان ناخالصي موجود در آب بيشتر از ماده دارويي موجود در آن خواهد بود. بنابراين بايد انتظار داشت كه آب مقطر مورد نظر به جاي آنكه در حافظه خود تاثير عصاره كاكتوس را حفظ كند و با هم زدن تشديد كند، تاثير ناخالصي دي اكسيد كربن را حفظ كرده و تشديد دهد.
علاوه بر اين هيچگونه قرينه علمي مبني بر وجود حافظه در آب مقطر تا به امروز مشاهده نشده است. لازم به ذكر است كه مولكول هاي آب موجود در كره زمين تا بحال ميليونها بار در چرخه هاي مختلف زيستي و غير زيستي حضور داشته اند و در نتيجه مولكول مورد نظر آنها همانقدر از عصاره كاكتوس حافظه دارد كه از محتويات معده دايناسوري در ميليونها سال پيش و از برگهاي سرو هزاران سال پيش.
بعد بايد توجه داشت كه اگر مسئله "حافظه آب" صحيح باشد، بايد بتوان آزمايشي تعريف كرد كه بر مبناي آن بتوان تشخيص داد كه اب مورد نظر ايشان، چه ماده اي را در حافظه خود حفظ كرده اند. به عنوان مثال چنانچه داروي ميلياردها بار رقيق شده را به متخصص هوميوپاتي بدهند، بايد بتواند تشخيص دهد كه رقيق شده عصاره جگر غاز است يا رقيق شده عصاره كاكتوس.
بعد اگر ادعاي هوميوپاتها صحيح باشد كه با رقيق شدن دارو اثر آن افزايش مي يابد، تاثير داروي رقيق شده بر انسان سالم هم بايد بر مبناي اصل تشابه تشديد شده باشد و در نتيجه چشيدن يك قطره از عصاره كاكتوسي كه ميلياردها بار رقيق شده بايد چنان عوارضي در آدم سالم ايجاد كند كه در كسري از ثانيه او را به مرگ نزديك كند.
آقاي ب كاملا آماده است كه يك بطري يك و نيم ليتري عصاره رقيق شده ميلياردها بار هم زده شده هر ماده اي را كه هوميوپاتهاي عزيز بفرمايند يك نفس سر بكشد و لابد در اثر شدت تاثير دارو به جهان باقي بشتابد. اگر مرد خونش پاي خودش. و البته صدها نفر در سراسر دنيا همين چند ماه پيش چنين آزمايشي را انجام دادند و بعد هم در كمال سلامت به منزل بازگشتند.
(1023.org.uk)
بعد هم، اگر آب حافظه داشته باشد، لابد مي شود كه به جاي هارد ديسك و كول ديسك و كارت حافظه و همه اينها، چند قطره آب بريزيم در كامپيوترمان و گوشي موبايل و دوربين عكاسي مان. هر وقت هم كه حافظه مان كم آمد، چند قطره اضافه مي كنيم، راحت و بي دردسر. بدون آلودگي محيط زيست، با هزينه تقريبا صفر.
درباره حافظه آب بد نيست كه به اين مرجع نگاه بشود :
http://en.wikipedia.org/wiki/Jacques_Benveniste
همچنين لازم به ذكر است كه بنياد جيمز رندي يك جايزه يك ميليون دلاري براي كسي كه بتواند وجود حافظه آب را به صورت علمي اثبات كند قرار داده است. جايزه اي كه تا امروز دست نخورده باقي مانده است.
بد نيست اشاره شود كه وبسايت انجمن هوميوپاتي ايران هم در اثبات وجود حافظه آب هم به عنوان مرجع معتبر و علمي به"حديثي از امام رضا" اشاره كرده است.
http://www.homeopathyiran.org/menu.aspx?Pid=11

12- اين ادعا كه هوميوپاتي اصل منشا مرض را درمان مي كند و تمامي مرضهاي بدن انسان را يكجا شفا مي دهد هم آنقدر بي معناست كه حد ندارد. به نظر شما ممكن است كه كلسترول من، با سرماخوردگي ام يك منشا داشته باشند و منشا آنها هم با مشكل تيروئيدم و با كشيدگي رباط مچ پايم يكي باشد؟
بعد مي شود يك دوايي به من بدهند (مثلا عصارده صد هزار ميليارد بار رقيق شده ناف قورباغه) كه همزمان هم كلسترولم را خوب كند، هم رباط پايم را. هم اينكه يك جوري بشود كه وقتي ريش مي زنم جايش انقدر نخارد، موهايم هم نريزد. لطفا عصاره ناف قورباغه اش يكجوري قيق شده باشد كه شكمم هم كوچك شود، قيافه و تيپ و هيكلم هم بشود عين برد پيت يا لااقل جرج كلوني؟
مسئله ساده اي كه وجود دارد اين است كه بدن موجود انسان تركيبي از تعداد زيادي واكنش شيميايي است كه در ارگانهاي متعددي انجام مي شود، بدليل نقص بديهي و عدم كمال سيستم طبيعي، برخي از اين واكنشهاي شيميايي در اين ارگانها به درستي انجام نمي شود و نتيجه اش مي شود بيماري. راه حلش هم اين است كه به روشي شيميايي عملكرد ارگان و سيستم تركيبات شيميايي داخلش اصلاح شود. به همين سادگي. ماده شيميايي كه چنين خاصيتي دارد اسم شناخته شده اي دارد. نامش "دارو" است. طبيعي است كه براي آنكه اين ماده شيميايي در واكنش هاي شيميايي بدن انسان دخالت كند، بايد ميزان مشخصي از اين دارو در بدن وجود داشته باشد. بديهي هم هست كه هر مشكل در واكنش هاي شيميايي هم با يك ماده شيميايي تكميلي اصلاح مي شود و در نتيجه مشكلات متعدد در بدن موجود زنده نيازمند مواد شيميايي متعدد است و نمي توان انتظار داشت كه يك ماده خاص (مثلا عصاره زبان عقرب كاشان) داراي تمام مواد شيميايي لازم براي اصلاح سيستم واكنش هاي شيميايي بدن انسان باشد.

13- آزمايشهاي انجام شده تا امروز تاثير مثبت هوميوپاتي بر درمان را نفي مي كنند. به همين دليل است كه ارگان رسمي اي مانند پارلمان انگلستان با رد هوميوپاتي در گزارش اي از دولت مي خواهد كه پرداخت وجه بابت هوميوپاتي را متوقف كند.
http://www.parliament.uk/parliamentary_committees/science_technology/s_t_homeopathy_inquiry.cfm

14- آقاي ب آماده است كه دست به آزمايشي بزند.آقاي ب به همراه هريك از معتقدان به هوميوپاتي به نزد يك دكتر هوميوپات مي رود تا آقاي دكتر هر نوع آزمايشي كه لازم بداند در موردش انجام بدهد. بعد آقاي ب به يك فروشگاه داروهاي هوميوپاتي برود و يك داروي هوميوپاتي را براي دوره از زمان بصورت مرتب بدون آنكه آقاي دكتر بداند آن دارو كدام است بخورد. به شرط آنكه آزمايشات سنجش طيفي نشان دهد كه از نظر شيميايي هيچ ماده اي بجز آب مقطر در اين دارو نيست و تنها تاثير دارو در اثر هم زدن و انرژي دادن و تاثير حافظه آب است.بعد دوباره نزد آقاي دكتر برگردد و ايشان هر آزمايشي كه دلشان خواست بر روي آقاي ب انجام دهند تا تشخيص دهند كه داروي مصرف شده توسط آقاي ب كدام است. (كه لابد اگر داروهاي هوميوپاتي اثري داشته باشند، تشخيص اثرشان براي پزشك هوميوپات نبايد كاري داشته باشد) بعد اين عمل سه بار تكرار شود (براي جلوگيري از احتمال حدس زدن كور). چنانچه آقاي دكتر توانست هر سه بار دارو را درست تعيين كند، آقاي ب به صحت عمل هوميوپاتي اعتراف مي كند. در اين صورت آقاي ب يك چك به مبلغ دويست ميليون ريال به معتقد هوميوپاتي كه با ايشان وارد اين شرط بندي شده است مي پردازد. در عوض چنانچه آقاي دكتر نتوانست داروها را درست تعيين كند، فرد معتقد به هوميوپاتي دويست ميليون ريال به آقاي ب بپردازد. قبول؟

15- آقاي ب نگران سلامت كساني است كه برايش عزيزند. دليل اينكه انقدر عصبي بر عليه هوميوپاتي و عرفان حلقه و انرژي درماني و امثالهم مي نويسد اين است. نگران است كه كساني كه برايش عزيزند فرصت درمان علمي را با مشغول شدن به درمانهاي نادرست غير علمي از دست بدهند.

Labels:




Comments:
"آيا مي شود گفت كه به توان رساندن عدد منفي را مثبت مي كند، بعد دوباره به توان رساندن عدد مثبت را منفي مي كند؟"

می‌کند،‌البته! علاقه و اعتقادی به همیوپاتی و این چیزها ندارم، ولی این خط کمی توی ذوق می‌زد، به عنوان یه مثال توی مطلبی که قراره با یه اعتقاد مقابله کنه.
 
آقای ب من متاسفانه اطلاعات كافی در زمینه هومیوپاتی ندارم اما می خواهم شما را به شخص شخیص دكتر ناصری ارجاع بدهم. اول مدارج علمی ایشان:
لیسانس مهندسی مکانیک (دانشگاه صنعتی شریف)، فوق لیسانس علوم و مهندسی راکتورهای اتمی با تخصص غنی سازی اوانیوم با سانتریفیوژ (کالج کوئین مری دانشگاه لندن)، دیپلمای مهندسی هواپیما (کالج سلطنتی علوم، فنون و پزشکی دانشگاه لندن)، دکترای آئروناتیک با تخصص جریانهای توربولانت (کالج سلطنتی علوم، فنون و پزشکی دانشگاه لندن - گروه پروفسور برادشاو از دانشگاه استانفورد آمریکا)، فوق دکترای روشهای عددی در معادلات تراسپورت نوترون و سیالات (آزمایشگاههای تحقیقاتی NPTEC و CEGB انگلستان)، دیپلمای پزشکی هومیوپاتی (انیستیتوی هومیوپاتی انگلستان).
طبیعتا ایشان هم به اندازه من و شما مهندس هستند، آقای ب كه این حرف را قبول دارند؟ حالا همین آقای دكتر ناصری دو كتاب مهم به نام های "صفر" و "یك"، درباره هومیوپاتی نوشته اند. بهتر نیست آقای ب به مطالعه این كتاب ها بپردازد تا نظراتش درباره هومیوپاتی دقیق تر شوند و نقدهایش هم منصفانه تر؟
حالا كه این مطلب باعث شده از گودر برای كامنت گذاشتن به اینجا بیایم مراتب قدردانی خود را نسبت ب نوشته های بی نهایت سبز و قشنگ آقای ب ابراز می دارم:)
 
:)
in davaye kole tarikhe...ghedamte in post 3000 sale.
mahtab
 
خانم ياسمن : من البته توضيح ندادم كه منظورم اعداد مختلط نيست و لابد اگر عددي به تواني رسيده و مثبت شده لابد توانش زوج بوده و منظورم اين است كه دوباره هم به توان زوج برسد و الباقي قضايا. در نتيجه با وضعيتي كه من نوشتم حق با شماست.
 
خانم فائزه: درباره آقاي دكتر ناصري چيزهايي در وبسايت انجمن هوميوپاتي ايران خواندم. البته كتابي از خود ايشان نخوانده ام. اما تمام دلخوري من در اين بحث ها هم همين است كه افرادي با سطح سواد بالا، گرفتار شيادي هاي شبه علمي مي شوند. اصلا شبه علم براي گول زدن كساني است كه از علم سر رشته دارند اما روش علمي را در زندگي بكار نمي گيرند. آنها كه از علم بي خبرند كه پيش از اينكه به شبه علم دچار شوند، خرافات گرفتارشان كرده.
چنانچه به لينكي كه درباره ژاك بنونيست ارائه كردم مراجعه فرماييد متوجه مي شويد كه ممكن است اعضاي آكادمي علوم و برندگان نوبل هم گاهي نظرات عجيبي در اين زمينه (حافظه آب) داشته باشند كه الباقي دانشمندان صحت آنها را تاييد نكنند. گاهي پيش مي آيد كه آزمايشي انجام شود كه نتيجه اي نشان دهد اما تكرار آن آزمايش توسط الباقي دانشكندان آن نتيجه را تاييد نكند. و از قضا اين اصل پايه اي علم است: تكرار آزمايش بايد به تكرار نتيجه بينجامد.
 
يكي دو روزي مهلت داشته باشم درباره دكتر ناصري هم حرف بيشتري براي گفتن خواهم داشت.
 
نادر
من خوشحالم که بحثی در این زمینه راه انداختی فقط نگرانم که از حول حلیم بیفتی توی دیگ.
برادر جان یک چیزهایی را مراقب باش خطا نکنی. برای اثبات غلط بودن یک امر استدلال غلط آوردن کار خطرناکی است.
از فرط ساده‌کردن علم آنرا غلط ارايه کردن هم کار خطایی است.
ببین نادر یک جایی گفتی که فرقی نیست بین آنچه در بدن موجود زنده می‌گذرد و آنچه در لوله آزمایش رخ می‌دهد.
فرق هست برادر من: بدن موجود زنده به وضوح با قانون دوم ترمودینامیک در تعارض است. در جنگ دایم است. در لوله آزمایش این خبرها نیست.
سیستم موجود زنده یک سیستم
out of equilibrium
است. این سیستم‌ها در فیزیک و شیمی به خوبی سیستم‌های در تعادل بررسی نشده‌اند. هنوز هم بسیاری از مقالات روز درباره سیستمهای بیرون از تعادل است. در رژیم های زمانی کوتاه و بلند.
به همین دلیل با بند هفت این نوشته‌هم زیاد موافق نیستم.
فرق کوزه زمین خورده و تکه تکه شده و استخوان موجود جانداری که خرد شده ولی ترمیم می‌شود در همین است. موجود زنده انرژی خرج انتروپی می‌کند. کاری که از لوله آزمایش برنمی‌آید.

دست آخر بگویم اینها که گفتم به هیچ روی در تایید هموپاتی نیست. هموپاتی به نظرمن یک اعتقاد است. من با اعتقادات کسی کاری ندارم همانطور که با مذهب کسی کاری ندارم. اما با استدلالات علمی دیگران کار دارم.

قربانت
بهار
 
امیدوارم آقای ب هنگام تحقیقات علمی در حالت عصبانیت شدید قرار نداشته باشد یا از قبل تصمیم خودش را برای گرفتن حال دكتر ناصری نگرفته باشد :)
 
Nader joon, man har chi injaa mikhoonam bedoon naghs. vali benazaram toy in postet ye eshtebaahi kardi: mish eband 12 ro intori taghir bedi :

" ghiyafeh va heikalam ham beshavad ain george clooney yaa hade aghal brad pitt" ?

Age George clooney 100, brad pitt bishtar az 80 nimigire nader joon

Leili :)
 
بهار: اين اولين باري است كه من درباره نا هماهنگ بودن موجود زنده با قانون دوم ترمو ديناميك مي شنوم.
تا جايي كه سواد من قد مي داد، قانون دوم ترموديناميك همواره برقرار است.

من سعي مي كنم كه مسئله را ساده كنم : موجود زنده را ساده مي كنم به يك عدد ويروس، به يك عدد DNA يا RNA. اين يكي را كه گمانم قبول داشته باشيد كه چيزي بجز يك مولكول پيچيده نيست و تمام قوانين فيزيك و شيمي برايش صادق است و وضعيتش در لوله آزمايش و بيرون آن فرق نمي كند؟
بعد از خودم مي پرسم كه اگر محتواي ژنتيكي يك DNA (مثلا دي ان ا انسان) كاملتر و پيچيده تر از دي ان اي ويروس باشد، چه تفاوت معنا داري برايش رخ داده است، چرا بايد طولاني تر شدن دي ان اي باعث شود كه قانون دوم ترموديناميك برايش صادق نباشد؟
 
بهار:

«از فرط ساده‌کردن علم آنرا غلط ارايه کردن هم کار خطایی است.»
من به‌شخصه ندیدم که ایشان علم را ساده کنند. گمان کنم مفهوم Reductionism را دقیق نمی‌دانید. مقصود از آن ساده‌کردن علم نیست، مقصود تقلیل و در برخی از موارد پرهیز از پیچیده‌گی‌های بی‌مورد (آن‌چه از آن به «ساده‌کردن» یاد کردید) پدیده‌هایی‌ست که توجیه علمی دارند و برای آن‌ها نیازی به توسل به مهملات نیست. این ساده‌کردن علم نیست، بل‌که پرهیز از پیچیدگی‌ی توجیه پدیده‌هاست که ربطی به درجه‌ی نسبی‌ی پیچیده‌گی‌ی علم ندارد.

«ببین نادر یک جایی گفتی که فرقی نیست بین آنچه در بدن موجود زنده می‌گذرد و آنچه در لوله آزمایش رخ می‌دهد.
فرق هست برادر من: بدن موجود زنده به وضوح با قانون دوم ترمودینامیک در تعارض است. در جنگ دایم است. در لوله آزمایش این خبرها نیست. سیستم موجود زنده یک سیستم out of equilibrium است. این سیستم‌ها در فیزیک و شیمی به خوبی سیستم‌های در تعادل بررسی نشده‌اند. هنوز هم بسیاری از مقالات روز درباره سیستمهای بیرون از تعادل است. در رژیم های زمانی کوتاه و بلند.
به همین دلیل با بند هفت این نوشته‌هم زیاد موافق نیستم.»
خوش‌حال می‌شویم اگر توضیح دهید که چه‌طور با یک بند خلاصه که تنها یک پیام دارم «زیاد» موافق نیستید؟ می‌شود آن مقدار «کم»اش را توضیح دهید؟ آن بند می‌گوید ما کپه‌یی مادی هستیم که تمامی قوانین جاری برای ما برقرار است،‌همین! «کم» و «زیاد» ندارد. اگر بدن انسان مادی‌ست و فرایند‌های شیمیایی با قوانین جاری بر آن حکم‌فرماست، چه‌طور با قانون دوم ترمودینامیک در تعارض است؟ تنها برداشت از نوشته‌ی شما باور ضمنی‌یی‌ست به وجود «چیزی» ورای پدیده‌های پیرامونی‌. اگر به چنین چیزی اعتقاد دارید آن را در لفافه نپیچید و صریح بگویید. نمی‌توان در آن واحد دو نقشی را بازی کرد که با هم جمع نمی‌شوند. توسل به بخشی از علم تا از بخشی از ذات غیرقابل توجیه‌مان دفاع کنیم.

«دست آخر بگویم اینها که گفتم به هیچ روی در تایید هموپاتی نیست. هموپاتی به نظرمن یک اعتقاد است. من با اعتقادات کسی کاری ندارم همانطور که با مذهب کسی کاری ندارم. اما با استدلالات علمی دیگران کار دارم.»
اول این‌که نیمی از جمله‌ی دوم‌تان نه تنها زاید بلکه بی‌معنی‌ست. مذهب مجموعه‌یی‌ست از اعتقادات. اگر شما با اعتقادات کسی کاری ندارید خود به خود به این معناست که به مذهب افراد هم کاری ندارید. این مثل این‌ست که بگوییم «من از رنگ خوشم نمی‌آید همان‌طور که از رنگ قرمز خوشم نمی‌آید». درست‌تر این‌ست که بگویید «مثلن با مذهب کسی هم کاری ندارم».
دوم این‌که این ادعا به‌کل غلط است! متاسفانه این اشتباه مرسوم و ژست مدرن مضحک، که «من به اعتقادات دیگران کاری ندارم» یا از آن بدتر «من به اعتقادات دیگران احترام می‌گذارم»، که دومی نه‌تنها بی‌معنی بلکه خطرناک است، تنها نشان از جهل مرکب صاحبان آن دارد. واقعیت این‌ست که ما هر لحظه به اعتقادات هم کار داریم. شما به اعتقادات خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و امثال آن‌ها کار دارید، ندارید؟ ما هر لحظه در حال مخالفت با افراد دور و بر خود هستیم و باورهای‌مان را مقایسه و احیانن تصحیح می‌کنیم یا به باورهای دیگران به اشکال مختلف حمله می‌کنیم. این عبارت غیر واقعی‌ ابداع هوش‌مندانه‌ی معماران جوامع دموکراتیک نوین است تا با پررنگ‌تر کردن رنگ «فرهیخته‌گی» آن، جامعه را سرپا نگه دارند، مگر نه به خودی خود مفهومی ندارد. کاربرد این عبارت در مواردی‌ست که به باورهای و اعتقاداتی اشاره می‌کنیم که خطری مستقیم متوجه توازن زنده‌گی‌ی اجتماعی و فردی‌مان نمی‌کنند. در واقع شاید توصیف صحیح‌اش این‌ست که «من تا جایی به اعتقادات دیگران کاری ندارم و به آن‌ها حمله نمی‌کنم که خطر مستقیمی متوجه امنیت وجود من نکنند». مثلن این هومیوپاتی برای شما گویا چنین حالتی دارد و اعتقادات مثلن دیکتاتورهای کشورمان ندارند. برای همین به هومیوپاتی کاری ندارید و به احمدی‌نژاد کار دارید. حالا که توصیف درست شد باید از خودتان بپرسید که آیا واقعن وجود مهملاتی مثل هومیوپاتی و دیگر مفاهیم مشابه واقعن تا این حد بی‌خطرند که بشود «به آن‌ها کاری نداشت»؟ شاید خطرشان به وضوح مثلن خطر مستقیم ارتجاع قوه‌ی حاکم فلان کشور یا گسترش نژاد پرستی در بهمان کشور نباشند ولی وسعت‌شان برایند بردارد اهمیت‌شان را قابل مقایسه می‌کند.
در ضمن در این مورد خاص هم اینکه استدلالی خاص علمی یا غیر علمی‌ست به خودی‌خود یک اعتقاد است و زیر سوال بردن «علمی بودن» یک ادعا یا استدلال (چیزی که شما هدف‌تان بوده است) خودش به چالش کشیدن اعتقاد است. این کار کاملن صحیح است ولی ادعای این‌که «من به اعتقادات دیگران کاری ندارم» ولی به ابراز نظر فلان‌طور کار دارم یعنی نمی‌دانید در مورد چه‌چیزی صحبت می‌کنید.
 
برای نادر:

ممنون از توضیحت. باید بیشتر توضیح می‌دادم. ببخشید.
همانطور که میدونی انتروپی و به طبعش قانون دوم ترمودینامیک تعاریف مختلفی داره.
بنابر یک تعریف (تعریف ترمودینامیکی انتروپی به قول فینمن) انتروپی یک سیستم بسته هیچوقت کم نمی شه.
بنابر تعریف دیگه که موسوم به بولتزمنه (انتروپی اطلاعات) انتروپی معیاری از وجود بی‌نظمی و رندوم بودن فرایندها در یک سیستم بسته است و بنابر قانون دوم ترمودینامیک یک سیستم بسته هیچ وقت به خودی خود منظم نمی شه.
در نگرش داروینیستی به زندگی
(life)
سیستم، معمولا خودسامان‌ده تلقی می‌شه(self organizer).
این تعریف از انتروپی مد نظر من بود.

برای سهند:

ممنون از دقت نظرتون. سعی می‌کنم از این به بعد واضح تر و دقیق‌تر بنویسم.

با احترام
بهار
 
به بهار:
من باز هم متوجه نمي شم :
تعاريفي كه تو از انتروپي دادي هردو شامل كلمه "هيچوقت" بود. در نتيجه من هنوز مي توانم تصور كنم كه قانون دوم ترموديناميك هم در لوله آزمايش، هم در بدن انسان هم در پوسته ويروس صادق است.
من اگر مثال ساده اي بزنم : ممكن است تشكيل بلور به نظر ايجاد نظمي فراتر از حالت موجود ديده شود، اما همه مان قبول داريم كه وجود بلور نمك يا وجود شاخه نبات نافي قانون دوم ترموديناميك نيست. همانطور كه عملكرد منظم موتور خودرو ( كه از قضا انرژي مصرف مي كند تا عملكرد منظمي داشته باشد) هم نه تنها نافي قانون دوم ترموديناميك نيست، كه كاملا بر مبناي اين قانون تنظيم شده است.
باز براي مثال ساده شده: فرض كن كه به جاي موجود زنده،رباتي داريم كه مي گردد و قطعات جايگزين براي قطعات معيوبش بر مي دارد و خودش را تعمير مي كند. چه تداخلي با قانون دوم ترموديناميك دارد؟ اصلا فرض كن كه مي تواند يك روبات مانند خودش بسازد، يا فرض كن كه هر از چند گاهي يك قطعه بزرگتر بر مي دارد و جايگزين قطعه كوچكتر مي كند و "رشد" مي كند.
 
بلورها یکهو دارای ارگان و اندام نمی‌شوند.
بلورها
organized
نیستند بلکه
ordered
هستند.
قانون ساخت حین تشکیل بلور دچار تحول
evolution
نمی شود. نسخه بلور بستن یا همان هسته بلور در محلولی که از آن بلور می‌سازیم وجود دارد.
رباط بدون مصرف انرژی قادر به انجام کارهایی که می‌گویی نیست. به بیان دیگر رباط یک سیستم بسته نیست و مرتب بهش انرژی از بیرون داده می‌شود.
حرف من این بود که به نظر من فرق لوله آزمایش و موجود زنده در این است که اولی یک سیستم بسته است ولی دومی نه.

ببخشید بحث را منحرف کردم. شاید بهتر بود اصلا کامنت نمی‌گذاشتم.
از بلغور کردن اینهمه لغت انگلیسی هم متاسفم. معادل درست فارسی‌شان را بلد نیستم.
 
در دنیای پیش از تاریخ و تمدن های شناخته شده٬ در هر قبیله‌ی بدوی شخص یا اشخاصی بودند که «شَمَن» نامیده می شدند. کار شمن ها٬ ارتباط با دنیای ناشناخته ها و نادیده ها و تاثیر گذاری مثبت یا بعضا منفی بر آنها بود. مثلا باعث بارش باران شوند٬ بیماری را از یک فرد قبیله دور کنند٬ یا دشمنی را به زمین گرم بزنند.
سوالی که همیشه برای من وجود داشت٬ این بود که خوب چطور می شود شمن شد؟ پاسخ این است که مردم وقتی چیزی را نمی دانند٬ دوست دارند باور کنند که کسی هست که آن را بداند و حاضرند به او پول هم بدهند تا دانسته هایش(!) را برای آنها به کار گیرد. به همین سادگی. اگر فرضا شامورتی بازی های شمن به صورت ۵۰-۵۰ درست و نادرست از آب در بیاید٬ وقتی نتیجه‌ی دلخواه حاصل میشود٬ خوب طبعا نتیجه‌ی دانش شمن است و در صورت شکست٬ حتما یا یک شمن دیگر در آن طرف مانع کار شده٬ یا تصمیم خدایان و نیروهای نادیده این بوده٬ یا اشکال از خود شما بوده یا خوب و درست و حسابی به شمن اعتقاد نداشته اید و او را باور نکرده اید یا ...
طبیعی است که هر چه که علم پیشرفت کرد٬ کسب و کار شمن ها کسادتر شد و در نتیجه حقه هایشان هم پیچیده تر. شمن های امروزی آیت الله و کشیش و خاخام نام دارند. حالا این هومیوپتیست ها و ساینتولوژیست ها شده اند شمن های «علمی» دوران ما و رقیب خاخام و آیت الله و کشیش. آنها با قیافه‌ی حق به جانب٬ می گویند که کون کشیش و خاخام و آیت الله بوی گه می دهد٬ در حالیکه کون خودشان از همه گهی تر است. لااقل آیت الله یکرنگ تر و صادق تر است در مرتبط دانستن زنا و زلزله. اما هومیوپتیست٬ گوزیدن را موجب التیام شقیقه می داند و برای این ادعایش هزار کس شعر شبه علمی برای تو سر هم می کند.
بله دوست من٬ اینها شمن های دنیای مدرن هستند.
 
به بهار:
ببخشيد كه اين خط رو ادامه مي دم و مي دونم كه خط اصلي بحث نيست و اينجوري حسابي از بحث اصلي منحرف مي شيم.

مثالي كه در مورد بلورها زدم هدفش اين بود كه نشون بدم كه ايجاد "نظم" در روابط شيميايي نمونه هاي واضحي داره و نميشه از قانون دوم ترموديناميك اين نتيجه رو گرفت كه اگه يك جايي در يك سيستمي نظم ديديم يعني اينكه اين قانون نقض شده.
مثالي كه در مورد ربات زدم هم هدفم اين بود كه فرض كن بدن انسان يك رباتي باشه كه اجزاش به جاي اينكه در مقياس سانتي متر باشند، در مقياس نانومتر هستند، تعداد اجزاش به جاي انيكه چند ده تا باشه، چند ميلياردتا باشه. در فلسفه بحث كه تغييري ايجاد نمي كنه؟ بدن انسان مواد مورد نيازش رو از گياه و موجودات ديگه مي گيره و اون ربات مواد مورد نيازش رو از كارخونه مربوطه. بعد هم ربات نيازمند دريافت انرژي از خارج است هم بدن انسان.

مثال من در مورد لوله آزمايش مشخصا هدفش اين بود كه بگم كه معتقدم كه نميشه اتفاقي توي بدن انسان بيفته كه با قوانين پايه شيمي در تضاد باشه. وگرنه من هم قبول دارم كه بدن انسان سيستم خيلي پيچيده تري است. قبول دارم كه اين سيستم در خيلي جاها در يك عدم تعادل دائمي است كه به شكلي (گاهي خيلي ناپايدار) روي خط مرزي حفظ شده و به سادگي مي تونه اين سيستم از هم بپاشه.

خلاصه اينكه ما شما را قبول داريم استاد :-)
 
نادر جان حوصله داری در مورد این توهمات مطلب می‌نویسی ها! شیادی هست جانم! شیادی هست برای این‌که از خانوم‌هایی که خودشون رو مدرن و امروزی می‌دونند و دیگه روی رفتن به رمال و فال‌بین رو ندارند به روش مدرن و امروزی پول بگیرند! اون پروفسوری هم که از ده جا مدرک گرفته رو باید به‌ش گفت یک کتاب هم در مورد فال قهوه و ciaos theory بنویس!
 
گزاره علمی گزاره ای است که توسط روش های غلمی تایید شود. روش علمی لزوما بهترین و اخرین روش نیست. تنها روشی توافقی است بر مبنای امار...
به عنوان مثال درتوضیح علت سقوط اجسام، فرد می تواند ادعا کند که موجودی ماوراطبیعی وجود دارد که که وظیفه اش این است که اجسام را به سمت زمین بکشاند. این یک توضیح در توصیف یا بیان چرایی یک پدیده است. این ادعا قابل اثبات به روش علمی نیست. پس یک گزاره علمی هم نیست. اما به نظر من قابل رد کردن هم نیست. گزاره هایی وجود دارند که که ذاتا با گزاره هایی که ما به عنوان گزاره های علمی می شناسیم کاملا از لحاظ ماهیت فرق دارند. زیرا ازمایش پذیر نیستند. شاید بتوان بر انها نام اعتقاد نهاد. تا زمانی که برخی از اعتقادات مایه اسیب رساندن به دیگران نمی شود درحوزه خصوصی یک فرد باقی می مانند و قابل بحث و نقد نیستند. به خود شخص مربوط می شوند.
اما درمورد گزاره های علمی...کسانی که مفهوم علم را می شناسند مشکلات و بحث های بنیادی که در تعریف علم وجود دارد را به خوبی می دانند. شاید تنها مزیت گزاره های علمی این باشد که افراد بسیار زیادی به ان باور دارند. روش علمی یک روش اجماعی است. به عنوان مثال همان توصیف دلیل سقوط اجسام به سمت زمین. روش دیگر توصیف ان استفاده از قانون نیوتن است. اما قانون نیوتن بر مبنای مشاهده و تکرار به دست امده. توضیح می دهد که اجرام یکدیگر را به سوی هم جذب می کنند. اما نمی گوید چرا...ما بر اساس مشاهده می گوییم که همیشه اجسام به سمت زمین سقوط می کنند زیرا تاامروز اینگونه بوده است . حتی کلمه همیشه در اینجا صحیح نیست. باید بگوییم اجسام به سمت زمین سقوط می کنند چون تا کنون اینگونه بوده است. اما از کجا معلوم که فردا اینطور باشد؟ مشروعیت این قانون از کجا امده است؟
ارزش گزاره های علمی تابع اماراست. امار گیری یعنی اینکه هرچیزی بیشتر اتفاق بیفتد احتمال اینکه درست باشد بیشتر است. در هرصورت باز این هم با قطعیت چیزی به ما نمی گوید. ما امار را به عنوان یک چارچوب پذیرفته ایم. وگرنه توجیه منطقی ندارد.
ما قانون نیوتن را یک گزاره علمی میدانیم اما دیگری را نه. اگر عمیق با این دو گزاره نگاه کنیم میبینیم که واقعا تفاوت چندانی با هم ندارند. چیزی که با اطمینان و تاکید از ان به عنوان علم یاد می کنیم و دیگران را توصیه به پیروی از نتایج ان می کنیم خود به شکل فراگیرتر نوعی اعتقاد است. گزاره های علمی محل اشکالات فراوانی هستند. از مزیت های ویژه ان این است که افراد بسیار بیشتری آن را به رسمیت می شناسند. و همیشه اقلیت محکوم هستند. متاسفانه.
1- اگر کسی بخواهد روش همیو....را امتحان کند به خودش مربوط است. چون تنها اگر اسیبی باشد متوجه شخص است. شما می توانید نقطه نظرات خود را در این باره بیان کنید. به نظر من در بیشتر موارد استدلال کردن درچنین مواردی که حق با کیست هم باطل است. هم کسانی که هومی...را رد می کنند و هم کسانی که ان را تایید می کنند نمی توانند یکدیگر را قانع کنند.
2- گوز به شقیقه می تواند خیلی به هم مربوط باشد. یبوست و ورم معده موجب سردرد های بدی می شود. در کل در این دنیا همه چیز به هم مربوط است:)
3- تا انجاییکه می دانم کل جهان یک سیستم بسته در نظر گرفته می شود. وگرنه اگر غیر از این است اصل پایستگی انرژی به چه معناست. انرژی تولید نمی شود تنها از شکلی به شکل دیگر تغییر می کند.
به عنوان نمونه به همین قوانین پایستگی که اصل موضوعه هستند توجه کنید. بنیان های علم بر مواردی استوار است که قابل اثبات نیست. تنها قراردادهایی هستند که در مورد انها توافق می کنیم. مانند همین اصل پایستگی انرژی.
4- همیشه پیروی صرف و چشم بسته از گفته های دیگران بدون به کار گیری تفکر و تعقل در ان مردود است. استناد به این که شخصی چون فلان مدرک و بهمان دکترا را دارد پس هرچه او بدان اعتقاد دارد خالی از اشکال است ، طرز تفکر اسیب زایی است. نکته جالب و طنز این قضیه اینجاست که مشروعیت و مقبولیت آقای ناصری را علمی تایید می کند و به ارمغان اورده است که ایشان خود در روشی که مبلغ ان هستند، ان را نفی میکنند.

مهتاب
 
مهتاب جان:

ممنون که رابطه‌ی گوز و شقیقه رو شرح دادید، همیشه برای من سوال بود و گیجم می‌کرد. حالا ولی بعضی حرف‌ها رو خیلی بهتر می‌فهمم.

از این هم که علم و روش علمی رو توضیح داده بودید و تفسیر کرده بودید متشکرم ولی راستش باید بگم به این پیچیدگی هم که شما فرمودید نیست. علم خیلی چیز ساده‌ای هست و روش علمی خیلی راحت قابل درکه. فقط جای تاسف و تاثر داره که توی ایران همون‌طور که همه چیز رو همه کس به نفع خودشون تعریف می‌کنن، علم هم ظاهرن این‌طور تعریف شده که تا یک جایی درسته ولی از اون جا به بعد تموم می‌شه و باید بریم سراغ رمال و هومیوپات و آخوند و ولی فقیه و... و نذر کنیم و خرج بدیم و دعا کنیم و دخیل ببندیم و... همه‌ش هم از جهل و بدبختی مردم ناشی می‌شه! بگذریم.

"شاید تنها مزیت گزاره های علمی این باشد که افراد بسیار زیادی به ان باور دارند. روش علمی یک روش اجماعی است" عرض شود این گوز آن‌قدر به شقیقه ربط دارد که آفتاب آمد دلیل آفتاب!

ولی از سر بی‌کاری در مورد دلایل آفتاب کمی برایتان توضیح می‌دهم: چیزی هست به اسم تکنولوژی. تکنولوژی شاید قابل لمس‌ترین مزیت علم باشد (البته غیر از این که افراد بسیاری به آن باور دارند) تکنولوژی یعنی این‌که ما از علم چطور برای بهبود زندگی آن‌هایی که به آن اعتقاد دارند و ندارند استفاده کنیم. مثال می‌زنم: دانشمندان چیزی به اسم طیف الکترومغناطیس و برهم‌کنش آن با ماده را تحقیق و بررسی می‌کنند و بر اساس آن مطلب علمی منتشر می‌شود و چند سال بعد شما می‌روید بازار و رادیو و تلوزیون و موبایل و مایکروویو و... می‌خرید یا وقتی می‌روید بیمارستان ازتان عکس رادیولوژی یا ام‌آر‌آی یا چیزهای دیگر می‌گیرند. این خیلی فرق دارد با آن روش اجماعی که شما بر اساس آن با خاله‌اینا تصمیم می‌گیرید که هفته‌ی آینده پیک‌نیک کجا بروید!
 
پیام جان
:)
1- خواهش میکنم.

2- معمولا چیزهای ساده تعریف پیچیده ای دارند
3- علم یک طیف گسترده است. تکنولوژی قسمتی از آن است به عنوان مثال یافته های پزشکی گزاره های علمی محسوب می شوند. به حسب مشروعیت و اعتمادی که واژه علمی برای ما دارد ما کاملا این یافته ها را جدی می گیریم و رعایت می کمیم. اما همانطور که می دانید یافته های پزشکی به شدت متغیر و گاه در طی بازه زمانی کوچکی متناقض می تواند باشد.
همه قسمتهای علم به سرراستی استفاده از اتو برقی نیست.
4- با عرض معذرت از آقای بولتز:)
که اینجا این همه روده درازی کردیم.:)
مهتاب جان :)
 
مهتاب جان٬
تلاش شما برای خالی کردن واژه‌ی علم از معنای واقعیش ستودنی است. این درست است که قانون نیوتن ب ما نمی گوید «چرا» اجسام به زمین سقوط می کنند٬ اما این قانون توانایی «پیشگویی» دارد. این قانون با تقریب خوبی (نزدیک به صددرصد) می تواند به شما بگوید که اجسام روی ماه و مشتری و زحل هم سقوط می کنند و حتی می توان سرعت سقوط جسم را هم برای شما محاسبه کند. به استفاده از همین قوانین به گفته‌ی شما نه چندان متفاوت با رمالی است که٬ به قول «آقای ب» تکنولوژی شکل می گیرد و مریخ نورد به سلامت روی سطح مریخ فرود می آید.
اما معتقدان و باورمندان و خرافه پرستان٬ از هر نوعش٬ از فال بین و رمال گرفته تا ساینتولوژیست و مسیحی مورمون یا مسلمان شیعه‌ی دوازده امامی یا وهابی طالبانی٬ منتظر می نشینند تا علم چیزی را کشف کند یا در مورد چیزی نظر دهد٬ بعد به باورهایشان رجوع کنند و شواهدی برای آن بیابند و بگویند دیدید باور ما درست بود؟ نمونه اش این حجت الاسلام مشنگ بی عمامه است که ادعا می کند قرآن هزار و چهارصد سال پیش در مورد تئوری رشته ها (String Theory) صحبت کرده. اولا این بابا توضیح نمی دهد که چرا زودتر این موضوع را از دل قرآن بیرون نکشیده و تئوری را به اسم خودش ثبت نکرده٬ ثانیا اینقدر احمق است که لااقل صبر نمی کند صحت این تئوری از نظر علمی تایید شود بعد آن را به ناف قرآن ببندد.

http://www.youtube.com/watch?v=RJi2t7G8wPY
 
دوستان،
من گمان مي كنم كه صحبتهايمان آنقدر هم از يكديگر دور نيست، لااقل نه آنقدر كه جملات با بار معنايي منفي رد و بدل كنيم.

من اگر جمع بندي كنم چند نكته هست كه گمانم همه مان در موردش هم عقيده ايم:
1- علم با فلسفه و منطق فرق دارد چون درباره دنياي واقعي و درباره دانش ناقص و كامل شونده است. در نتيجه گزاره هاي علمي از نوع گزاره هاي منطقي نيستند.
2- علم فرقش با شبه علم اين است كه هم توضيح بهتري از وقايع دنيا مي دهد هم پيشگويي بهتري از وقايع آتي بدست مي دهد. هم نتايجش به دقت خوبي تكرار پذير است. همين خاصيت تكرار پذيري نتايج باعث مي شود كه بتوان بر مبناي آن تكنولوژي ايجاد كرد.
3- بدن موجود زنده مجموعه بسيار پيچيده اي است و ميزان اطلاعات موجود درباره آن نسبت به ميزان اطلاعات موجود در برخي علوم ديگر كمتر است. در نتيجه اين امكان بوجود مي آيد كه ادعاهاي غير علمي (ديني يا شبه علمي) در مورد آن بكار گرفته شود. به همين دليل است كه عرفان حلقه ادعايي درمورد بهبود معادلات رياضي انجام نمي دهد و يا هوميو پاتي افزايش راندمان نيروگاهي را هدف قرار نمي دهد.
4- اگرچه اطلاعات عمومي از زيست شناسي موجود زنده چندان زياد نيست كه مانع رشد شبه علم در ميان افراد غير متخصص شود، اطلاعات علمي موجود در منابع تخصصي به ميزان قابل توجهي به نفع علم (پزشكي) كلاسيك و بر عليه شبه علم (هوميوپاتي، انرژي درماني، عرفان حلقه،...) است.
 
Post a Comment

........................................................................................

Wednesday, April 21, 2010

٭
هوميوپاتي ، دارونما، تلقين و الباقي قضايا
----------------------------------------------
1- آقاي ب يك اعتقاد ساده اي دارد مبني بر اينكه موجود زنده چيزي بجز يك مجموعه واكنش شيميايي و ذخيره اي از اطلاعات (بصورت مجموعه اي واكنش هاي شيميايي) نيست. در نتيجه نسبت به هر ادعايي نسبت به بدن انسان كه نتوان آنرا بصورت تركيبي از واكنش هاي شيميايي و ذخيره اطلاعاتي وابسته به آن تفسير كرد بي اعتقاد است.

2- آقاي ب فكر مي كند كه اگر روش درماني اي براي انسان كار مي كند، بايد براي لوله آزمايش هم كار كند. ساده اش اينكه اگر روش درماني اي وجود دارد كه جلوي يك واكنش شيميايي ناخواسته در بدن انسان را مي گيرد بايد بتواند جلوي همين واكنش را در لوله آزمايش هم بگيرد. و متقابلا جلوي واكنش مشابه در سيستم هاي ديگر را هم بگيرد.

3- در نتيجه آقاي ب معتقد است كه اگر مانند هوميوپاتها معتقد باشيم كه دارو هرچه رقيقتر باشد و هرچه بيشتر هم زده شده باشد، تاثيرش قوي تر است، بايد قبول كنيم كه بنزين ماشين هم هرچه رقيقتر باشد و هرچه بيشتر هم زده بشود بهتر مي سوزد. بايد قبول كنيم كه آب نمك هرچه رقيقتر باشد و هرچه بيشتر هم زده شده باشد خيارشور بهتري ايجاد مي كند، بايد قبول كنيم كه كود شيميايي هرچه رقيقتر باشد و هرچه بيشتر هم زده شده باشد كمك بيشتري به رشد گياهان مي كند.

4- اين ميان موضوع دارونماها كمي بحث را پيچيده مي كند. مطالعات دارويي نشان مي دهد كه دارونماها هم درصدي از بهبود را باعث مي شوند و اين ابزاري مي شود در دست كساني كه ادعا مي كنند دارو نيست كه شفا مي دهد، شفا از جاي ديگريست.
چند نكته هست كه در اين ميان بايد مورد توجه قرار گيرد: اول اينكه درصد موفقيت دارونما در مقايسه با دارو به شكل قابل ملاحظه اي كمتر است.
دوم اينكه بدن به خودي خود مكانيسم هاي دفاعي اي دارد كه مي تواند در برخي شرايط با بعضي مشكلات مقابله كند.
مسئله اي كه باعث مي شود كه دارونماها انقدر موفق به نظر برسند اين است كه معمولا در مطالعات دارويي مقايسه بين بيماراني كه دارو مصرف مي كنند با بيماراني كه دارونما مصرف كرده اند انجام مي شود. اگر گروه سومي كه هيچ درماني نشده اند هم به مطالعه اضافه شود، داده جالبي بدست مي آيد.
مطالعه اي كه در سال 2001 انجام شد (لينك) نشان مي دهد كه دارونما همانقدر موثر است كه عدم درمان. در واقع پلاسبو هيچ تاثيري ندارد، آنچه به عنوان اثر دارونما خوانده مي شود توانايي ترميمي طبيعي بدن است.
مطالعات ديگر نشان داده اند كه تاثير دارونما تنها در زمينه تسكين درد قابل توجه است و در زمينه بهبود ديگر فاكتورهاي حياتي تاثير قابل اثباتي از دارونما مشاهده نشده است.
از قضا اين توانايي تسكين درد بوسيله دارونما و يا بوسيله تلقين، عاملي بسيار خطرناك در مسير درمان است. بدليل آنكه تسكين درد باعث مي شود كه درمان ريشه اي عامل بيماري به تعويق بيفتد.

5- خاصيت دارو و خاصيت درمان كلاسيك آن است كه مسير درمان قابل توصيف است. يك متخصص مي تواند توضيح دهد كه چرا ماده شيميايي با فلان فرمول خاص و با فلان درصد خاص، فلان تاثير را در ارگاني از بدن مي گذارد و چطور اين تاثير باعث بهبود علايم بيماري مي شود.
مسير توصيف و توضيح اين تاثير نيز مشخصا با اصول پايه علوم شيمي و زيست شناسي همخوان است.
اما در درمانهاي جايگزين (هوميوپاتي، انرژي درماني ، عرفان حلقه و ...) توضيح ارائه شده با اصول اوليه علمي ناهمخوان است.

6- يك ادعاي عجيبي كه درمانهاي جايگزين مطرح مي كنند اين است كه اين درمانها عوارض جانبي ندارند. گاهي اين ادعا را به اين دليل مستند مي كنند كه درمانشان از خود طبيعت گرفته شده و طبيعت هم كه لابد عارضه جانبي ندارد و هرچيزي هم كه اسم طبيعي رويش بيايد لابد خوب است.
تاثير هر روش درماني، به معني آن است كه تغييري در انجام بخشي از يك زنجيره واكنش شيميايي انجام شده است. چطور مي توان مدعي شد كه در صورت استفاده از مواد "طبيعي" ( كه لابد معني اش اين است كه اين مواد از گياهان صحرايي با جوشاندن در قابلمه منزل عمه جناب حكيم تهيه شده است) اين تغيير در زنجيره واكنش ها منجر به هيچ اثر جانبي اي نمي شود و در صورت استفاده از مواد مصنوعي (كه تحت كنترل دقيق آزمايشگاه هستند) اين تغيير باعث اثر جانبي مي شود؟ آيا پيش نيامده كه از خوردن زياد ماده طبيعي هندوانه دلتان آشوب شود؟ آيا ماده "طبيعي" نمك لب هايتان را ترك نمي زند، آيا ماده طبيعي اسيد سولفوريك پوستتان را آسيب نمي زند؟ چرا بايد تصور كنيم كه ماده "طبيعي" جوشانده برگ فلان گياه كوهي در قابلمه كثيف و نشسته فلان حكيم روستايي صد درصد موثر و بدون عوارض است؟

بعد كسي نيست كه بپرسد اگر زندگي "طبيعي" انقدر خوب و سالم و بدون عوارض است، چرا زندگي مصنوعي ما با سلامت بيشتر و با طول عمر بيشتري همراه است؟

7- ببخشيد تكراري شد. نگران اقوام و دوستانم هستم. نگرانم كه دارونما و تلقين و الباقي قضايا به سلامتشان آسيب برساند.

8- من فكر مي كنم كه بد نيست اين لينگ را ببينيد:
http://skepdic.com/placebo.html

Labels:




Comments:
من به همیوپاتی اعتقاد دارم. اثرشو دیدم خدایی
 
من چون به شما خیلی علاقه مندم و اعتقاد دارم به خودم اجازه میدهم که توصیه ای به شما بکنم : در مواقعیکه با موضوعی مخالفی و میخواهی از ریشه آنرا بزنی کمی بیشتر بررسی کن و کمی هم احتیاط .نهضتی که 215 سال است در دنیا شکل گرفته و امروز هرچقدر مخالف دارد موافق هم دارد و در آلمان هزینه های همیوپتی مورد قبول بیمه های درمانی قرار میگیرد حتی اگر حق به جانب شما باشد ( که بعید هم نیست )کمی در این زمینه احتیاط کردن ضروریست
 
نادر جان
احتمالا" ممکن است پیام من که از طریق کامپیوتر ژیلا ارسال شده به علت عدم دقت من به نام ژیلا امده باشد. ایشان کاملا" بی تقصیر است وگناه را به نام -دادا -بنویس
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, April 15, 2010

٭
روح زيبا و دوست داشتني خانم پراگ
-----------------------------------------

خانم پراگ، خواستم بگويم تا بدانيد كه من از شما راضيم.
شما شهر بسيار زيبا و بسيار دوست داشتني اي هستيد كه در شما به آدم خوش مي گذرد.
در شما آدم چشمش از ديدن زيبايي سيراب مي شود، روحش از روح شما سيراب مي شود، كلا در شما آدم سيراب مي شود.

خانم پراگ، من يك چيزهايي درباره روح شما شنيده بودم، اما تازه وقتي به چشم ديدم، متوجه شدم كه شما چه روح زيبايي داريد.
من از شما درسهايي هم گرفتم، راستش در عين خوشي ، ته دلم اشك هم ريختم وقتي كه يادبود دانشجويان شهيدتان را ديدم. ايده گرفتم كه چقدر ساده و چقدر موثر يادشان را زنده نگه داشتده ايد، ياد عزت ابراهيم نژاد و سهراب و ندا و اشكان و ديگرانتان را.

خانم پراگ، مي گويند كه شما مادر شهرها هستيد. گمانم اما اين يك شهري كه من در آن ساكنم، را زن بابا زاييده است، يا شايد هم حرامزاده است، وگرنه چطور مي شود شما به اين زيبايي و شهر ما به اين حال و اوضاع؟

خانم پراگ، به شما مي گويند پاريس شرقي، اما راستش را بگويم من انقدر كه از شما راضيم، از آقاي پاريس راضي نبودم. شايد بخاطر رنگهاست، بخاطر اينكه شما سرشار از رنگيد و پاريس با همه زيباييش يك شهر سفيد و خاكستري اي است.
خانم پراگ، من شما را در رده بهترين شهرهايي كه ديده ام دسته بندي مي كنم، بين آنها كه دوست دارم دوباره و دوباره به آنها برگردم.

Labels:




Comments:
آقای ب عزیز

من هنوز خانم پراگ رو از نزدیک زیارت نکردم درنتیجه یه خورده زوده مقایسه کنم ولی چرا شما پاریس رو آقا فرض کردین؟ البته درسته «بانوی آهنین» پاریس به عضو شریف آقایون اونم در مواقع خاصی شباهتهایی داره ولی این که دلیل نشد ببم جان
 
kamelan movafegham. Prague yeki az zibatarin va ba rouh tarin shahr hayee ke man ta hala didam.
 
بي‌نظير
 
Aghaye B,

Man ham ashk rikhtam vaghti neveshteye shoma ro khundam...

bekhatere khaiiiiiiiiiili chiza...

P. az Veneto
 
Post a Comment

........................................................................................

Thursday, April 01, 2010

٭
خداحافظ ای شهر خوب رویا
-----------------------------
سخت است نوشتن از مسیری که انقدر ناگهانی طی می شود. آنهم از سوی کسی چون من که معمولا کارهایش سالها و ماهها قبل برنامه ریزی شده است.

مهاجرت آخرین چیزی است که کسی ممکن است گمان کند مسیر زندگی من خواهد بود اما گردش روزگار چنان است که حتی کسی چون من را هم به مسیرهایی می کشاند که تصورش دشوار است.

راستش سفر فعلی من آنقدر ها هم "تنها به صرف دیدن اقوام" نبوده است. پیش از سفر با شرکتی مهندسی در هانوفر در تماس بودم. شرکتی که پروژه های متعدد طراحی در خاور میانه دارد و علاقمند به همکاری با کسی مانند من بود که تجربه زندگی و کار در این منطقه را داشته باشد.
در این چند روزه تقریبا هر روز با آنها جلسه داشته ام و دیروز بالاخره قرارداد همکاریمان را امضا کردیم. شرایطش برای من خیلی خوب است. راستش بعد از سال سختی که گذراندیم به آرامش این شهر آرام خیلی خیلی نیاز دارم.

اینطور هم بی خداحافظی نخواهم رفت. بعد از تعطیلات عید پاک یک هفته آزمایشی کار می کنم بعدش بر می گردم ایران تا کارهای ویزای کارم درست شود.

این بود دروغ سیزده من که همه تان باور کردید.



Comments:
khada lanatet kone
kaf kardam
be moghash haleto migiram
 
:)
khob chon matn kootah bood man hamoon aval jomle akharo didam...garche agar miraftin ham shayad baratoon khoshhal mishodam...garche hanooz khodam fekr mikonam k sarzaminam ro tark nemikonam...
 
man bavar kardam. bebin, in tabestoon nobat e injaa nashodeh hanooz?

Leili
 
حالا واقعاً کجا هستید؟ من که هربار زنگ میزنم به موبایل خاموش و پیغام گیر تلفن بر می خورم. من دروغت را اگر دروغ باشد کاملاً باور کرده ام ها
 
وای قلبم ریخت
 
حالم بد شد ... ديوونه
 
مواجه شدن با بعضی از حقایق و راستی ها سختی کشنده و خاصی دارد. ولی فکر گردن در مورد بعضی از دروغها از جمله دروغ سیزده شما از اونها هم سخت تره
 
Hey,
Thanks for this amazing and informative post .Really enjoyed reading it. :)

simultaneous interpretation equipment

 
Post a Comment

........................................................................................

Home