BOLTS




Saturday, September 27, 2008

٭
آقاي منصور، حسابي امروز من را ساخته است، با فرستادن نوشته هاي قديمي اي كه در شبكه پيام نوشته بودم.
يكي شان حسابي اين روزها مصداق دارد، چونكه همين يكي دو هفته ديگر حضرت بارون علي ونگز فاتح تگزاس مي رود خانه بخت.

علي‌ ونگ‌ علي‌ ونگ‌
دلم‌ شده‌ برات‌ تنگ‌
چرا نمي‌ زني‌ زنگ‌ ؟
بيا بخونيم‌ آهنگ‌
بيا با هم‌ بريم‌ جنگ‌
به‌ جنگ‌ ديو افرنگ‌
به‌ اون‌ قلعه‌ هفت‌ سنگ‌
بكوبيمش‌ با كلنگ‌
تير بندازيم‌ با تفنگ‌
بايد باشيم‌ شوخ‌ و شنگ‌
دنيا رو پر كنيم‌ رنگ
(آذر 78)

(كي گفته من هميشه بايد حرفهاي خيلي مهم جدي بزنم، شايد يكروزهايي هم دلم براي دوستان سفركرده تنگ شده باشد، آقاي منصور هم نوستالژي ما را كوك كرده باشد...)‌



Comments:
ای خدا بگم چی کارت کنه که من اشکم در اومد این شعر رو خوندم!
روزهایی بودها نادر ... ۹ سال گذشته!
 
مسالتن!‌ سقف كوتاه بود كه لوستر چسبيده بود به سر مردان رعناي عكس ديگر؟
 
Post a Comment

........................................................................................

Home