BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Monday, July 28, 2008
٭ آرشيو خواني
........................................................................................---------------- 1- تمام آرشيوم را خواندم. تك تك پست هايي كه اين مدت نوشته بودم ، با تمام كامنتهايي كه براي من گذاشته بوديد. 2- بعد رفتم سراغ آرشيو شبكه پيام و كلي از آرشيو شبكه پيام را خواندم. حيف كه برنامه اي كه با ويندوز qwk باز كند ندارم و مجبورم آن چيزهاي اندكي را بخوانم كه در فايل متني ضبط كرده ام. 3- آرشيو خواندن من دليلش نوستالژي نبود. در جستجوي چيز مشخصي مي گشتم : اينكه از كي و چطور رابطه من با ادبيات انقدر دور شد. از كي ديگر ننوشتم؟ 4- جوابش هم خيلي ساده بود : از وقتي كه ديگر وقت نداشتم. از وقتي كه انقدر فكرم مشغول بود كه نمي توانستم به واژه ها و آهنگ آنها فكر كنم. 5- اما در ميان آرشيو محدودي كه از شبكه پيام دارم، چيزهاي بسيار درخشاني بود، مثل "چه شاعرانه نمي گويمت" خانم شين و مثل "كژال" ها. 6- "كژال" ها مجموعه غريبي بودند. يادتان كه هست؟ خيلي گنگ و شخصي و به نظر من هميشه سرشار از فاجعه اي ناگفته. هرچند مطمئن نيستم كه نويسندگانش با من هم عقيده باشند كه تمام اين داستان ها حول موضوع گنگ هراسناكي بود كه توصيف نمي شد. 7- ماجراهاي "ماه بانو" هم بود. همان داستان دسته جمعي اي كه بعد از دو سه قسمت اول، واقعا "تي آي " شد. و اصلا دليلي شد كه من آقاي مارانا را كشف كنم. 8- در آرشيو هايم اما چيز ديگري هم ديدم كه خوشحالم كرد: از همان ده سال پيش هم ، در بحث ها معتقد به منطق، به عدد و رقم و طرفدار پر و پا قرص آزادي هاي ليبرالي بوده ام. 9- "آزادي هاي ليبرالي" آآآآآااااااااه. "آزاديهاي ليبرالي". يعني فكر مي كنيد به عمر من قد بدهد كه در كشورم چنين موجود دست نيافتني اي را تجربه كنم؟ Labels: آرشيو خواني نوشته شده در ساعت 2:11 PM
Comments:
ضمن اعلام موافقت با هرگونه نوستالژی پراکنی شبکه پیامی، آقا من الان دوسه ساله به طرز شدیدی دارم دنبال اون مطالب می گردم. از نوشته های خودم هم حتا بک آپ ندارم. جونِ جدت، اون «ماه بانو» ها رو اگه داری، یک جوری برسان به: المپ، بلوار شهید آپولوزاده، دستِ چپ، مجاور کبابی مارانا و برادران، شماره ی 6
می دهیم آفرودیتی، کسی ماچت کند آقاجان
آآآ ! منم اومده بودم از اون تیآیبازیهای ماهبانو یادکنم که این هرمس زودتر پریده وسط، یه دودقه گوشی نادر جان.
هرمس جان، دلبندم مگه این سانی دلبرتون تمام اون شبکه پیامتون رو دیکد نکرد بهت داد کلی هم ماچمالیش کردی از راه دور و نزدیک؟ خلاصه که با هرگونه آرشیوخوانی و پراکنی و حتا اگه باشه نوستالژیش و ایشالله لیبرالیش هستیم نادر خان.
آخ گفتی..... راستی متنهای قدیمی رو با چه نرم افزاری باز می کنی؟ من متن ها رو دارم ولی هیچ نرم افزاری ندارم برای باز کردنش. آپادانا ادیتور داری؟ برای من می فرستی؟
هرچند كه من فقط اسم شبكه پيام شمارو شنيدم ولي بسيار مشتاقم بخونم ببينم چي بوده كلا؟ بعد هم چطور شد كه شما يكهو اينهمه وقت پيدا كرديد براي آرشيوخواني؟
من به روش کاملا بدوی آرشیو پیام رو می خونم. فایل هایی که من دارم فایل متنی است. در نتیجه میرم در Command line بعد صفحه رو Full screen می کنم و بعد Vegaf رو اجرا می کنم و اونوقت با Nc فایل ها را باز می کنم.
یک ادیتور Shedit هم از اون موقع دارم که می تونه اینها رو باز کنه ولی خودم اون روش بالایی رو انجام می دم.
منظورم از "کشورم" کاملا معلومه. حتی اگه یک زمانی هم پاسپورت یک کشور دیگه رو داشته باشم، یا جای دیگری زندگی کنم، همیشه برای من اونجا "کشورشون" است.
مکین، میشه بگی آقای سانی چجوری اون متن ها رو دیکود کرده؟ برنامه خاصی داره؟ تو رو خدا من هم التماس دعا دارم...
من هارد اون موقعم رو هنوز دست نزم. اینه که هر وقت دچار نوستالژی پیامی میشم، سیستمم رو با اون هارد میارم بالا و کلاً DOS علیه الرحمه و این حرفها. اما هنوز راهی برای تبدیل اون متون به یه چیز قابل رویت در NTFS دست پیدا نکردم. کسی واسه این یکی راه حلی نداره؟!؟
Post a Comment
|