BOLTS




Monday, February 02, 2009

٭
نيمه كشف نشده مغز
------------------------------
عقيده رايجي هست كه انسان از بسياري از توانايي هاي مغزش استفاده نمي كند.
تقريبا تمام كساني كه معتقد به نيروهاي ذهني اند، معتقدند كه با مغزشان مي توانند انرژي بدهند، بر دنيا تاثير بگذارند، ارتباط برقرار كنند با آن سر دنيا يا صدا بشنوند از كيلومترها دورتر، نقطه اتكايشان اين است كه توانايي هايي در مغز هست كه بلا استفاده مانده، كه ناشناخته مانده و لابد اين توانايي خارق العاده ايشان، از همان بخش هاي مغز آمده.

من نمي توانم چنين ادعايي را باور كنم.
در كدام موجود زنده، در كدام عضوش، آيا ديده ايد كه توانايي است كه بي استفاده مانده؟
اصلا اگر يك ذره به مفهوم پايه اي تكامل توجه كنيم متوجه مي شويم كه چنين نظري چقدر پرت است.
توانايي ها، هميشه ذره ذره و گام به گام بوجود مي آيند، بعد اگر وجودشان لازم بود، اگر به توانايي هاي بقاي موجود زنده كمك مي كرد، گسترش مي يابند.ذره ذره.
زرافه گردنش ناگهان 50 متر دراز نشده، بعد هزاران سال فكر كند تا ببيند با گردن درازش چكار مي تواند بكند. تازه آنوقت هم از چند مترش استفاده كند و الباقيش بي مصرف بماند.
ميمون هم از همه 5 انگشتش استفاده مي كند، نه اينكه فقط با دو تايشان شاخه را بگيرد.
الباقي اعضاي انسان هم همينطور است. چرا بايد فقط مغزش باشد كه يك توانايي هاي خاص كشف نشده و استفاده نشده داشته باشد؟
كدامتان باور مي كنيد اگر كسي ادعا كند كه فقط نصف معده اش در هضم غذا موثر است، و الباقي معده به كار ارتباط روحي با بمبئي مي آيد؟ كدامتان باور مي كنيد كه آدم فقط با يك پايش راه مي رود و پاي دوم مخصوص درمان سرطان است؟

البته مغز انسان چندتايي توانايي خيلي مشخص و كشف شده و بسيار پر استفاده دارد كه همه توانايي هاي نامبرده، همه انرژي هاي مربوطه از آن مي آيند، مثلا خيال پردازي، يا توهم.



Comments:
دقیقا همین طوره. اینکه چقدر از مغز بدون استفاده می مونه در واقع مربوط به ظرفیت مغز هست در همان اموری که براشون طراحی شده. این کاملا درست هست که مغز از بدو تولد تا مرگ همواره در راستای اینکه چقدر و در چه زمینه ای ازش کار بکشی, یک سری از اتصالات عصبیش رو می سازه و یک سری رو تخریب می کنه. حالا هر چی بیشتر کار بکشی ازش از ظرفیت بیشتریش می شه استفاده کرد و همواره هم امکان عظیمی برای استفاده بیشتر از این ظرفیت وجود داره. ولی خوب در تایید همون حرف شما مثل اینه که بگیم عضله بازو ظرفیت رسیدن به اندازه تنه درخت رو داره ولی ما فقط از بخشی از اون استفاده می کنیم. ولی نه اینکه ما تنها از بخشی از ظرفیت عضلاتمون استفاده می کنیم. وگرنه می تونستیم پرواز کنیم!
 
تقریبا جواب این سوال به این راحتی ها بیان نمی شه. اگه به مغز به عنوان تنها یک عضو مجسم! ( جسم )نگاه کنید شاید بتونید با عضوی مثل دست و ÷ا و معده مقایسش کنیدو گرچه ایننظریه یه نظریه قدیمیه . تا حالا و مخصوصا این روزها با سرعت زیادی علوم نوروساینس در حال ÷یشرفت هست که شما تا انتهای افکارتون می تونید سوال بپرسید. و باز می بینید هزاران سوال وجود خواهد داشت. یکسری توانایی های مغز هست شما آثارشو مشاهده یکنید. شاید به خاطر همینه که نمی تونید قبول کنید نیمی از توانایی های مفز به کار گرفته نمی شه!... ببخشید توضیحات می تونه خیلی مفصل باشه. من فقط جون موافق نبودم نوشتم! باید کلمات رو جور دیگه ای تزیین کنند !( در مورد این جمله بخوصوص می گم!) شاید نزدیکتر به علوم جدید.
 
Although I am agree with the whole idea, and think that the legend of " we use less than half of our brain" is an exaggerated idea, but the reasoning and use of evolutionary fact is non-sens here! it is more Lamarckian.
There is a big difference between surviving and progress. For example we can't say that the ability to paint is something that was there in the hand, brain or... and depends on evolution.The complex of brain have the great ability for progressing ( which is different from survival needs and evolutionary rules). There are some people who can play music perfectly, they use the same brain as I do, but they use the ability of their brain, they practice it, they make it stronger. And because the Music is not something vital, those homo sapiens who has not improve this ability are still alive.
But those legend of Brain energy and ... are kind of a metamorphosed religion and superstitions and seems more illusions come for the pocket of some people.
 
من فكر مي كنم كه تضادي بين باور داروينيستي و توانايي هاي هنري مغز وجود نداره.
از قضا، اينكه مغزي توانايي موسيقي داشته باشه، در جامعه بشري به معني اينه كه فرصت بهتري بدست مياره كه بتونه شريك مناسب تري براي زندگيش فراهم كنه.
به عنوان يك مثال ساده، در شرايط برابر، بين دو نفري كه يكي شان در يك مهماني پيانو نواخته است و ديگري در گوشه اي بيكاره بوده است، نفر اول شانس بهتري دارد كه مصاحبت كسي را كه مورد علاقه اش است بدست آورد.

از سوي ديگر، اينكه كسي درك هنري بهتري داشته باشد، همانقدر عادي است كه كسي توان عضلاني بيشتري داشته باشد. نمي توان از اين موضوع كه كسي درك هنري دارد و ديگري ندارد، نتيجه گرفت كه مغز كسي توانايي درمان سرطان را داشته باشد. (همانطور كه عضله كس ديگري هم چنين خاصيتي ندارد)

برايم خيلي عادي است كه كسي حافظه قوي اي داشته باشد، يا ديگري خيلي سريع محاسبات رياضي انجام دهد.
خيلي منطقي است اگر از مغزي تصوير الكترومغناطيسي گرفته شود و ديده شود كه قسمتهايي از آن كم-كار اند. به سادگي تصور مي كنم كه بخظهايي از سلولهاي مغزي كه حافظه بشري را مي سازند، همگي شان با هم هميشه فعال نيستند. ما همزمان به كارمان و به تمام خاطرات زندگيمان و به تمام درسهايي كه خوانده ايم يا جاهايي كه رفته ايم فكر نمي كنيم، پس لابد سلولهايي كه اطلاعات مربوط به اين موارد را در خود جاي داده اند، در بسياري از اوقات فعاليت اندكي دارند.
اما اينكه تصور كنيم كه با آن سلولهايي كه در تصوير الكترومغناطيسي مغز تيره افتاده اند مي شود انرژي ساطح كرد يا مي شود از كاتماندو صدا شنيد با عقم من جور در نمي آيد.
 
یک تفاوتی بین ظرفیت موجود و ظرفیت ممکن، وجود دارد. این قضیه را باید وارد سیستمت بکنی. مثلا همین انگشت، می تواند پیانو بزند، درعین حال که ممکن است اگر ماهیچه ها و رباطها و سیستم عصبی اش را رها کنی؛ حتی نتواند یک مداد را درست به دست بگیرد. همین
 
من با حرفت موافقم فقط خواستم بگم مغز یه‌کمی فرق می‌کنه با معده. یعنی دوتا نصفه مغز کمتر از یه مغز کامل هستن ولی دوتا نصفه معده با یه معده فرقی ندارن. ماهیت مغز خطی نیست.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home