BOLTS




Monday, August 11, 2008

٭
آقای ب و تفکر انتقادی
-----------------------------
1- آقای ب مدتی است که خیلی خیلی در فکر است.
2- فکر های آقای ب ربط چندانی به ماجرای مدرک تقلبی آقای کردان ندارد.
3- فکر آقای ب معطوف به این است که آقای ب واقعا چه می خواهد
4- منظور آقای ب خیلی ساده است: بسیاری از ما می دانیم که چه چیزی نمی خواهیم. اما آیا واقعا می دانیم که چه چیزی می خواهیم
5- آقای ب مشخصا منظورش مسایل سیاسی است. خیلی ها وضعیت فعلی را نمی خواهند، اما هیچ هم معلوم نیست که چه چیزی می خواهند. تنها فکری که دارند این است که "اینها" بروند اما هیچ فکری نمی کنند که چه کسانی بیایند.
6- رو راست باشیم : فرض کنیم که نظارت استصوابی نیست. تقلبی هم در کار نیست، بسیج و سپاه هم دخالت نمی کنند. آیا کسی وجود دارد که شما به عنوان کاندیدای مطلوب خود برای انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری معرفی کنید؟ آقای شازده؟ یا دارو دسته دلقک ها و رقاص ها به سرکرده گی ضیا آتابای؟
فرض کنید که فردا به شما می گویند که قانون انتخابات را شما بنویسید، آیا هیچ ایده ای دارید از اینکه انتخابات سالم از نظر شما یعنی چه؟
7- آقای ب مدتی است که در فکر است و مدتی دیگر هم باز در فکر خواهد بود پیش از اینکه بنویسد. آقای ب در پست های بعدی اش خواهد نوشت که اگر آقای ب توان آنرا داشته باشد که یک سیستم برقرار کند، چه جور چیزی باید انتظار داشت.
آقای ب فکر می کند که اگر اول همه ما فکر کنیم که اصلا چه چیزی را می خواهیم، خیلی بهتر می توانیم به آن برسیم. آقای ب فکر می کند که اول باید تعریف کنیم که آرمانهای ما برای زندگی چیست. آرمانهایی که بر اساس آن زندگی دلخواهمان را می چینیم.
آقای ب تا اینجا به این آرمانها فکر می کند ( و البته فکر هایش که پیش برود لابد آرمانهایش هم تغییر می کند) :
- صداقت و شفافیت کامل
- آزادی های لیبرالی
- عدالت قضایی
- عمل برنامه ریزی شده و تصمیم کارشناسی

8- آقای ب می گوید : "آزادیهای لیبرالی" آآآآآااااااه. "آزادیهای لیبرالی"

Labels:




Comments:
من با آزادی های لیبرالی موافقم و هروقت به : این ها بروند" فکر می کنم پشتم می لرزد که یعنی کی بیاید و به چه قیمتی؟ دلم نمی خواهد باقی عمرم در تب و تاب انقلابی دیگر بسوزد. می خواهم با اندکی آزادی بیشتر از این آزادی هایی که دارم زندگی کنم و کشورم یک روند رو به رشد آرام را طی کند.
 
خدمت شما عرض كنيم جناب آقاي ب عزيز : براي ما فرق نميكند دلقك بيايد يا شازده ما دلمان ميخواهد اين لچك را از سرمان برداريم ...والسلام نامه تمام
 
لچك و صد البته آبجو ...
من كه فكر مي كنم اگر اين دو تا موضوع حل شده بود، حالا حالا ها مشكلي نداشتم.
اما به هر حال، مسئله فقط اينها نيست، براي من "آزاديهاي ليبرالي" بسته نسبتا بزرگ و كاملي از آزاديهاي فردي و اجتماعي را در بر مي گيرد.
 
قضيه "لچك" يكي از اولين جرقه هاي اين مجموعه فكر براي من است، كتاب "لوليتا خواني در تهران" را مي خوانم، هفته پيش آ« فصلي را مي خواندم كه درباره اول انقلاب بود و اينكه چطور اين "لچك" بر سر زنان اين كشور آمد.
آن زمان سن من آنقدر نبود كه درست بفهمم كه چه اتفاقي افتاد، چيزهاي گنگي يادم هست. چند روز پيش ماجراها را از مادرم پرسيدم.
انقدر افسوس خوردم كه حد ندارد.
 
ماجراي "لچك" كذايي البته راه حلش ساده تر از بقيه آزاديهاي ليبرالي مورد نظر من است.
فرض كنيد كه يكروز، يك ميليون نفر از زنان اين كشور ( يعني فقط 3 درصد زنان و 1.5 درصد جمعيت)تصميم بگيرند كه بدون حجاب از خانه شان بيرون بروند و فرض كنيد كه بعضي هايشان هم اصول دفاع شخصي بلد باشند يا شوهر، پدر يا برادر قلچماقي داشته باشند كه آنروز را قدم به قدم با آنها همراهي كنند.
اتفاقي كه مي افتد اين است كه در روز اول تعدادي (بگوييد يكصد هزار نفر) از اين زنان بي حجاب دستگير مي شوند.
فرداي آنروز حكومت به اين نتيجه مي رسد كه يك توطئه بر عليه اسلام اتفاق افتاده و دستور مي دهد كه هر كسي را كه بي حجاب بود هم دستگير كنند هم شلاق بزنند هم وسط خيابان با باتوم به جانشان بيفتند. يكصد هزار نفر ديگر هم فرض كنيد كه در روز دوم گرفتار شوند.
بعد ديگر تمام زندانها و بازداشت گاههاي مملكت پر مي شود و جاي ديگري براي زنداني كردن بي حجاب هاي بعدي نيست.
در نتيجه به جاي آنكه زنداني كنند، بر مي گردند به ماجراهاي اول انقلاب و با چماق و قمه مي افتند به جان مردم ( چه بسا بعضي جاها رگباري هم به تجمعي بسته شود). بگوييم يكصد هزار نفر ديگر هم در اين روز سوم كشته و زخمي بشوند، هنوز هفتصد هزار نفر از آن يك ميليون نفر اوليه مانده است.
از طرف ديگر هم سيصد هزار نفر كشته، زخمي و زنداني روي دست حكومت مانده است. هيچ حكومتي نمي تواند در چنين ابعادي سركوب كند. در نتيجه اتفاقي كه خواهد افتاد اين خواهد بود كه حكومت تا آنجاها نخواهد رفت و ناچار خواهد شد در مورد قضيه حجاب كوتاه بيايد.

اما سوالي كه هست اين است : آيا يك ميليون نفر حاضرند با احتمال 20 درصد زنداني شدن و 10 درصد كشته شدن بدون حجاب بيرون بروند تا مسئله حجاب حل شود؟
 
به طرف می‌گن یا ریشتو بزن یا سبیل بذار وگرنه فوتبال نمی‌ذاریم بازی کنی!!! یه لحظه خداییش به این قضیه فکر کن! نمی‌ذاریم فوتبال بازی کنی! چی-برالی؟
 
بله درست مي فرماييد ظاهرا بدون آبجو نميشود ..درمورد يك مليون بي حجاب هم من بارها بهش فكر كردم اما وقتي خودم فكر ميكنم يكي از اين يك ميليون ها باشم كه قراره بدست اين اراذل بيفتم پشتم تير ميكشه ..حالا من كه دلم آبجو و زندگي بي لچك ميخواد اينطور فكر كنم بقيه اون يك ميليون نفر حسابشون مشخصه !!ا
 
به نظرم آقای ب باید بیشتر از اینها فکر کند.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home