BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Sunday, November 25, 2007
٭ یک فصل دیگر از "خاک"
........................................................................................---------------------- (قبول! انقدر فاصله افتاد بین این قسمت و آن دو قسمت قبلی که به کل یادتان رفت که اصلا "خاک" چی بود و اردشیر تیرداد کی بود. اما یکی دو خط که بخوانید یادتان می افتد) مجمع کهکشانی حمل و نقل گردبادی که وظیفه انتقال اردشیر تیرداد را به زمین در یک برنامه نمونه به عهده گرفته بود، مباحث متعدد و جلسات بیشماری را برای انتخاب اطلاعاتی که باید در آی سی حافظه اردشیر قرار می گرفت برگذار کرد. مثل همه مجموعه های دیگر اینچنینی، اطلاعات، احساسات و خاطرات جمع شده در این آی سی، مجموعه ای بی ربط و هچل هفت بود از اطلاعات، احساسات و خاطرات آدمهای مختلف. تکه هایی نامربوط از خاطرات آدمهای متعددی که بدون آنکه بدانند، اطلاعاتشان در مجموعه کهکشانی خاطرات ضبط می شود. درست مثل سرود ملی ما، که ترکیبی است نامربوط و هچل هفت از چند سرود مختلف و چند ترانه مختلف. درست مثل خود ما که ترکیبی هستیم نامربوط و هچل هفت از کلی احساسات و خاطرات و اطلاعات بی ربط. برای همین، اردشیر تیرداد خیلی راحت به عنوان عضوی از جامعه ما پذیرفته شد. بدون اینکه ذره ای احساس ناهمخوانی با بقیه داشته باشد. اردشیر تیرداد صبح که از خانه راه افتاد، به سیاق معمول روزهایی که جلسات کاری می رفت، کراوات زد. توی راه با خودش فکر کرد که احتمالا دربان دانشگاه تهران راهش نمی دهد. آن هم در این دوران آقای عمید زنجانی. اما از قضا دربان نه فقط اردشیر تیرداد را به دانشگاه راه داد، بلکه به او لبخند هم زد. اردشیر وارد دانشگاه که شد، چند دقیقه ای در شوک بود. خیره مانده بود به چکمه های پاشنه بلندی که دختران دانشجو پوشیده بودند، انقدر برایش عجیب بود که چند دقیقه ای طول کشید تا سرش را بلند کند و مانتوهای کوتاه و آرایشهای غلیظشان را ببیند. اردشیر تیرداد با خودش فکر کرد : "رمان ما عمرا کسی رو با این ریخت و قیافه دانشگاه راه نمی دادند." و البته آن زمانها کسی را با کراوات هم به دانشگاه راه نمی دادند. نباید از یاد ببریم که اردشیر دروغ می گفت. اصلا اردشیر هیچوقت در زندگیش دانشگاه نرفته است. اردشیر تیرداد در سرزمین جادوگز از، در جنگل شرقی یک چوب بری دارد. سه کلاس هم بیشتر سواد ندارد. اما با آی سی حافظه ای که به او نصب شده است، الان اردشیر تیرداد مهندس است. در خاطراتش هم هست که در دانشگاه تهران درست خوانده است. دانشگاه تهران که اردشیر تیرداد خیال می کند که آنجا درس خوانده است، قبلا هم اسمش دانشگاه تهران بود. دانشگاه علم و صنعت که آقای رئیس جمهور آنجا درس خوانده است، قبلا هم اسمش دانشگاه علم و صنعت بود. اما دانشگاه شریف قبلا دانشگاه آریامهر بود. دانشگاه امیر کبیر قبلا دانشگاه پلی تکنیک بود. دانشگاه شهید بهشتی قبلا دانشگاه ملی بود. ولی دانشگاه خواجه نصیر قبلا اسمش هیچ چیز نبود. اصلا دانشگاه خواجه نصیر قبلا نبود. آی سی حافظه اردشیر به او می گوید : خیلی چیزها قبلا نبود Labels: خاک ، اردشیر تیرداد ، جادوگر شهر از نوشته شده در ساعت 5:32 PM
Comments:
درست است که حافظه آقای اردشیر تیرداد یک چیز هچل هفت و سر هم بندی شده است، اما اطلاعاتش آنقدر ها هم غلط نیست. این هم مدرکش :
نقل از سایت دانشگاه خواجه نصیر : "دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي با ساختار فعلي در ابتدا در سال 1359، در پي تصويب ستاد انقلاب فرهنگي از ادغام 9 مركز آموزش عالي و با عنوان « مجتمع دانشگاهي فني و مهندسي » بنياد نهاده شد و سپس در سال 1362 نام آن به « دانشگاه فني و مهندسي» و در سال 1367 به «دانشگاه صنعتي خواجه نصيرالدين طوسي » تغيير يافت."
نارنجی بزرگ دیگه چیه ؟
Post a Comment
من تنها چیز نارنجی که توی صفحه وبلاگم می بینم این B اول Blogger است. نکنه ایادی شیطان بزرگ و استعمار پیر برای اینکه حقایق بر مردمشون آشکار نشه و فجایعی که بر علیه مردم محروم جهان انجام می دن رو نشه، وبلاگ منو سانسور می کنن ؟
|