BOLTS




Tuesday, June 03, 2008

٭
آقای ب و زندگی در سفر
------------------------
شما از خودتان می پرسید که این آقای ب قرار نبود یک مدتی این طرفها پیدایش بشود، پس چی شد؟ و جوابتان هم این است که آن روزهایی که آقای ب قرار نبود این طرفها پیدایش بشود، روزهایی بود که من خیلی تلخ شده بودم. نوشته های نیمه ای نوشته ام از آن روزها در باب تاملات فلسفی درباره زندگی و اینجور چیزها که احتمالا همانطور نصفه دور می اندازمشان.
اما بشنویم از آقای ب.
آقای ب معمولا سفر را با ماراتن اشتباه می گیرد. آقای ب با خودش فکر می کند که چند روز اندک فرصت کوتاهی دارد که تمام نقاط دیدنی شهری را که به آن سفر کرده است ببیند. در نتیجه آقای ب ) و همسر دلبندش( اول صبح به خیابان می روند و آخر شب در حال مرگ از خستگی و پس از دیدن شونصد موزه و اثر تاریخی و هنری به هتل بر می گردند و بی هوش می شوند. حتی خیلی اوقات وقتشان را برای غذا خوردن هم تلف نمی کنند و همینطور در حال دویدن از این اثر هنری به آن دیگری ساندویچشان را گاز می زنند.

اما این سفر آقای ب یک کمی با سفرهای قبلی اش تفاوت دارد. اولین تفاوتش هم این است که تمام این نقاط دیدنی ای را که می خواهد در این سفر ببیند قبلا دیده است.
در نتیجه اینبار می توان به جای دیدن، اینبار زندگی کند.
آقای ب قبلا ایتالیا را دیده است اما اینبار می خواهد چیزهای دیگری را تجربه کند :
آقای ب در این سفر به اندازه موهای سرش ( که البته خیلی هم زیاد نیست) اسپرسو خورد. تقریبا همین تعداد هم پیتزا ایتالیایی خورد. به هر رستورانی که رسید بشقاب مخصوص رستوران با شراب آن رستوران را سفارش داد و کلا خیلی خیلی به خودش خوش گذراند.
آقای ب باید اعتراف کند که تجربه غذا خوردن در رستورانهای ایتالیا به اندازه دیدن آثار تاریخی این کشور لذت بخش است.
مثلا اینجا : رستورانی در کنار موزه بارجلو در فلورانس. منوی ناهار تقریبا 13 یورو شامل سالاد ، پاستا، غذا، شراب و قهوه.


آقای ب واقعا از غذای این رستوران و از فضای این رستوران لذت برد و این لذت بردن را از چهره آقای ب هم می شود فهمید. شاید اصلا فضای این رستوران بود که بیشترین جذابیت را برای آقای ب داشت.


بعضی از مفسرین تفاوت چهره آقای ب را با چهره ای که معولا دیده اند ناشی از آن تنگ کوچک روی میز می دانند اما ایشان به شدت این امر را تکذیب می کند و اعلام می کند که محتویات تنگ مذکور آب هویج است.



Comments:
سلااام. دارم پرتقال می خورم و وبلاگ می خونم. با یک حساب سرانگشتی حدس می زنم که هنوز درسفرید-البته خودتونم توی تیتر اشاره کردید- به هر حال پرتقال می خورم و آب هویج شمارو تو دهنم مزه مزه می کنم. راستی بیشتر از چند خط نوشتید و حسابی مزه داد.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home