BOLTS




Sunday, September 04, 2005

٭
"میرا" را عاقبت خریدم و خواندم. می دانستم که نباید بخرمش. دو سه باری پیش از این بازش کرده بودم و نیم صفحه ای خوانده بودم و می دانستم که خوشم نخواهد آمد. اما عاقبت آقای صفار هرندی کارش را کرد. منظورم این است که از ترس اینکه تا چند سال دیگر کتاب بدرد بخور در کتاب فروشی پیدا نکنم، رفتم و هر چیزی را که ممکن بود در این مدت بخوانم خریدم.
میرا را بیشتر بخاطر لیلی گلستان خریدم. بخاطر اینکه سلیقه اش را در انتخاب کتابهایی که ترجمه می کند دوست دارم. یا بهتر بگویم، قبل از اینکه میرا را بخوانم سلیقه اش را در انتخاب کتابهایی که ترجمه می کند دوست داشتم.
حقیقتش این است که میرا کتاب بدی نبود. مشکلش این بود که ایده اش انقدر پوسیده و نخ نما و تکراری بود که حالم را به هم می زد.
باورتان نمی شود ؟ گوش کنید :

کتاب در آینده دوری می گذرد که یک دولت با اقتدار کامل همه را تحت کنترل دارد و همه موظفند که همدیگر را دوست داشته باشند و همیشه حکایت های بامزه تعریف کنند و همیشه بخندند و همه دیوارهای تمام خانه ها شیشه ای است و هرکس هم که از این چیزها خوشش نیاید جراحی اش می کنند تا خوشش بیاید. در ضمن یک ماسک خندان هم به صورتش پیوند می زنند. هرکس باز هم خوب نشد می کشندش. در ضمن هر وقت هم کسی یک کمی پیر شد و از کار افتاد می کشندش

به نظر شما بوی ایده گندیده و پوسیده نمی آید ؟ یک چیزی مثل اینکه کسی از ته ظرف آشغال تکه های باقی مانده یونی کامپ و بیسکوییت سبز و دنیای شکفت انگیز نو و سه چهارتا اثر دوست داشتنی قدیمی دیگر را بیرون کشیده باشد و با تف به هم چسبانده باشد تا قصه ای سر هم کند.



Comments:
يك چيز كوچك را فراموش كرديد عزيز برادر

چاپ اول كتاب ميرا مال سال 54 است يعني سي سال پيش

واسه اون موقع كه اين همه كهنه نبوده، بوده؟
 
راستش تاریخ چاپ اول را ندیده بودم. اگر اینطور باشد که سلیقه خانم گلستان را دوباره تبرئه می کنم. حتی حاضرم اعاده حیثیت هم بکنم. کتاب برای 30 سال پیش قدیمی نیست. آن موقع ها هنوز این سوژه تازه بود.
 
Post a Comment

........................................................................................

Home