BOLTS




Saturday, December 30, 2006

٭
آقای ب و شاخ غول
-------------------
1- آقای ب قرار است بالاخره شاخ غول را بشکند و بعد از عمری حرکت در مسیر خانه-اداره و برگشت، بالاخره دست همسر دلبندش را بگیرد و به تئاتر برود.
تئاتر مورد نظر هم "جنایت و مکافات" به روایت چیستا یثربی است. اگر خوب بود، برایتان تعریف می کند که شما هم بروید.
اگر هم بد بود، لعنت می فرستد تا شما دیگر فریب نخورید و عمرتان را هدر ندهید.

2- آقای ب دیروز این فیلم mindhunters را از سینما 4 دید و حسابی لذت برد.
حقیقتش این است که آقای ب دلش حسابی هوس فیلم پلیسی کرده بود.
اما ماجرای این بند اصلا ربطی به فیلم مربوطه ندارد.
ماجرا مربوط است به خانم چیستا یثربی.
آقای ب از خودش می پرسد : این خانم یثربی یک نفر در خانواده و دوستانش نیست که برایش یک عینک درست و حسابی بخرد ؟
و اضافه می کند : حتی آقای ب هم می فهمد که این وضع ابرو برداشتن خانم یثربی افتضاح است، یعنی در اطراف ایشان آرایشگاه بهتر از این پیدا نمی شود ؟
آقای ب اضافه می کند : آخر آن چه وضع ماتیک زدن است خانم یثربی ؟
آقای ب نصیحت میکند : دخترم ، یک آرایشگاه خوب برو، یک عینک قشنگ بخر، یک ذره به خودت برس تا آدم از دیدنت در تلویزیون زهره ترک نشود.

3- آقای ب یک سوال مهم و جدی دارد :
فکر می کنید که اگر آقای ب، این قضیه ماشین حساب را یک کمی جدی تر کند، آمارش را دقیق تر کند و اخبارش را هم با ماخذ و مرجع بیان کند،
و اگر آنرا در یک ستون کوچک در یک روزنامه ، مثلا هفته ای یک یا دوبار چاپ کند، چقدر بر علیه حرفهای چرند توجه بر می انگیزد به جلوگیری از تصمیمات غیر کارشناسی کمک کند؟
و در ضمن فکر می کنید که آقای ب در اثر یک چنین کاری، سر و کارش با آقای قاضی مرتضوی می افتد و می رود آنجا که عرب نی انداخت ؟
و آیا فکر نمی کنید که آقای ب بهتر است کلا سرش را بیندازد پایین و کارش را بکند؟
فکر می کنید که این رسالت تاریخی و وظیفه اجتماعی آقای ب است یا اینکه اصلا آقای ب را چه به این حرفها؟
لطفا نظر بدهید.

4- آقای ب چند سال پیش یک کتابی از انتشارات سروش خرید به اسم "آنومی در رفتار اجتماعی" موضوع کتاب بررسی میزان به هم ریختگی نظم اجتماعی در شهر تهران در اوایل دهه هفتاد بود.
نویسنده کتاب که آقای ب نامش را فراموش کرده است، روشی بسیار جالب از نظر آمارگیری و نظر سنجی استفاده کرده بود و نتایج جالبی هم گرفته بود.
نویسنده در همان اوایل دهه هفتاد متوجه شده بود که این جامعه دارد از نظر اجتماعی دچار فروپاشی می شود.
امروز ، این فروپاشی کاملا ملموس است.
باورتان نمی شود، نگاهی به صفحه حوادث روزنامه ها بیندازید تا متوجه شوید که تعداد کسانی که در تهران به قتل می رسند از تعداد سربازان آمریکایی که در عراق کشته می شود بیشتر است.
میزان سرقت ها، تجاوز ها و اعتیاد را هم ببینید تا متوجه شوید که خطر اصلی ای که این کشور را تهدید می کند چیست.
انرژی هسته ای حق مسلم ما هست، اما من یکی ترجیح می دهم بیشتر از حق زندگی در جامعه ای امن بهره مند باشد که حق مسلم تر من است.
حق مسلم تر من است که هر روز صبح که از همسرم خداحافظی می کنم تا عصر که دوباره بینمش، هزار بار دلم نلرزد.



Comments:
یک زمانهایی این خانم یثربی که می گویید معلم تئاتر ما بود. عجیب ترین آدمی که در زندگی ام دیده ام. بماند که کلاسهایش شاهکار بود و لذتی داشت. ولی همیشه عینکش و سر و وضعش مرا هم اذیت می کرد. همه این سوالهایی که میگویید را هزار بار از خودم پرسیدم. بعد هم بچه دار شد. کلاس و تئاتر و همه چیز را موقتن رها کرد چون بچه اش مدام جیغ می زد!!!
سوال مهم و جدیتان اگر واقعن جدی شود جز نگرانی چیزی ندارد. چیزی هم داشته باشد باز هم جز نگرانی چیزی ندارد !
 
به نظر من كه اگه بشه با اسم مستعار بنويسي بنويس. توي روزنامه منظورمه. غير از اين نه. از اين جك و جونورا هيچي بعيد نيست

راستي چرا ديگه پينگ نمي شي؟
 
آقای ب اگر روزنامه ای پیدا کردند که اجازه انتشار قضایای ماشین حساب را میدهد و آقای ب نیز هم این رسالت را در خود احساس میکند ، چرا که نه ؟




یادش به خیر روزهایی که وبلاگ اقای ب از خنده ی پروانه ای در شانگهای پینک میشد ..حالا که دیگه با بمب هیروشیما هم پینگ نمیشه؟


راستش من خودم یه دفعه زد به سرم که برم شما رو پینگ کنم ...بعد که با خودم فک کردم "مگه آقای ب پسر خالته؟" پشیمون شدم!؟
 
والله این ماجرای پینگ شدن و پینگ نشدن برای خود من هم معما است. من اصلا نمی دانم این پینگ چی چی هست، یک زمانی خودش می شد، حالا خودش نمی شود. چه بسا که آن زمان هم خودش پینگ نمی شد و یک بنده خدایی برای ما پینگ می کرد. شاید هم مربوط به این باشد که از بلاگر قدیمی به بلاگر جدید نقل مکان کرده ایم.
 
گمونم مشکل سوال جدی شما و بلکه هم بقیه با این لینک حل شه:
http://itiran.com/?type=news&id=7365

نظر ماشین حساب آقای ب چیه؟!؟ (به نظر من که از نظر ادبی اون کلمهء "موعد" ایراد داره. کل دستورالعمل/مصوبه/اعلامیه/... که دیگه خدا داند و آقای ب.)
 
با تاکید بر نظریه لب و عینک خانم یثربی، اتفاقا من چند روز پیش فکر می کردم اگه اوضاع روزنامه ها مثل چند سال پیش بود (که مسلما اون موقع این یارو رییس جمهور نبود) خیلی ستون هفتگی بامزه ای می شد...ولی الان پیشنهاد من هم دست نگه داشتن از انتشار چنین مطالب انحرافی ایه!;)
فعلا خودشون مشغولن ببینن کی تو فلان مجلس رقص فلان جای فلانی رو دید زده!
 
سلام!
راستش به نظر من مشکل که درست نمی شه هیچ شاید فکر کنن سوپاپی و به عنوان مظاهر دموکراسی در ایران خیلی هم ازت استقبال کنن.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home