BOLTS




Tuesday, December 05, 2006

٭
آقای ب دعوت پارسالی آقای هدایت را می پذیرد و فعلا به سفر می رود
---------------------------------------------
آقای ب نامه هایش را جابجا می کند و نگاهش به نامه ای می افتد که پارسال آقای هدایت برایش فرستاده است.
آقای ب فکر می کند که تعطیلات زمستانی در جوار سواحل زیبای مدیترانه هم بد نخواهد گذشت و چه بسا اصلا بهتر از ماندن در اینجا و نگران انتخابات بودن است.
ته دلش از من هم دلخور است که ماشین حسابش را گرفته ام. فکر می کند، بدون ماشین حساب که حرفی برای گفتن نمی ماند.

آقای ب برای آقای هدایت ایمیل می زند و می گوید :
عزیز جان ما داریم می آییم. یک چند مدتی مزاحم خواهیم بود.
نمی خواهد تدارک خاصی ببینی، یک پیاله آب در آبگوشتتان اضافه کنید برای ما کافی است.
البته با چند شیشه شراب اصل فرانسوی و ایتالیایی و چند کیلو پنیر خوب و خوشمزه.

آقای هدایت هم ریپلای می زند که قدمتان روی چشم. ما می دهیم موناکو را آب و جارو کنند تا شما برسید.
چه بسا گفتیم که یک میز تخته اختصاصی هم برای ما و شما در مونت کارلو بگذارند.

آقای ب تخته نرد دوست ندارد اما بالاخره تخته نرد بازی کردن در مونت کارلو هم صفای خودش را دارد.

آقای ب بار و بندیلش را می بندد. به تعداد کافی کاغذ برای نامه نگاری بر می دارد و عازم سفر می شود.

این وبلاگ را هم مجددا به من پس می دهد.

وبلاگ را که پس می گیرم کمی دلم می گیرد.
می دانید :
داشتم به آقای ب عادت می کردم.

شاید تقصیر نازلی است. بالاخره جی ال کبیر وقتی می گوید که این وبلاگ بدون آقای ب و بدون ماشین حساب بهتر است، لابد چیزی می داند. ما هم که طبق معمول می گوییم : سمعا و طاعتا.
و آقای ب را می رسانیم فرودگاه که برود آب و هوایی تازه کند.



Comments:
راست‌اش سر هرمس مارانای بزرگ وقتی که می‌نشیند و درست فکر می‌کند – کاری که عمومن نمی‌کند، یعنی عمومن می‌ایستد و درست فکر می‌کند! – می‌بیند بدجوری به این آقای ب‌ی شما و آن موجودات خیالی معرکه‌اش عادت کرده است. به ماشین‌حساب‌اش هم همین‌طور. ما هم وقتی کامنت جناب جی‌ال کبیر را خواندیم، کمی نگران آقای ب شدیم. بعد وقتی دیدیم شما و آقای ب خیلی شیک و متمدنانه، نشسته‌اید در ماشین و دارید معاشرت می‌کنید، گفتیم شاید بشود که مسالمت‌آمیز، هردو در این وبلاگ حضور داشته باشید. به هر حال، امیدواریم سفر خوبی داشته باشد و سلام ما را هم از این بالا به آقای هدایت برساند. قضیه‌ی آن سبیل و توهم سایه‌ی بینی ایشان را هم از خودشان بپرسد و خبرش را به سر هرمس مارانای بزرگ بدهد پسرم!
 
در فرودگاه که بودیم، آقای ب گفت که زود بر می گردد. گفت که فقط می رود آب و هوایی عوض کند و این روزهای دودآلود تهران را در هوای پاک سواحل مدیترانه سپری کند. البته شراب خوب هم در تصمیم ایشان به سفر بی تاثیر نیست. شما هم که فکرش را بکنید، نقشه را هم که ببینید، متوجه می شوید که موناکو درست بین فرانسه و ایتالیا است. یعنی هم دویست و اندی نوع شراب فرانسه در آن یافت می شود هم دویست و اندی بیشتر نوع شراب ایتالیایی.
گمانم ایشان که برگردند، یکی دو هفته طول می کشد که فقط از خماری بیرون بیاید تا بعد بتواند سفرنامه بنویسد.
البته گفته که نامه هم می نویسد. چه بسا نامه هایش را هم مستقیما به همینجا پست کرد.
من که عادت کرده ام : انقدر فرودگاه بدرقه رفته ام و انقدر همه گفته اند که زود بر می گردند و هیچوقت برنگشته اند، گفته اند که هر هفته زنگ می زنند و هیچوقت زنگ نزده اند و انقدر گفته اند که همه چیز را در نامه می نویسند و هیچوقت نامه ننوشته اند، دیگر حتی به آقای ب هم اعتماد ندارم.
می گویم : آقای ب هم مثل بقیه دوستان خوب و عزیز و دوست داشتنی مان که رفتند و اندک خبری از آنان به گوش می رسد.
بعد خودم را دلداری می دهم. می گویم : حالا سفر کرده و سفر نکرده چه فرقی دارد، مگر اینها که هستند را چقدر به چقدر ازشان خبر دارم ؟
 
نمی شد این آقای ب رو نمی فرستادی سفر بجاش خودمون دو تا می رفتیم یه عرض ادبی به آقای هدایت می کردیم. بهتر بود آقای ب همین جا می موند و دم انتخابات برا ماشین حسابش اطلاعات دست اول جور می کرد.
 
من منظورم این نبود بابا، فقط می خواستم بگم که گاهی آقای ب به شما هم فرصت ابراز وجود بده بد نیست. وگرنه من که خودم طرفدار توصیفات آقای ب از آفریده های جناب مارانا هستم!
 
بدرود ب‌آ! و یا: ب‌آ بدرود!
 
آقای ب شما دیگه چرا؟
کامنت مادریشن؟!؟

راستی اون کامت قبلی مال ِ من بود نمیدونم چرا با اون اسم اومد
راستش اون وبلاگ ِ فوق سری منه!!!؟
شرمنده ام
اما اگه ممکنه پاکش کنید
ممنونم
 
Post a Comment

........................................................................................

Home