BOLTS




Sunday, April 13, 2014

٭
گاهي پيش مي آيد كه آدم مي خواهد بنويسد. بي آنكه بداند چه مي نويسد.
دوست دارد صفحه را باز كند، انگشتانش را بگذارد روي كيبورد و بگذارد كه بروند. (برقصند؟ بنوازند؟)

لاله منصف يك وردي داشت براي وقتهايي كه وبلاگ نويس نوشتنش نمي آيد. اما گمانم وردش آنقدر ها هم قوي نبود، چون خودش مدت خيلي طولاني ننوشت. آنوقت ها كه مي نوشت به نظرم يكي از بهترين وبلاگهايي بود كه مي خواندم. تازگي ها دوباره مي نويسد، بخاطر كانديدا شدنش در مسابقه وبلاگي دويچه وله است.
آنوقت خانم شين هم در همين مسابقه و همين سال كانديدا است. خانم شين هم نويسنده تعدادي از بهترين نوشته هايي است كه من خوانده ام. يكي از بهترين شعرهايي كه در زندگي خوانده ام را خانم شين نوشته. از آنهايي است كه بعد بيش از 10 سال هنوز در خاطرم مانده است.
آنوقت من مانده ام و انتخاب خيلي سخت بين دو وبلاگي كه هر دويشان را با علاقه مي خوانم.

راي گيري اين مسابقه وبلاگي يك ايرادي دارد، قرار بوده است كه هر نفر در هر روز از هر اكانت در هر شبكه اجتماعي تنها يكبار راي بدهد. ( به كسي كه تعداد "هر"هاي اين جمله را بشمارد و به يك شماره اي پيامك بفرستد ده گوني سيب زميني هديه داده مي شود.) اما اينطوري شده است كه مي شود همينطور پشت سر هم راي داد، بي اينكه حدي داشته باشدش.
مي شود گفت كه يكجور ظلم به سويه  است و اشكالي ندارد. راستش كلا اشكال خاصي هم ندارد. اينطور نيست كه به برنده جايزه نوبل بدهند و بازنده را گردن بزنند. گويا جايزه اش يك چيزي است در مايه هاي يك كارت حافظه و يك خودنويس. اما اينطور كه شده، بيش از اينكه بسنجند كه كدام وبلاگ خواننده بيشتري دارد، دارند اندازه مي گيرند كه كدام وبلاگ نويس دوستان نزديك بيشتري دارد كه حاضر باشند كه برايش روزي چند دقيقه وقت بگذارند و چند ده بار راي بدهند.

اينجا كه رسيدم، خواستم تماس بگيرم با دويچه وله و برايشان بنويسم كه سيستم راي گيري شان باگ دارد. بعد يادم افتاد كه يكبار خيلي قديمها، شايد 3 سال پيش برايشان يك چيزي نوشته بودم درباره طبقاتي بودن وبلاگستان. بايد آخرش وبلاگم و خودم را هم در دو پاراگراف معرفي مي كردم. نوشته بودم :

درباره وبلاگ و نويسنده اش: آقای ب یک شخصیت خیالی است. "ب" از اسم وبلاگ Bolts آمده است نه از اسم نویسنده اش. خود Bolts هم از یک تصویر آمده است. تصویری از یک صفحه فولادی که با مجموعه ای از پیچها بسته شده است. اولش قرار بود اسم این وبلاگ Windsباشد، به خاطر بادهایی که همه چیز را می برد. بادهایی که همه کس را برده اند. بعد اما نامش شد Bolts بخاطر بندهایی که چیزها و آدمها را نگاه می دارد. آقای ب یک ماشین حساب هم دارد که همه چیز را ضرب می کند و جمع می کند و تقسیم می کند. آنوقت آدمهايي كه حرفهاي نامربوط مي زنند را رسوا مي كند.

نویسنده اين وبلاگ البته بيرون از بلاگستان، آقاي ب نيست. خيلي با آقاي ب متفاوت است. وسواسهای بیشتری هم از آقای ب دارد. یکیش وسواس کندن پلاستیک های باقیمانده لای صندلی های اداری، يكي هم وسواس بحث علمي. نويسنده وبلاگ آدم محافظه كاري است معمولا رسمي لباس مي پوشد و رسمي حرف مي زند. كراوات هم مي زند.

آنوقت ياد بادهايي افتادم كه همه چيز و همه كس را مي برند. صبح داشتم درباره دو تحقيق براي كسي مي نوشتم. موضوع هر دو تحقيقات "ماندگاري" متخصصان جوان در شركتهاي مهندسي بود. از 3 نفري كه تحقيق اول را انجام داده بودند، هر سه تايشان الان در كانادا هستند، از 4 نفري هم كه تحقيق دوم را انجام داده اند، دو تايشان كانادا هستند. يكبار بايد از يك وكيل مهاجرت بپرسم كه ايا در كنار مهاجرت متخصصان و مهاجرت سرمايه گذاري، آيا مهاجرت ويژه تحقيق كنندگان در امر ماندگاري هم دارند يا نه.



Comments:
:)
mamnoon az dw k angoshtane shoma ra raghsand???

 
نوشتن مثل قورمه سبزی پختن میمونه، باید بنویسی، بعد ولش کنی تا جا بیفته...
;)
 
Post a Comment

........................................................................................

Home