BOLTS




Wednesday, July 14, 2010

٭
عكس هاي دوست قديمي اي را در فيسبوك مي بينم. اول نمي شناسمش. وزن اضافه كرده، روي صورتش خط افتاده، بي رحم اگر باشم، مي گويم پير شده.
همه مان پير شده ايم، اين ماههاي اخير روزي نيست كه موي سفيد تازه اي كشف نكنم، گاهي در سر، گاهي ريش و گاهي هم بر سينه و شانه.
سالي كه گذشت سرعتش بيشتر هم شده، سال سختي بود.
اين مدت زياد ياد سالهاي جنگ مي افتم. گمان نكنم كه سالي كه گذشت و چند سالي كه مي آيد از آن سالها سخت تر و تلخ تر باشد.

آنچه در خاطر من است، همه آن سالهاي سخت و تلخ، براي من كه كودكي ام را مي گذراندم، سالهاي شيرين و خوشي بود. سفر زياد رفتيم، مهماني هم زياد بود.
پدر ها و مادرهاي ما قهرمان بودند. ديواري بودند بين آن همه سختي و تلخي بيرون و شادماني داخل خانه هايمان. قهرمانهاي دهه شصت به ما ياد دادند كه براي شادماني، عشق كافي است.

يك بي ام و 2002 داشتيم. آبي آسماني. آن زمانها براي خودش چيزي بود.
با معيارهاي امروز چيز بيخودي مي شد، كولر نداشت، راديو هم نداشت. پنجره هاي عقبش هم فقط كمي باز مي شد، بهترين سفرهاي زندگيم را آن سالها رفتم. دم تونل كندوان كه مي رسيديم، گردو مي خريديم. گردو را مي ريختند توي كيسه و نمك مي پاشيدند رويش، پوستش شور مي شد. گردو را كه بخواهي پوست بكني اولش بايد از وسط بازش كني، بعد دوباره نصفش كني، انوقت مي شود از يكجايي سمت داخل پوستش را گرفت و كند. بعد كه مي خوريش بايد انگشتت را هم يك كمي بمكي تا مزه اش شور شود.

مي پرسيد چرا بچه دار نمي شويد؟ چون قهرمان نيستيم.



Comments:
سلام نمیدونم چرا نوشته ها تون تاریخ نداره به طور اتفاقی دنبال یه رستوران بودم به وبلاگ شما رسیدم؟!و نوشته هاتون به نظر م رساندکه باید همسن و سال من یا ازمن کوچکتر باشید منم وقتی تو فیس بو ک دوستان را میبینم که پیر شدند بشدت افسرده میشم موفق باشید www.samirasam.blogfa.com
 
ببخشید تاریخ بالا بود الان دیدم!!!!!!!
 
خوب است كه فيس بوكي هست كه به يادمان بياورد دوستانمان و بيشتر خودمان پير شده ايم
باورش كمي سخت است
 
پدر و مادر من قهرمان نبودند و من دلم می خوهد باشم جای همه وقتهایی که آنها نبودند. من در شمال زندگی می کردم و ظاهرا از جنگ دور بودم که نبودم. وقتی شهر مرا بمباران کردند ، وقتی عزیزانم را به جبهه می فرستادند، وقتی زلزله آواره مان کرد پدر و مادر من خسته شدند و عصبی ... و همه را من می فهمیدم... فقط من. و نه خواهر و برادرم... الان می گویند مشکل از تو بود که حالیت می شد !
 
عمو بولتز
از نظر من پدر قهرمان قابل احترامی هستید. آیا حاضرید مرا به فرزندخواندگی بپذیرید؟:)))))))))))
به نظرم تصمیم به فرزند داشتن خیلی یک چیز خصوصی است. ادم نباید از ملت برود بپرسد که چرا بچه دار نمی شوید...
مهتاب
 
Post a Comment

........................................................................................

Home