BOLTS




Thursday, January 02, 2003

٭

كه باد بر آن مي وزد
-----------------------

من اين‌گونه بودم
ديواري پشت ديواري
يا دروازه اي بسته به دروازه اي
يا چشمي تنها خيره به آتش دور
و هر آنچه نام مرا بر خود دارد هم
اين‌گونه است
ديواري راست افراشته
پشت ديواري راست افراشته
يا دروازه اي بسته به هفت كلون جادو
پشت دروازه اي بسته به هفت كلون جادو
يا چشمي خيره به تنها شعله اي از آتش دور

زمان آسيابي را ماند
كه باد به آن مي وزد
و روزها و هفته ها را چنان در هم مي شكند
كه تنها گردي از خاطرات باقي مي ماند
كه باد به آن مي وزد

من اين‌گونه بودم
ديواري راست افراشته به سنگ و ساروج، بي هيچ روزنه اي
پشت ديواري راست افراشته به سنگ و ساروج، بي هيچ روزنه اي
يا دروازه اي بسته به هفت كلون جادو
كه هر كليدش به مغاك ديوي پنهان است
پشت دروازه اي بسته به هفت كلون جادو
كه هر كليدش به مغاك ديوي پنهان است
يا چشمي خيره با آتش دور
كه باد به آن مي وزد
و هر آنچه نام مرا بر خود دارد هم
اين‌گونه است

اما زمان قايقي بود كه آرام از افق دور مي آمد
با بادبان سپيدش
كه باد بر آن مي وزيد
و جايي بر عرشه آن
گلبو مرا به خود مي خواند
با گيسوانش
كه باد بر آن مي وزيد

و من اينگونه ام
ديواري راست بر افراشته كه به تمامي پوشيده پيچك هاست
و دروازه اي گشوده به دشتي از گلهاي سرخ
با بيدي از بلور در دوردست
كه باد به آن مي وزد
و چشماني خيره به چشمان تو
و هر آنچه نام مرا بر خود دارد هم
اين‌گونه است

81/11/10



Comments: Post a Comment

........................................................................................

Home