BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Tuesday, April 08, 2008
٭ آقاي ب همچنان در جاده خاکي مي تازد
........................................................................................------------------- 1- آقاي ب واقعا دلش مي خواهد برگردد به بحث شبه آمار، به اينکه چقدر نگاههاي گزينشي به وقايع طبيعي باعث مي شود که نتايج نادرست از آن اخذ شود. اما انگار اين بحثي که شروع کرده است بدون آنکه موضوع را به اخلاق بکشد قابل جمع شدن نيست. 2- آقاي مهدي در کامنت هاي وبلاگ آقاي الف ابراز تعجب کرده اند از اينکه کسي که به خدا (و جهان پسين)اعتقاد ندارد، قتل و دزدي نکند.منظور ايشان به زبان ساده آن است که اخلاق، بدون اعتقاد ديني ممکن نيست. 3- آقاي مهدي در ادعاي خود تنها نيست. بسيارند کساني که معتقدند که اخلاق بدون اعتقاد به جهان پسين، به خداوند و به دين، قابل اعمال نيست. 4- حقيقت آن است که چنين بحثي نيازمند دو پايه است : اول اينکه تعريف دقيق و مشخصي از اخلاق و دين ارائه شود و دوم اينکه آمار و اطلاعات مشخصي از ميزان رفتار اخلاقي دينداران و بي دينان در دسترس باشد. 5- متاسفانه هيچ يک از دو پايه فوق را نمي توان بدون ابهام ارائه کرد، تعاريف اخلاق و دين از ديدگاه هر يک از متفکرين و در هر يک از فرهنگها متفاوت اند و آمارهايي که از رابطه رفتار اخلاقي و ميزان دينداري ارائه مي شوند، بسياري شان"شبه آمار" اند. به اين معني که نمونه غلطي را براي بررسي انتخاب کرده اند. 6- اما مي توان يک تعريف ساده از اخلاق ارائه کرد : اخلاق مجموعه اي از روشها و منش هاست که تداوم زيست اجتماعي را ممکن مي کند.اگرچه مطمئنم که مي توان سالها بحث کرد و نظرات مختلفي را درباره ميزان کامل بودن چنين تعريف ساده اي ارائه کرد، اما گمان مي کنم که دو عاملي را که من در مورد اخلاق مد نظر دارم، در اين تعريف مي توانم بگنجانم، اول اينکه اخلاق يک مجموعه روش و منش به هم پيوسته است، دوم اينکه به زيست اجتماعي انسان وابسته است. سخت مي توان اخلاقي را تعريف کرد که براي يک انسان تنها و مجزا در يک جزيره دور افتاده قابل اعمال باشد. 7- تعريف دين اما شايد چندان هم با تعريف اخلاق متفاوت نيست، دين هم مجموعه اي از باورها، روشها و منش هاست که نگاه انسان را به هستي و رابطه انسان را با ديگران و با هستي شان مشخص مي کند.در اين تعريف هم به اندازه کافي جاي بحث هست اما گمان مي کنم که نکته اي را که مد نظرم هست با اين زوج تعريف نشان داده ام :دين شامل اخلاق هم هست و اما آنرا همراه با مجموعه اي باور ارائه مي کند. 8- شايد براي همين هم هست که اخلاق به عنوان جزئي از دين ديده مي شود، و فراموش مي شود که اگرچه اديان مشتمل بر اخلاق مربوط به خود هستند، اما دين تنها منشا اخلاق نيست. 9- از قضا شايد به کل دين منشا اخلاق نباشد. 10- فلاسفه متعددي در اين زمينه بحث کرده اند، از آنجمله پيشنهاد مي کنم که لينک هاي زير را دنبال کنيد: http://plato.stanford.edu/entries/religion-morality http://plato.stanford.edu/entries/kant-hume-morality کلا اين سايت Plato.stanford.edu را از دست ندهيد. جاي جذابي است. 11- چنانچه در مقالات فوق مي خوانيد، برخي از فلاسفه تاثير گذار سده هاي اخير (مانند کانت) به کل معتقدند که اخلاق از دين جداست. و از قضا در مورد ايشان، برهان وجود خداوند در وجود اخلاق دانسته مي شود ( رابطه اي درست برعکس چيزي که بسياري مي انديشند). 12-منشا هاي متعدد غير ديني مي توان براي اخلاق بر شمرد، مثلا يکي از معروفترينهاشان، قاعده کلي "چنان رفتار کن که بخواهي رفتارت قانون عمومي رفتار مردم اجتماع باشد" به خوبي مي تواند آن تعريف اوليه "روشهايي که تداوم زيست اجتماعي را ممکن کنند" را برآورده کند.تعريفهاي ديگري هم هست، مثلا تعريفي که با الهام از داروينيسم گرفته شده است : چنان رفتار کن که به تداوم نسل بشر کمک کند.يا باز تعريف ديگري هست : چنان رفتار کن که سود بيشتري به تعداد بيشتري از مردمان برسد. 13- از قضا کم نيستند فلاسفه اي که معتقدند که عملي که از ترس جهنم يا به اميد بهشت انجام شود، عمل اخلاقي نيست، عمل کاسبکارانه است. 14- اما آيا اصلا مي توان گفت که دين منشا اخلاق هست يا نيست؟ 15- بررسي و تحقيق درباره چنين امري آنچنان هم ساده نيست، اما از سوي ديگر در برخي جنبه ها مي تواند با ساده سازي مطالعه، به نتايح ملموسي منجر شود.گمان مي کنم که چند سال پيش، خيلي از ما آن ايميلي را دريافت کرديم که دعوت مي کرد که در يک آزمون اخلاقي اينترنتي شرکت کنيم که موضوع تحقيق يکي از متفکران آمريکايي بود. هماني را مي گويم که مجموعه اي از سوالات خيلي شبيه به هم داشت درباره تصميمي که مي گيريم در شرايطي که جان انسانهايي در خطر است. و مثلا سوالهايش شروع مي شد با اينکه شما در کنار سوزن ريل قطار ايستاده ايد و مي بينيد که در دو مسير مختلف ريل، در يکي شان يک کارگر بدليل حادثه اي در زير ريل گير کرده است و در مسير ديگر 5 کارگر و اينکه در شرايطي که قطار در حال حرکت به سوي 5 نفر است، آيا شما حاضريد خط قطار را عوض کنيد، آنرا به طرفي که تنها يک کارگر هست برانيد و آن 5 نفر را در ازاي جان آن يک نفر نجات دهيد (و با اينکار قاتل آن يک نفر باشيد) ؟ و وارياسيونهاي متعددي از دهها سوال مشابه اين. 16- جالب است اگر توجه کنيد که نتيجه اين بررسي نشان مي دهد که مستقل از جنسيت، نژاد، سن ، فرهنگ و دين، پاسخهاي انسانها به پرسشهاي ارائه شده در اين تحقيق بسيار به هم نزديک است. به گونه اي که نمي توان بر اساس اين پرسش هاي اخلاقي، دين پاسخ گوينده (و اصولا دينداري يا بي ديني او ) را مشخص کرد. و جالب تر است که بدانيم که همين پرسشها با تغييراتي براي همخواني با فرهنگ بدوي، در ميان برخي قبايل هم ارائه شده است و نتيجه بسيار مشابه نتايج بدست آمده از ديگر نقاط است. 17- پس ايا واقعا مي توان گفت که مسلمانها از بودايي هاي با اخلاق ترند؟ يهودي ها از کمونيست ها با اخلاق ترند؟ کاتوليک ها از بت پرست ها با اخلاق ترند؟راستش بر اساس چنين مطالعه اي، هيچ مستندي براي چنين ادعايي بدست نمي آيد. 18- يکي از شبه آمارهاي معروف که آتئيست ها بدان استناد مي کنند از قضا کاملا برعکس اين را نشان مي دهد. طبق اين شبه آمار، تناسب بزهکاران در زندانها (ي مثلا آمريکا) به شدت به سمت دينداران سوق دارد، به اين معني که درصد زندانياني که خود را آتئيست معرفي مي کنند بسيار کمتر از درصدي از کل جمعيت است که خود را آتئيست معرفي کرده اند( و به ادعايي، حتي يک آتئيست هم در زندانهاي آمريکا نيست، راست و دروغش گردن مدعي). و بر اين اساس مدعي مي شوند که برعکس ادعاي انجام شده، بي دين ها با اخلاق تر از دينداران اند. 19- همانطور که نوشتم ، ادعاي فوق بر اساس يک شبه آمار است. نمونه اخذ شده براي اين ادعا درست نيست، به اين دليل که آتئيست ها عموما از قشرهايي از اجتماع هستند که سطح تحصيلات ، فرهنگ، مطالعه و درآمد بيشتري از متوسط جامعه دارند و در نتيجه عجيب نيست که ميزان جنايات انجام شده توسط آنان کمتر از متوسط جامعه باشد. اين گروه عموما متعلق به لايه هاي بالاي اجتماع هستند، بنابر اين اين ادعا که نبود زنداني آتئيست به معني با اخلاق تر بودن آتئيست هاست، چندان هم استدلال قوي اي نيست. 20- اما گوشه اي از حقيقت هم در ادعاي فوق هست، اينکه وقتي کسي تصميم مي گيرد که مجموعه از روشهاي منطقي و عقلاني را دستمايه زندگيش کند، سخت تر مي تواند از کلاه هاي شرعي که دين به راحتي در اختيار دينداران قرار مي دهد استفاده کند. دين با تعريف مصلحت هاي بالاتر و با تعريف شرايط متناقض و متضاد اين اجازه را براي دينداران فراهم مي کند که طبق خواسته خود عمل کنند . بي اينکه هيچ فشار اخلاقي بر وجدانشان باشد، دروغ مي گويند و نامش را تقيه مي گذارند، مال مردم را مي دزدند و به حکم طاغوت دانستن صاحب مال، تصرف مالش را مجاز مي دانند، به حکم کفر، ريختن خون آدم را هم مجاز مي دانند. آتئيست ها به اين سادگي نمي توانند تصميماتي به اين سنگيني بگيرند، وجدانشان محصور عقل و منطق و انديشيدن به عواقب عملشان است و نمي توانند به سادگي به استناد آيه اي عمل غير اخلاقي را انجام دهند. 21- بله دقيقا منظورم انجام عمل غير اخلاقي به استناد دستورات ديني است. با مثالهاي متعددي مي توانم نشانتان دهم که دين (هر کدامشان را که مد نظرتان باشد) پر است از دستورات غير اخلاقي.دين اسلام دستور مي دهد که کسي را به خاطر توهين به پيامبرش بکشيد. دين يهود دستور مي دهد که فرزندي را که به پدرش فحش داده است بکشيد. خداوند موسي دستور داده است که تمام زنان و فرزندان سرزمين فلسطين را بکشند و جسدشان را بسوزانند. 22- اما تمام ما به خاطر آنکه آن دستورات، ديني هستند، به آن احترام مي گذاريم و قبولشان داريم. مطالعه معروفي انجام شده است روي کودکان يهودي، محققي به دو کلاس همجوار در مدرسه متني از تورات را داده است، هماني که يوشع نبي به شهر اريحا حمله مي کند و تمام انسانها را از زن و بچه و پير و جوان مي کشد و حتي به حيوانات هم رحم نمي کند و بعد هم شهر را مي سوزاند. آن کلاسي که متن را دقيقا به همان شکل توراتي اش ديده بودند، همگي معتقد بودند که عمل يوشع کاملا درست و اخلاقي بوده است و تعابير و تفاسير متعددي هم براي نظرشان ارائه کرده اند. اما در کلاس همجوار، عين همان متن ارائه شد با اين فرق که به جاي يوشع نبي نوشته شد ژنرال لي و به جاي اريحا نوشته شد پکن. و درست با همين تفاوت کوچک تمام کلاس نظر دادند که ژنرال لي يک جنايتکار جنگي است و عملش به هيچوجه قابل قبول نيست. 23- همين است که باعث ميشود من اين بحث را تا به اينجا بکشم، همينکه نام دين باعث مي شود تصور انسانها از ميزان اخلاقيت يک عمل تغيير کند، همينکه عملي غير اخلاقي را که بوسيله يک ديندار انجام شده است را اخلاقي مي دانيم. اينکه دستور غير اخلاقي ديني را عين صواب مي دانيم و اينکه به سادگي عقل و منطقمان را تعطيل مي کنيم، عواقب عملمان را هم به حساب نمي آوريم. 24-ديندارها با اخلاق تر نيستند. رابطه مشخصي بين دينداري و با اخلاقي نيست. اخلاق يا بي اخلاقي يک ديندار شاخص هيچ چيز نيست. بايد آمار را در نمونه هاي بزرگتر ديد. نمونه مناسبش را مي توانيد در بررسي ميزان جرم در کشورها ببينيد. آيا جرم در ايران کمتر از چين رخ مي دهد؟ آيا اردن جنايات کمتري از کره جنوبي دارد؟ آيا دزدي و رشوه خواري در مصر کمتر از سوئد است؟ آيا جان انسان در سودان ارزش بيشتري از سوئيس دارد ؟ متاسفانه میزان دینداری در جوامع رابطه مثبتی را با افزایش اخلاق در جوامع نشان نمی دهد. 25- آقاي ب اعتقادات ديني قابل ذکري ندارد، با اين وجود دزدي نمي کند، قتل هم نمي کند، حتي چراغ قرمز را هم رد نمي کند. اما بيشمار مثال مي داند از اينکه دينداران چه کارها که نمي کنند. آقاي ب فيلسوفترين و متفکرترين از ميان آنها که اعتقادات ديني ندارند نيست، اما گمان مي کند که اعمالش خيلي اخلاقي تر از شناخته شده ترين رهبران ديني است. (مثالهايش را هم که خودتان مي دانيد). 26- اما چيز ديگري هم هست : ديندارهاي امروز عمومشان به ديني انتخابي عمل مي کنند، نماز مي خوانند اما مي گساري هم مي کنند، روزه مي گيرند اما به همسرشان خيانت هم مي کنند. براي نماز شب بيدار مي شوند اما بدون حجاب جلوي نامحرم مي رقصند.اينکه اين گروه از دينداران نماز مي خوانند، دليلش اين نيست که خدا دستور داده است، خدا از قضا دستور هم داده است که بايد سلمان رشدي را بکشند. اما هيچکدام آنها به چنين کاري دست نمي زنند. اينکه روزه مي گيرند هم دليلش اين نيست که خدا دستور داده است، خدا از قضا دستور به عدم ميگساري هم داده است اما هر کداممان بسيار کساني را مي شناسيم که روزه مي گيرند اما مشروبات الکلي هم صرف مي کنند. گيرم بعد از افطار، يا شايد بعداز ماه رمضان.آن چيزي که معيار انتخاب در اين دسته از دينداران است، همان چيزي است که معيار زندگي بي دينان است، نوعي تعقل بنيادي. نوعي نگرش باز به جهان پيرامون. اين دسته از دينداران به اين روشن بيني رسيده اند که شايد دستورات ديني در زمان خودشان دلايلي داشته اند که اين دلايل در دنياي امروزه ديگر مطرح نيستند و بنابراين به خودشان اجازه اجتهاد مي دهند. اجازه مي دهند که دستوراتي را عمل کنند که عقلشان به آن حکم مي دهد و آنها را که برخلاف عقلشان است به کنار بنهند. و اين عمل به اعمالي که عقل به آن حکم مي دهد، درست همان کاري است که بي دينان مي کنند. 27- ديندارها با اخلاقتر يا بي اخلاقتر از بي دينان نيستند. ديندارهاي بسيار با اخلاق وجود دارند، پاکترين و با اخلاقترين انساني که مي شناسم از دينداران است. اما بي دينهاي بسيار با اخلاق هم وجود دارند. بي اخلاق هم در بين هر دو گروه زيادند. اما دين و بي ديني آنها منشا اخلاقشان نيست.رابطه مشخصي بين اين دو موضوع وجود ندارد. نوشته شده در ساعت 9:54 AM
Comments:
سلام
با توجه به بند 26 از فرمایشات حضرتعالی این سوال برای من پیش آمد که دینداری مستلزم عدم تعقل هست ؟ ".....که دستوراتي را عمل کنند که عقلشان به آن حکم مي دهد و آنها را که برخلاف عقلشان است به کنار بنهند." من فکر می کنم این نوع دینداری به هر حال یک درجه بهتر از تقلید کور کورانه باشه.اگر چه نباید در اجرای احکام گزینشی عمل کرد اما اینکه یک فرد دیندار مسئله ای رو حلاجی کنه و بعد اون رو بپذیره یا رد کنه اصلا قابل مقایسه با فرد بی دینی نیست که اون حکم رو به صرف دینی بودن رد می کنه. به عبارتی اینکه حکمی داده شده مبنی بر قتل سلمان رشدی ،آیا من که به آزادی بیان و اندیشه پایبندم و از طرفی مسلمان هستم باید مرتکب قتل بشم تا دیندار باشم ؟ آیا همه بی دین ها عاقل و فیلسوف هستند و این احتمال وجود نداره که فرد بی دین به اخلاقیات هم پایبند نباشه چون به هر حال محدودیت آوره ؟ "ين عمل به اعمالي که عقل به آن حکم مي دهد، درست همان کاري است که بي دينان مي کنند." و نکته آخر اینکه دین تکیه گاه اخلاقیات است ،شاید چون همه آدم ها شعور درک اخلاقیات رو ندارند دین به وجود آمده تا با واسطه بهشت و جهنم این دسته از افراد رو کنترل می کنه .
Dear Mr. B,
Why are you numbering your text? I read it without the numbers and it was fluent, continuous and crystal clear. Regards, Bahar
با اینکه نوشته هاتون یک خورده سخته تا ته خوندنشون و کامل خوندنشون، بس که منطقی و شمرده شمرده می نویسید از خوندنش لذت می برم. ضمنا کاش درمورد تونس قبلش باهاتون مشورت می کردیم.واقعا خیلی بنداز بنداز بود.
تا ته خوندمش. عالی بود.با اجازه پرینت گرفتم برای همکارم که خیلی با هم از این بحث ها داریم. البته بهش میگم که از کجا برش داشتم ولی اصلا اهل اینترنت نیست که بیاد و بخونه.
متاسفانه میزان دینداری در جوامع رابطه مثبتی را با افزایش اخلاق در جوامع نشان نمی دهد.
من با این موافق نیستم مطمئنا اخلاق فقط وابسته به دینداری یا بی دینی افراد نیست و معلول خیلی از علل دیگه مثل وضعیت اقتصادی، فرهنگی و ... نیز هست. البته فکر کنم شما هم منظورتون همین بوده.
قربان، ایدکم الله!
انشاالله نزد خداوند ماجور باشید و حضرت حق شما را با اولیائش محشور کناد که اینقده ما کیفور میشویم از خواندن شما وعده ما کماکان پای صندوقهای رای، سلام بنده رو به حاج خانم کروبی برسانید
:) عالی بود. جدیدا نمیدونم چرا همش با متنهات موافقم:)) اما در مورد دین انتخابی به نظرم اسمش دین نیست. دین یه تعریف خاصی داره. اما از اونجا که ما با آموزه های دینی رشد میکنیم و بعد هم در جامعه مذهبی زندگی میکنیم و شخصیت مون هم با مبنای دینی و ترس از جهنم و مرگ شکل میگیره ناخوداگاه نمیتونیم جلوی این حس قوی رو بگیریم. نتیجه میشه این که وقتی عقل رس شدیم و پارادوکسها رو دیدیم نه میتونیم بزنیم زیر تفکر مذهبی مون نه میتونیم از آموزه های عقلی فاکتور بگیریم. پس شروع میکنیم به هرس کردن. یه سری دلایل برای موارد مطرحه دینی میاریم و بعضا اونها را وابسته به مکان و زمان خاص میدونیم در حالیکه اصل دین همین قصایا است که بهش توصیه هم شده. نتیجه میشه وضع فعلیمون که به تعداد آدمهای مسلمان ایران دین اسلام داریم.
جالبه كه من هم متاسفانه به يه تضادي در خصوص اعتقاد و اخلاق رسيدهام و افراد با دين و ايمان رو بيشتر در حال انجام كارهاي غير اخلاقي ديدهام
چند سال پيش يكيشون كه بنظر من از لحاظ شخصيتي تقريبا يه انسان مزخرف بود مي خواست زوركي من رو بيشتر با دين آشتي بده!!
من در حقیقت با این نوشته می خواستم تاکید کنم که از نظر من، مردم به دو دسته دیندار و بی دین تقسیم نمی شوند، به دو دسته منطقی تحلیل گر و غیر منطقی بی تحلیل تقسیم می شوند.
از نظر من کسی که به دین انتخابی معتقد است در کنار کسی که بی دین است ( یا به تعریفی دین انتخابی اش شامل صفر قسمت دین می شود) در دسته تحلیل گر ها قرار می گیرد. آن کسی که به دلیل اینکه پدرش دیندار است دیندار می شود هم در کنار آن کسی قرار می گیرد که چون از قیافه آقای خزعلی خوشش نیامده، ضد دین شده است. برای آقای رضا هم باید بگویم که دقیقا منظور من همین بود: میزان اخلاقی بودن جامعه ربطی به میزان دینداری آن ندارد. بیشتر به وضعیت توسعه اقتصادی و اجتماعی اش مربوط است. اما از قضای روزگار این توسعه اجتماعی و اقتصادی معمولا به کمرنگ شدن اعتقاد دینی می انجامد. در واقع داستان این است که توسعه اجتماعی و اقتصادی نیازمند عقلانیت و عقل ابزاری است، این امر هم به آن می انجامد که اگر دینداری ای هم در چنین جامعه ای وجود داشته باشد، غالبا از نوع انتخابی باشد. پیشاپیش اجازه بدهید که مثال نقض آمریکا را نقض کنم : آمریکا یک کشور و یک جامعه نیست، پنجاه کشور و پنجاه جامعه است. نیو مکزیکو و نیویورک به همان اندازه با هم فرق دارند که اردن و انگلیس. از قضا این امر در همانجا هم صادق است، عموما ایالات توسعه یافته تر و ثروتمند تر سطح اعتقاد مذهبی پایین تری دارند و ایالات میانی ( کمربند انجیلی) کمتر صنعتی هستند. یک توجه دیگر : هر جا که حواسم بوده از قیود "عموما" "معمولا" و مانند آن استفاده کرده ام تا نشان بدهم که منظورم یک مورد خاص نیست. تقریبا همیشه در مسایل اجتماعی می شود یک مثال نقض پیدا کرد، اما چیزی که مهم است تصویر بزرگ تر و داده های آماری است.
مرتبط:
http://shabnamefekr.blogspot.com/2008/02/blog-post.html و http://shabnamefekr.blogspot.com/2008/02/blog-post_24.html
چقدر نوشته هاتون زيبا است و آدم را وادار به تفكر بيشتر ميكند. ممنون از اين نوشته ها.
ولي چند تا سوال داشتم: چرا پس بين دسته تحليل گر ها هم بگو مگو وجود دارد؟ و اينكه من هم باهاتون موافقم كه توسعه اجتماعي و اقتصادي معمولا به كمرنگ شدن اعتقاد ديني مي انجامد اما هنوز هم نتوانستم جوابي براي اين سوالم پيدا كنم كه چرا اكثر اديان الهي در دنيا و حتي پيروان اعتقاداتي مانند اعتقادات مثلا هندوها يا چيني ها و ژاپني ها و ... مانع توسعه اجتماعي و اقتصادي نشد ولي محض رضاي خدا در بين كشورهاي اسلامي حتي يك نمونه هم پيدا نميشود كه توسعه يافته باشد؟ ---------------------------- راستي من دو سه سالي هست كه اين وبلاگ رو مرتب ميخوانم اما سيستم پيغامگيرتان باز نميشد :( كه بالاخره اينبار باز شد! شما ايميل هم داريد؟ چرا ايميلتان در وبلاگتون نيست؟
آن پرسونایی را که گفته بودی، اتفاقن یادم هست بدجور. یعنی خیلی پیش آمده که به فکرش بودم و به ایده اش. راستش همیشه هم دوست داشتم در یک فرصتی با هم در باب آن آدم حرف بزنیم. حالا گاس که دفعه ی بعدی که کله مان به کوری چشم ارهابیون گرم شد!
سلام
Post a Comment
بحث خیلی خوبی درباره اخلاق و دین مطرح شد. در نظرات نویسنده یک نکته به چشم میخورد که باعت ایجاد نگرانی قابل درکی برای آقای الف شد. موردی که به نظرم مطرح نشده باقی مانده و من می خواهم به آن اشاره کنم را در چند قسمت بیان می کنم.برخی نکات تکرار مطالب دوستان و برخی اشاره نشده اند. - برخلاف تصور ما، رفتار های ما تنها از دین یا عقاید (آن هم به شکل منطقی) سرچشمه نمیگیرند. مثالهای نویسنده صفحه در مورد مشروب، نماز، دزدی، روزه و ... بسیار خوب این مساله را نشان می دهد. اما این تناقض رفتاری را من به دین خود ساخته یا شبه دین یا دین تغییر داده شده نسبت نمی دهم. این نوع نسبت دادن زمانی می تواند درست باشد که رفتارهای ما صرفا ناشی از اصول فکری یا دینی ما باشد. من بعید می دانم چاقوکشانی که در مراسم عزاداری دو آتشه سینه می زنند بگویند ما شبه دین یا دین خود ساخته ای داریم که بر اساس آن هم می توان چافوکشی کرد و هم عزاداری. بلکه باید به دنبال علل موازی دیگری برای رفتار ها علاوه بر دین و اعتقاد بود. در نظر آنها دینشان همان دین کلاسیک است اما با توجیه هایی تناقض بین رفتارهای غیر دینی خود را که منشا غیر دینی هم دارند با دین کلاسیک خود از بین می برند؛ که البته این توضیح ها بسیار مضحک از آب در خواهد آمد. - این موضوع محل بحث است که آیا رفتارهای تحت عنوان دین واقعا جزیی از دین هستند یا خیر. پیروان یک دین ابراهیمی غیر از اسلام در قرون وسطی افرادی که موی قرمز داشتند را 20 دقیقه زیر آب نگاه می داشتند تا ببینند آیا با شیطان ارتباط داشته است یا خیر !!! اگر زنده می ماند او را با توجیه اینکه به کمک شیطان زنده مانده است می کشتند و اگر خودش می مرد می گفتند پس با شیطان ارتباط نداشته است !!!!! بعید می دانم که پیروان فعلی آن دین اکنون این رفتار را جزیی از دین خود بدانند. در حالی که یک تحلیلگر قرون وسطی به احتمال خیلی زیاد این عمل را عین دین می دانست. سرچشمه این رفتارها در ابعاد وجودی دیگر بشر نهفته است و نه در دینی که به آن اعتقاد دارند. چنین مراحلی در خیلی تمدنها که دینی خاص دارند اتفاق می افتند و می گذرند. من آنرا به مردمان آن قوم و تمدن نسبت می دهم نه به خود دین آن مردمان .
|