BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Wednesday, December 13, 2006
٭ مقایسه ابعاد دستها و پاهای آقای ب
........................................................................................------------------------------- متفکرین و محققین بسیار زیادی طول دست ها و پاهای آقای ب را اندازه گیری کرده اند. مقایسه این دو عدد نشان دهنده آن است که دست های آقای ب از پاهایش درازتر است. یا لااقل امروز صبح که اینطور بود. باورتان نمی شود ، به تصویری که دوربین مخفی ما از محل بازرسی گذرنامه در فرودگاه نیس که هواپیمای اختصاصی آقای ب در آنجا فرود آمده بود نگاه کنید : البته ما خود تصویر را برایتان در اینجا نمی گذاریم بلکه آنرا تعریف می کنیم : آقای ب کوله پشتی به دست به طرف مامور بازرسی گذرنامه می رود و گذرنامه اش را به طرف ایشان می گیرد. آقای مامور بازرسی گذرنامه نگاهی به گذرنامه و نگاهی به آقای ب می اندازد و بعد گذرنامه را زیر نور مخصوص می گیرد تا صحت ویزای شنگن آقای ب را کنترل کند. بعد چشمهایش را ریز می کند و به آقای ب نگاه می کند و می گوید : ( ببخشید به دلیل نبود امکانات ترجمه و زیر نویس، این قسمت از فیلم با زبان اصلی پخش می شود ) ( ما پیشاپیش بابت غلط های دیکته ای و گرامری معذرت می خواهیم، امکانات دوربین مخفی ما در فرودگاه نیس خیلی مناسب نبود ( - Aah , Vous etez M. B ? - Tu me connais ? - Bien sur que je te connais. - Mais comment ? - Il y a quelque mois , je ne sens pas bien, j'etais toujours triste, je suis alle chez le psychologue et il m'a dit que j'ai le "Hashtarztap". quand j'ai demande ce qui est Hashtarztap il m'a dit de regardez a votre blog. - mais c'est en Persan... - J'ai un ami a Monaco qui s'apple M. Hedayat. Il a traduit les textes pour moi. - et alors vous savez M. Hedayat, c'est lui qui m'a invite' . - Je sais. mais je ne peux pas te laisser passer. - mais pour quoi ? - parce que votre Madam shin ( l'autre madam shin ) ne'st pas d'accord de votre voyage. بعد آقای مامور بازرسی گذرنامه فرودگاه نیس از صندلی اش بلند می شود. تعظیم می کند و درب خروج به طرف هواپیما را نشان آقای ب می دهد. آقای ب هم لب ور می چیند و دست از پا درازتر به طرف هواپیمای بازگشت به وطن راه می افتد. ناگهان آقای مامور بازرسی گذرنامه از پشت صندلی اش بلند می شود. از کیوسکش بیرون می آید و به طرف آقای ب می دود. آقای ب امیدوارانه به او نگاه می کند. مامور به آقای ب که می رسد ، از جیب کتش یک بسته بیرون می آورد و به طرف آقای ب می گیرد. - voyez accepter ce cadeaux , c'est un calculator nuveau pour vous. آقای ب کادو را باز می کند، یک ماشین حساب نو خوب درخشان از آن بیرون می آید. آقای ب انگار دنیا را به او داده باشند، می خندد و به سرعت به طرف هواپیما می دود تا چیزی از اخبار روز ایران را از دست نداده باشد. در حال دویدن هم حساب می کند : هر قدم آقای ب مساوی یک متر، فاصله هواپیما تا سالن ترانزیت هفتصد متر. سرعت آقای ب شش کیلومتر در ساعت. پس فاصله زمانی آقای ب تاهواپیما = هفت دقیقه. همین عدد خوش یمن هفت است که روی ماشین حساب آقای ب می درخشد وقتی که او به هواپیما می رود و روی هفتمین صندلی از ردیف هفت یک هواپیمای بوئینگ هفتصد و هفتاد و هفت به مقصد ایران می نشیند. نوشته شده در ساعت 8:42 AM
Comments:
Post a Comment
|