BOLTS




Sunday, July 02, 2006

٭
خانه آقای ب
--------------------------
آقای ب می گوید، گوینده را فراموش کنید و سخن را به خاطر بسپارید.
و منظورش از گوینده مسعود بهنود است و منظورش از سخن آن جمله ایست که روزی مسعود بهنود در نوشته ای گفت و بعد هم عنوان کتابی کرد :

" ما می مانیم. اینجا خانه ماست. به دعوت کسی نیامده ایم که به عتابش برویم"

و صد البته خود مسعود بهنود، سالهاست که جلای وطن کرده است.

آقای ب می گوید : " من می مانم. اینجا خانه من است. به دعوت کسی نیامده ام که به عتابش بروم."
و صد البته می داند که یک دانه انار را که بالا بیندازی، صدبار چرخ می خورد تا به زمین برسد.

برای همین هم هست که این پست را برای خانم انار می نویسد. در واقع آن پست قبلی که عنوانش بود "خانه آقای ب" اینجا تمام شد و پست بعدی شروع می شود که عنوانش هست "چرا در ایران مانده ام"
نویسنده این یکی پست دیگر آقای ب نیست. بلکه خود من ام. و تمام چیزهایی که در آن می نویسم، دقیقا زندگی من و افکار است. از آن مهمتر اینکه، این یکی ، جدی است.

چرا در ایران مانده ام
------------------------------
می نویسم و پاک می کنم. دیگر نمی دانم بار چندمی است که می نویسم و پاک می کنم.
اما یک چیز را می دانم و آن اینکه آن "چرا" که عنوان این نوشته را با آن شروع کرده ام، بی پاسخ است.
جایی که یادم نمی آید کجاست، خوانده ام که آدمها اول کاری را می کنند و بعد برایش دلیل و بهانه می تراشند.
بعد از این همه بار نوشتن و پاک کردن به این رسیده ام که همه این دلیل تراشی ها بیهوده است. منظورم این است که آنها که رفته اند ، پیش آمده که بروند و بعد نشسته اند و برایش دلیل تراشیده اند.
آنهایی هم که مانده اند، پیش نیامده که بروند و برای این نرفتنشان دلیل می تراشند.

من را به یاد "گزارش فاز یک سازه" می اندازد که برای پروژه هایم می نویسم. این گزارش ها یک بخش قطور دارد در مورد انتخاب مصالح سازنده اسکلت. یعنی همان قسمتی از گزارش است که در آن دلیل می آورم که چرا این ساختمان را بتنی طراحی کرده ام و چرا دیگری را فلزی.
سالهاست که این بخش قطور همان است که بوده است، بیست ، سی صفحه ای است که در مورد مزایا و معایب بتن و فولاد و فاکتورهای تاثیرگذار بر انتخاب نوشته ام و در این پنج سال اخیر کمتر تغییری در آن داده ام.
تنها تغییری که در این سی صفحه انجام می دهم این است که در صفحه آخرش بسته به اینکه می خواهم پروژه بتنی باشد یا فولادی، می نویسم :
" با توجه به مباحث فوق روشن می شود که ترتیب ارجحیت مصالح سازنده اسکلت برای این پروژه به ترتیب زیر است"
و اگر بخواهم ساختمان فولادی بسازم می نویسم :
" 1- فولاد
2- بتن"
و اگر بخواهم ساختمان بتنی بسازم می نویسم :
"1- بتن
2- فولاد "

به نظرم می رسد که انگار همه ما که در این بحث شرکت کرده ایم، چنین وضعی داریم.
منظورم این است که مجموعه یکسانی از دلایل را می چینیم ، مثلا :
پیشرفت علمی
وضعیت اجتماعی
دلتنگی
خارجی بودن
رفاه و امنیت

و بعد آنهایی که مانده اند یک کمی لعاب " آب و خاک " و یا "دلبستگی" به آن می زنند
و آنهایی که رفته اند یک کمی لعاب "زرق و برق" و "ماجراجویی و پیشرفت" و بعد آنها که مانده اند می گویند :
"با توجه به مباحث فوق روشن می شود که ..."
آنها هم که رفته اند همان.

اما یک چیز دیگر هم هست، با تمام اینها، حتی تصور اینکه زمانی در جایی بیرون از این کشور زندگی کنم، حالم را دگرگون می کند. منزجرم می کند. هیچ دلیل منطقی یا احساسی یا هیچ چیزی دیگری هم برایش ندارم. دلیلش هم این نیست که بیش از حد محافظه کارم. و این حرف را برای آن دوستانی می زنم که نام این وبلاگ را دلیلی روانکاوانه بر پایبندی نگارنده اش می گیرند. چرا که به همین سادگی که نام این وبلاگ Bolts شده است، ممکن بود که نامش Winds باشد و تنها دلیلی که اینطور نشده این است که آن یکی نام در دسترس نبوده است. دلیلش این هم نیست که در این کشور تمام آنچیزی که از زندگی و حرفه ام می خواهم در اختیار دارم و یا آرزوهایم را کاملا امکان پذیر می یابم یا لااقل امکانات کافی برای امکان پذیر کردنشان را دارم. دلبستگی هایم هم نیست. هیچ کدام اینها نیست. هیچ دلیل برایش ندارم. من مانده ام "همین."

و این "همین" را آخر جمله ام به یاد دوستی می آورم که سفر کرده است و این اواخر رفتنش که بود، هر جمله ای را با این کلمه تمام می کرد.



Comments:
Dirooz daashtam fekr mikardam che joori do taa adam az 2 taa gooshey mokhtalef donyaa mitoonan inghader shabeeh ham bashan, bebin in Ronaldino kheili haalatay toro daare, negaash, khandidanesh, saree boodanesh, man taa haalaa baahash harf nazadam vali motmaenam ke age baahsh harf bezanam, ghatan mesl e to tond harf mizane.
(Kaamelan birabet be postet)
 
همین
 
این مطلبت خیلی چسبید آقای مهندس . هم اون قسمت بتن و فولادش و هم قسمت "همین" ش و البته هنوز نادری و دوست داشتنی :)
 
عجب
نادر، این عجب ی که گفتم، چیزی در مایه های همین تو بود.
 
vaghti aghaaye b jedi mishavad cheghadr vahshat angiz naak mishavad na?
joda az shookhi man ham ehsase shoma ro daram ba in tafavot ke man chizhaaye ro ke shoma darin ro ham nadaram ( be ghole hamsaram daraje ye eltehaabaate maghzim baalaa st.)hamin
 
نادر عزیز چه جواب صادقانه و درستی دادی، به این حرفا و اینکه باید پیش بیاد من یه چیز دیگه ای رو هم اضافه میکنم و اون جویه که یه آدم توش قرار میگیره و یه کاری رو میکنه؛ واقعا ابا دارم از بکار بردن کلمه جوگیر شدن ولی واقعا چیزی جز این کلمه معنی رو نمیرسونه...
آره واقعا این جو خارج رفتن متاسفانه اجازه فکر کردن رو از خیلی ها سلب میکنه
وقتی میبینی همه دوستان و کس وکارت رفتند دیگه فکر نمیکنی که آیا این کار درسته یا نه؟ میخای کاری کنی که از بقیه عقب نمونی...
این از این و اینکه من هنوز انتقادم رو به شما پابرجا میدونم که چرا شما باید نظرات رو قبل از انتشار بخونی؟ این با آزادی بیان مغایرت داره داداش!!!!!
 
vali man fekr mikonam ke inja moondi vaseie inke hichjaye dige mesle inja nemishe enghadr rahat ba dozdi o mastmali o ina pool daravord va inke hokoomat babe meyle amsale shomahast chon hamin hokoomate ke baes shode enghadr oza gharoghati beshe ke behetoon khosh begzare
 
من رفته ام. همین.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home