BOLTS |
Subscribe to صفحه اصلی
|
Wednesday, January 04, 2006
٭ من باز هم یک شخصیت دیگر آفریدم که قرار است مثل دیگر شخصیت های داستانی ام دو سه تا سوژه در موردش بنویسم و بعد فراموشش کنم. مثل خانواده سماواتی، صیدا ، تات، لیث و مروه.
........................................................................................متاسفانه من مثل آن دوست سفرکرده استعداد آنرا ندارم که این شخصیتها را چندین و چند سال ادامه بدهم. شخصیت محبوب ما در این سری قصه ها "آقای ب" است و منظورم از آقای ب نه بروتوس است ( همانی که به ژولیوس سزار چاقو زد و سزار هم به او گفت :"بروتوس تو هم ! " ) نه بابک احمدی است ( همانی که ما دوستش داریم و کتابهایش خیلی سخت است و حرفهایش خیلی شرین) و نه بارباپاپا ( و همینجا باید برای روشن شدن افکار شما بگوییم که بارباپاپا در فرانسه یعنی ریش بابا و لغتی است که برای پشمک بکار می برند. تفکیکش را هم بخواهید بدانید این است که بارب با به تلفظ فرانسوی ها بغب با فتح ب و سکون غ یعنی ریش و پاپا هم که همان بابا است.) ما "آقای ب" را بجای "آقای بولتس" گذاشتیم تا به کسی بر نخورد و مثلا خیال نکند ما منظورمان آقای بحمود بحمدی بژاد یا بید بحمد باتمی یا بکبر باشمی بفسنجانی است. "آقای ب" یک شخصیت خیالی است با اعمال و افکار خیالی که نه به "آقای بولتس" ربطی دارد نه به هیچکس دیگر. هرکس هم که به نظرش آمد به آقای ب شبیه است اشکال از خودش است. در ضمن آنهایی هم که خیال می کنند ما آقای ب را درست کرده ایم تا از آقای الف بالاتر باشیم خیلی حالشان خیلی خراب است. ------------------------------ آقای ب یک مصلح اجتماعی است آقای ب اصلاح اجتماع را دیروز شروع کرد و اولین فعالیت انقلابی اش جهت اصلاح اجتماع ان بود که از بقالی یک بسته نمک خرید و ریخت روی یخی که وسط شیب کوچه شان بود و هر روز همه روی آن سر می خوردند و با این عمل انقلابی عده کثیری را از تصادف و زمین خوردن و مرگ نجات داد. هزاران نفر از مردم این کشور مدیون این عمل انقلابی آقای ب هستند و از دیروز تا حالا همه کار و زندگیشان را گذاشته اند و فقط از صبح تا شب دعا به جان آقای ب می کنند. آقای ب امروز هم به بهداشت جامعه کمک کرد. آقای ب وقتی که وارد دستشویی عمومی شد دید که یک دستمال در دستشویی انداخته اند و مجبور شد با از خود گذشتگی چنان فشاری به مثانه اش وارد کند که نتایج حاصله دستمال را به سمت چاه توالت رهسپار کند. این عمل آقای ب اپیدمی شدن وبا را حداقل تا تابستان آینده به تاخیر انداخت و در حقیقت میلیونها نفر از مردم این شهر سلامت امروزشان را مدیون آقای ب هستند و آنها هم باید از همین امروز به جمع دعا کنندگان به جان آقای ب افزوده شوند. آقای ب سرعت عجیبی به فعالیتهای اصلاحی خود داده است. آقای ب امروز لامپ راهرو محل کارش را که یک ماه بود سوخته بود عوض کرد. یعنی اینکه رفت سر کوچه و دو عدد لامپ خرید و یکی از آنها را انداخت در چراغ راهرو و همه همکارانش را از خوردن به در و دیوار و هراس از تاریکی در شبهای هراسناک نجات داد. از همان لحظه همه اعضای شرکت کارشان را ول کرده اند و فقط به سبک بگوری برره و جان نثار در وصف و نعط آقای ب حرف می زنند. آقای ب البته با لامپ دومی که گرفته بود کاری کرد که هدفش اصلاح اجتماع نبود بلکه اصلاح وضع خودش بود.آقای ب لامپ دوم را انداخت به چراغ بالای سر حسابدار شرکت تا ایشان نور کافی برای نوشتن چک برای آقای ب داشته باشند تا آقای ب از این فقر و افلاس بیرون بیاید . آقای ب خودش احساس می کند که چه گوارا است اما فرشته های نویسنده کارنامه انسانها مقام آقای ب را خیلی بالاتر از چه گوارا قرار می دهند. می پرسید چرا ؟ آقای ب سیگار برگ نمی کشد و ریش هم ندارد. اگر هم شبی کسی قیافه ایشان را در خواب ببیند از ترس زبانش بند نمی آید. نوشته شده در ساعت 9:21 AM
Comments:
Post a Comment
|