٭
جی ال کبیر آمد و رفت.
البته هنوز که من می نویسم نرفته است. ولی وقتی که شما بخوانید، دیگر رفته است.
راستش امروز که زنگ زد، کلی خوشحال شدم. فکر کردم که بالاخره یک کسی که رفته بود ، برگشت.
اما خیال خامی بود.
دوباره یاد آن تصویری افتادم که من تنها ساکن این شهر بودم، درست وسط خیابان ولی عصر قدم می زدم و تمام خیابان متروکه بود، از وسط آسفالت علف در آمده بود. باد می آمد و پنجره خانه های خالی از سکنه را به هم می کوبید.
نوشته شده در ساعت
9:22 PM