BOLTS




Sunday, April 15, 2007

٭
آقای ب خسته شده است
-----------------
1- آقای ب خسته شده است از کار. دلش می خواهد چند ماه برود و گوشه ای خلوت از دنیا که تلفن همراهش زنگ نزند، کنار دریا لم بدهد و کتاب بخواند.
آقای ب می خواهد همه کارفرماها از دنیا محو شوند، همه شان نابود شوند و هیچ اثری از آنها روی زمین نماند. می خواهد که حتی خاکستر سوخته کارفرماهای دیوانه را هم بار سفینه های فضایی کنند و به جایی بیرون از منظومه شمسی بفرستند.
2- آقای ب از خودش می پرسد : این کارشناسانی که هیات دولت با استناد به نظراتشان تصمیم می گیرد، نکند خدای نکرده همین دیوانه هایی باشند که کارشناسان کارفرماهای ما هستند ؟ ( که البته آقای ب این سوال را استفهامی می پرسد )
3- آقای ب دلش می خواهد که کار نکند. لااقل تا آخر تابستان. و البته دلش نمی خواهد که حساب بانکی اش هم خالی بنماند. برای همین تصمیم گرفته است که یک لاتاری 20 میلیون دلاری برنده شود. آنوقت 10 میلیون دلار از این پول را یک سری شرخر استخدام می کند که به کارفرماهایش حمله کنند و نفری یک پس گردنی به آنها بزنند تا دل آقای ب خنک شود.
4- آقای پزشکزاد در کتاب ادب مرد به ز دولت اوست فواید پس گردنی را به خوبی بر می شمارد :
گردن را استوار و رگ های گردن را راست می کند
بد رامان را رام می کند
دیگران را می خنداند
5- هيچ ايده اي جز تغيير وجود ندارد، هيچ ايده اي جز از هيچ به هيچ و وقتي چيزي از هيچ مي آيد، مي تواند به هيچ هم برگردد. و من باور دارم كه ما به سوي سراشيبي لغزاني به سمت هيچ مي رويم.
6- این بالایی را یکسال و نیم پیش هم فکر کنم که خوانده بودید. از سخنرانی پیتر آیزنمن است در کنگره معماران در استانبول.



Comments:
این درخواستهای آقای ب شاهکار است به خدا..
به هر حال فرض محال محال نیست. اگر بهشان رسیدید دست راستتان را روی سر ما هم بگذارید.
 
آقای الف حاضر است بخشی از آن 10 میلیون دلار را بدهد، شما بدهید به آن شرخرهاتان بروند شهرداری منطقه 1 را با خاک یکسان کنند و بیایند! خاکسترش را هم ببرند همانجا که مال شما را بردند! ما کلی از این ایده استقبال می کنیم.
 
مثل من به نصف زنگهای موبایلت جواب نده انقدر حس خوبی داره
می تونی؟
 
منم خيلي پايه اينجور زندگيم آقاي ب
 
و آقاي پژ به شما توصيه مي كند كه اگر ان شاء الله روزي كارفرما شديد، فراموش نكنيد چه نظري درباره ي كارفرمايان داشتيد!
 
حالا بارِ عام‌تان که عینهو وعده‌ی آوردن نفت بر سرِ سفره‌مان بود، هیچ، دل‌مان که برای‌تان – شما و خانم شین‌تان – تنگ شده که هیچ، آپ‌دیت چرا نمی‌کنی پسرجان؟!
 
Post a Comment

........................................................................................

Home