BOLTS




Saturday, February 12, 2005

٭
نکنه منظورتون اینه که همه کتاب واژگان رو خودم تنهایی بنویسم ؟
بابا یک تکونی به خودتون بدین، کجا رفت اون همه استعداد؟

در ضمن اگه کسی قصه غول بزرگ برفی رو داره برای من بفرسته که الان خیلی مناسبت داره...



Comments:
و خدا از انسان پرسید :
آیا من تورا به بردگی گرفته ام ؟
انسان پاسخ داد : آری ، ای خدای بلند مرتبه ، من برده تو هستم .
خدا گفت : چه خوب !!! یادت می آید در گذشته های بس دور ، این خدایان بودند که بندگی انسان را می کردند .
حال چگونه تو بنده من گشته ای ؟
-انسان پاسخ داد : من بنده ، زاده شده ام . من خوی چند هزارساله بردگی دارم اکنون آزادی را تاب نتوانم آورد .
خدا پرسید : خوی بردگی ! آن دیگر چیست ؟ نکند همان اخلاق باشد ؟
انسان پاسخ داد : خوب و بد . این است خوی بردگی . آن کاری را که بردگان توان دستیابی به آن را نداشتند ، بد نامیدند ، و ناتوانی های خود را خوب .
ما برده بودیم و باید ، روزانه چند بار بر پادشاهان ، سر تعظیم فرود می آوردیم . اینک تو را یافتیم از برای بردگی .
خدا گفت : اما اخلاق امری مطلق است ؟
انسان خشمگین گشت و گفت : اخلاق میوه ی زمینی است که درختش در آن می روید .

خدا خندید ، انسان هم .
 
Post a Comment

........................................................................................

Home